.
#مناجات_با_امام_زمان
#حضرت_حمزه
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَمَّ رَسُولِ اللّٰه
قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی
به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی
ضمانتی است برای سلوک اهل سحر
اگر زمان مناجات چشم تر بدهی
میان شعله نشستن عروج پروانه است
مرا تو عاقبت از پای شمع..،پر بدهی
وصال عاشق و معشوق دردسر دارد
به دست و پات می افتم که دردسر بدهی
کجای شهرِ نفس گیر ندبه می خوانی؟
بناست گاهگداری به ما خبر بدهی
نشسته ام سر این کوچه..،گریه می خواهم
نشسته ام که به من اشک بیشتر بدهی
دل شکسته ی عُشّاق را ندیده بخر
چه می شود اگر این مرتبه ضرر بدهی
من آه می کشم آنقَدر تا که پاک شوم
اگر به آه جگر سوز من اثر بدهی
قسم به حضرت زهرا درست خواهم شد
به این خرابترین مُهلتی اگر بدهی
شناسنامه ی من را بگیر از من تا
برای کرببلایی شدن،"گُذر" بدهی
به حقِ پارهجگرهای تشنهکام اُحُد
ببخش تا که به من فرصتی دگر بدهی
▪️
▪️
ندید حمزهی خود را..،چگونه مُثلِه شد!
چطور خواهر مظلومه را خبر بدهی
امان ز قلب عقیله..،چه دید در گودال
تنی بدون سر و نیزهخورده و پامال
#امام_زمان
#یا_حمزه
#بردیا_محمدی ✍
.
.
#مناجات_با_امام_زمان
#حضرت_حمزه
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَمَّ رَسُولِ اللّٰه
قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی
به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی
ضمانتی است برای سلوک اهل سحر
اگر زمان مناجات چشم تر بدهی
میان شعله نشستن عروج پروانه است
مرا تو عاقبت از پای شمع..،پر بدهی
وصال عاشق و معشوق دردسر دارد
به دست و پات می افتم که دردسر بدهی
کجای شهرِ نفس گیر ندبه می خوانی؟
بناست گاهگداری به ما خبر بدهی
نشسته ام سر این کوچه..،گریه می خواهم
نشسته ام که به من اشک بیشتر بدهی
دل شکسته ی عُشّاق را ندیده بخر
چه می شود اگر این مرتبه ضرر بدهی
من آه می کشم آنقَدر تا که پاک شوم
اگر به آه جگر سوز من اثر بدهی
قسم به حضرت زهرا درست خواهم شد
به این خرابترین مُهلتی اگر بدهی
شناسنامه ی من را بگیر از من تا
برای کرببلایی شدن،"گُذر" بدهی
به حقِ پارهجگرهای تشنهکام اُحُد
ببخش تا که به من فرصتی دگر بدهی
▪️
▪️
ندید حمزهی خود را..،چگونه مُثلِه شد!
چطور خواهر مظلومه را خبر بدهی
امان ز قلب عقیله..،چه دید در گودال
تنی بدون سر و نیزهخورده و پامال
#امام_زمان
#یا_حمزه
#بردیا_محمدی ✍
.
.
#امام_زمان
#مناجات_با_امام_زمان
سوارِ عُمر به همراه کاروانی رفت
که رفته،رفته تنم رو به ناتوانی رفت
چِقَدر زود به دیدارم آمده ست اَجَل
تمام فرصت دنیا چه ناگهانی رفت
چه سالها که به دنبال معصیت طی شد
بِجُنب ای دل آلوده ام! جوانی رفت
گناه، برگ و بر شاخۀ مرا انداخت
بهار حاصل عمرم چنین خزانی رفت
به زرق و برق ظواهر چه ساده دلبستم
ببخش، مشتریات سمت هر دکانی رفت
هنوز ذوق مناجات صبحگاه منی
دلم برای تو با هر دم اذانی رفت
کدام بادیه را خیمه گاه خود کردی
پرم که خسته شد از بس پیِ نشانی رفت
هزار مرتبه کج رفتم و تو بخشیدی
هزار مرتبه حیثیَّتم عیانی رفت
فقط بیا وُ بغل کن مرا؛ همین کافی ست
چه خواهد آنکه در آغوش یارِ جانی رفت!
همیشه از کَرَمَت ظرف خالی ام پُر شد
کجا گدای تو دنبال لقمه نانی رفت؟
خُمار بادۀ عشقم دوای من نجف است
خوش آنکه در پی میهای آنچنانی رفت
به روی سینۀ ما حک شده ست: مالِ علی
نمی شود که جز اینجا به آستانی رفت
تو را به اشک علی بعد فاطمه، برگرد!
به آن رشیدۀ حیدر که قدکمانی، رفت...
کنار علقمه تیرِ سه شعبه شد مسمار
به جنگِ چشمِ علمدارِ قهرمانی رفت
پس از شکستن عبّاس، خیمه غارت شد
میان اهلِ حرم مستِ بددهانی رفت...
#بردیا_محمدی ✍
.
.
#مناجات_با_امام_زمان
یا لطیف
عَزیٌز عََلیَّ أنْ أُجٰابَ دونَکَ وَ أناغیٰ
نشستم رو به روی مرگ ..، دیدم روز آخر شد
تمام عُمر من در حسرت دیدار تو سر شد
زمستان در زمستان است بی تو فصل های ما...
گُل یاس حیاط خانه ی ما زود پرپر شد
چه با یعقوب کرده دوری یوسف..، نمیدانم!
همین بس که به جز اندوهِ کوری ، سخت لاغر شد
بگو تا کِی نبینم چشمهای نازنینت را
ببین ، آئینه ام از این ندیدنها مُکَّدر شد
مصیبت ؛ بی حد و اندوه ؛ بی پایان و غم ؛ دائم...
دلِ من وارد جنگی تماماً نابرابر شد
تک و تنها شدم آقا ، شُدی تنها کس و کارم !
به غیر از تو مرا پس زد تمام شهر..، بهتر شد!
من از دست گناهانم ، پشیمانم ، پریشانم
خودم فهمیده ام که حال و روزم شرم آور شد
امان از نَفْس ، بازی داد روحِ سادهلوحم را
جهنم شد اگر دنیای من با این ستمگر شد
زمان هر گرفتاری ، خدا را شکر زهــرا هست...
همیشه بهترین پشت و پناه طفل ، مـادر شد
هواییام ، هواییام ، دلم میل نجف کرده
مسیر آخر کوچ پرستو بامِ حیدر شد
غلام مرتضی از حوض کوثر آب می نوشد
خوشا آن بادهی نابی که سهم ظرف قنبر شد
دلم تنگ است ، تنگ دیدن ششگوشه ی ارباب
غمِ عاشقکُشِ دلداده ها ، دوریِ دلبر شد
تو را جان حسینِ تشنهی بی سر ، بیا برگرد!
شهیدی که بلای حنجرش ، کُندی خنجر شد
▪️
تنِ آقای ما را عاقبت عریان رها کردند
به سمت خیمه ها رفتند..، گویا وقتِ معجر شد...
#امام_زمان
#بردیا_محمدی ✍
.
.
#شهادت_امام_جواد
یا جواد الائمه ادرکنی
دفن شد آفتاب با لَحَدی
حُجره اش بود خانهی ابدی
مُشتِ دیوار خورد بر سر او
روی پیشانی اش نشسته رَدی
نا ندارد نفسنفس بزند
ناتوان مانده..،یا علی مددی!
باغبان را خبر کنید از طوس
سوخت سروی در آتش حسدی
به عمویش حسن کشیده چِقَدر
جگرِ پاره اش شده سندی
خِیرِ عالم اسیر شَرها شد
دور او پُر شد از زنان بدی
تا زمین خورد،گفت: وا اُمّاه...
دومی ضربه زد..،عجب لگدی!
مَحرَمَش هم شریکِ قتلش بود...
پیش او نیست هیچ معتمدی
این حسین است..،تشنه افتاده
کاسهآبی نمی دهد اَحَدی
پدرش وقت پا کشیدن نیست
تا که او را صدا کند: ولدی!
هتک حرمت به جسم او کردند
بُرده او را غلام نابلدی
خوبیِ پشتبام در این است
سُمِّ مرکب نمی خورد جسدی
نَعل ، تحت فشارها ، خم شد
تن عریانِ شاه درهم شد
#امام_جواد
#بردیا_محمدی ✍
..............
#امام_جواد علیهالسلام
#غزل
عاشقم عاشق نامی، منم و عشق امامی
غرق در سرّ جوادم، چه امامی و چه نامی
نُه کبوتر، دل تنگم به حرم کرده روانه
تا به تو، از قم و مشهد برسانند سلامی
شدهای پیرِ جهانی به جوانی و شدم من
بندۀ پیر خرابات و عجب لطف مدامی
«همه عزّی و جلالی، همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری، همه جودی و» مرامی
آه! اگر نان یتیمی، رسد از خوان کریمی
وای! اگر از تو جوادی، برسد جامه و جامی
با تو، بیخود شدن از خویش؛ چه مستی حلالی!
بی تو، چرخیدنِ بیعشق؛ چه احرام حرامی!
پسر حیدری و خاتم جود است به دستت
شود آزاد، نگاهت اگر افتد به غلامی
عالمی دل به رضا بسته، رضا دل به تو داده
بردهای خسرو شیرین! دل سلطان به کلامی
باب اگر باب جواد است، در آن گوشه مقیمم
بیش از این در همه آفاق، مگر هست مقامی؟
«من از آن روز که در بند تو» هستم، شدم آزاد
ندهم هر چه رهایی، به چنین حلقۀ دامی
به چه کار آیدم این سر؟ نرسد گر به سرایت
بشکند پای طلب، گر نزند سوی تو گامی
ای محمد! برسد بعد تو، همنام تو بیشک
که بر این سلسله، نامش بشود حُسن ختامی
نظری کن که دلم را برسانم به طلوعش
که خروش قلمم را، برسانم به قیامی
📝 #قاسم_صرافان ✍
.
.
#شروع_مجلس
#امام_حسین علیه_السلام
#کوفه
#اسارت
#غزل
ذکر شریف ارباب ، تسبیحِ مستجاب است
پس یاحسین گفتن ، اصلیترین ثواب است
یک قطره اشک ما را ، هفتاد حج نوشته
اربابِ دستودل باز ، از بس که خوشحساب است
یک بیت گریه کردیم ، صد جِلد معرفت شد
شوریِ اشکِ هیئت ، شیرینترین کتاب است
جُونِ حسین باشی ، بوی بهشت داری
عطر لباس نوکر ، خوشبو تر از گلاب است
این منصبی که داریم ، با انتخابِ زهراست
مادر برای فرزند ، دنبالِ انتصاب است
ذکرِ مصیبتِ او ، تضمین خانه ی ماست
کاخ بدون روضه ، کاشانهای خراب است
ما شهروندهایِ ، جمهوریِ حسینیم
خونِ شهید گودال ، تضمینِ انقلاب است
تا کارمان گره خورد ، گفتیم:یا رقیّه
این نازدانه نامش ، در هر زمان جواب است
دوری وَبالمان شد ، زخمی به بالمان شد
یک سالِ بی زیارت ، بالاترین عذاب است
خرجیِ کربلا را ، پایِ نجف نوشتند
بانیِ اربعینش ، شخصِ ابوتراب است
اربابِ آبها را ، لبتشنه سر بُریدند
از داغ حنجرِ او ، دلهای ما کباب است
زینب میان کوفه ، جانش به لب رسیده...
سَرآستینِ پاره ، آخر کجا حجاب است؟!
آزار پشتِ آزار ، بازار پشتِ بازار
آل علی گرفتار ، دست همه طناب است
آن بانویی که گریان ، دنبالِ نیزهداران
هِی می دَوَد پریشان ، حس می کنم رباب است!
#بردیا_محمدی ✍
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
............
در بهار زندگی رنگ خزان را دیده ام
آنکه را مقتل روایت کرده آن را دیده ام
عصر عاشورا به مقتل زیر سم اسبها
جسم عریان بزرگ خاندان را دیده ام
من ز خورشید هم گله دارم بس که آنروز پر حرارت بود
نیزه ها را گداخت در گرما و فرو رفتنش چه راحت بود
.
.
#امام_حسین
#حضرت_زینب
حُزن شریفت ای دوست ! با قلب ما چهها کرد
تنها به غربت ما ، داغ تو اعتنا کرد
ما دلخوشی نداریم ، غیر از حسین گفتن
پس خوشبهحال آنکه ، نام تو را صدا کرد
تا لحظه ی وفاتم ، مدیون مادرم من
دست مرا گرفت و ، در روضهها رها کرد
دنبال دسته هایت ، از کودکی دویدیم
ما را از اهل دنیا ، تیغ عَلَم سوا کرد
خِشت منازلِ ما ، تکیه به پرچمت داد
الطافِ بیرق تو ، این خانه را بنا کرد
سجّادهی نمازم ، دارالشَّفای من شد
مُهری که تربت توست ، درد مرا دوا کرد
دار و ندار مایی ، سرمایه ی گدایی
اشک تو چشم ما را ، مَشکی گرانبها کرد
نوکر برای گریه ، سیری نمی شناسد
شوری اشک هیئت ، ما را خوشاشتها کرد
از پادویی روضه ، بهتر چه افتخاری؟
یک کفش جفت کردم ، زهرا مرا دعا کرد
در جادهی شریعت ، ششگوشه مقصد ماست
سِلکی که انبیا را ، راهی کربلا کرد
خرجی اربعینم ، پیش ابوتراب است
اسباب رفتنم را ، هر بار دست و پا کرد
داغ تو را چشیدن ، ولله کار ما نیست
حقِّ مصیبتت را ، زینب فقط ادا کرد
▪️
آیات پیکر تو ، در سطح دشت پخش است
از بس که روی جسمت ، مرکب برو_بیا کرد
از وضع کفن و دفنت ، اینقدر میتوان گفت:
قوم بنی اسد را ، درگیر بوریا کرد
#محرم۱۴۰۴
#شب_جمعه
#بردیا_محمدی ✍
.
حاج سید رضا نریمانی4_5987999655546328108.mp3
زمان:
حجم:
34.75M
#امام_حسن
ای که شد زنده به عشقت دل هر مرد و زنی
تو همان نَفخهی روحانیِ جان در بدنی
"عشق، رسواییِ محض است که حاشا نشود"
پس حسن گفتنِ ما تا به ابد شد علنی
ساکن کشور سرسبزِ حسنآبادم
با من انگار که هر جا بروم، هموطنی
این گدا جای غذا، مِهرِ تو را میخواهد
میشود گاهگُداری به دلم سر بزنی؟!
چه دلی بُردی از آن مَرد که دشنامت داد
هیچکس مثل تو اینقَدر نشد خواستنی
خودمانی بگذارید بگویم اینبار
دست و دل بازِ مدینه بخدا عشق منی
احمد و حیدر و زهرا و حسینش یک سمت
تو گُلِ سر سبدِ شاکِله ی پنجتنی
نقشِ نامِ تو نشستهست میان دل من
"یا حسن" حک شده بر روی عقیق یمنی
آی دنیا بشناسید منِ مجنون را:
حسنیام، حسنیام، حسنیام، حسنی
قبر بی زائر تو بازترین روضه ماست
جان کعبه به فدای تو، غریبِ مدنی
زهر... نه..سیلیِ کوچه جگرت را سوزاند
دل تو بین گذر سوخت، عجب سوختنی
تیرها گرچه به تابوت، تو را دوختهاند
لااقل پیکرِ خونینِ تو دارد کفنی
#بردیا_محمدی✍
چه دلی بُردی از آن مَرد که دشنامت داد
.
#روضه #امام_حسن
ای که شد زنده به عشقت دل هر مرد و زنی
تو همان نَفخهی روحانیِ جان در بدنی
"عشق، رسواییِ محض است که حاشا نشود"
پس حسن گفتنِ ما تا به ابد شد علنی
ساکن کشور سرسبزِ حسنآبادم
با من انگار که هر جا بروم، هموطنی
این گدا جای غذا، مِهرِ تو را میخواهد
میشود گاهگُداری به دلم سر بزنی؟!
چه دلی بُردی از آن مَرد که دشنامت داد
هیچکس مثل تو اینقَدر نشد خواستنی
خودمانی بگذارید بگویم اینبار
دست و دل بازِ مدینه بخدا عشق منی
احمد و حیدر و زهرا و حسینش یک سمت
تو گُلِ سر سبدِ شاکِله ی پنجتنی
نقشِ نامِ تو نشستهست میان دل من
"یا حسن" حک شده بر روی عقیق یمنی
آی دنیا بشناسید منِ مجنون را:
حسنیام، حسنیام، حسنیام، حسنی
قبر بی زائر تو بازترین روضه ماست
جان کعبه به فدای تو، غریبِ مدنی
زهر... نه..سیلیِ کوچه جگرت را سوزاند
دل تو بین گذر سوخت، عجب سوختنی
تیرها گرچه به تابوت، تو را دوختهاند
لااقل پیکرِ خونینِ تو دارد کفنی
#بردیا_محمدی✍
📋 چه دلی بُردی از آن مَرد که دشنامت داد
#روضه_امام_حسن (ع)
چه دلی بُردی از آن مَرد که دشنامت داد
اومد توو مدینه، اهل شهر شام بود؛ نمیشناخت امام حسن و. از بس که توو شهر شام رو منبرها سَبّ علی میکردند، سَبّ بچههای علی رو میکردند...
خیلی عجیبه! انقدر تبلیغ کردند؛ وقتی اومد از شهر شام توو مدینه وقتی امام حسن رو معرفی کردند هرچی از دهنش در میومد، خیلی بد و بیراه به امام حسن گفت.
آقا همین جوری نگاهش کرد، وقتی حرفاش، دشناماش، ناسزاهاش تموم شد؛ گفت ببینم انگار از لهجهت مشخصه اهل مدینه نیستی. گفت آری! من اهل مدینه نیستم، از شهر شام اومدم. گفت:« وقتی غریبهای جا و غذا نداری میای مهمون من بشی»؟!
دستش و گرفت بردش خونه بهش جا داد، غذا داد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 تشت لخته خون
#روضه_امام_حسن (ع)
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
ابی عبدالله اومد کفن کرد، برادرش رو داخل کفن گذاشت. اولین بدنی که بعد از حضرت زهرا و امیرالمومنین « آخه اون دوتا بدن شبانه دفن شد، مخفی بود قبورشون، کسی نمیدونست قبور امیرالمومنین و حضرت زهرا کجاست. امام حسین تصمیم گرفت گفت:« میخوام روز بدن و بردارین، داداشم همینجوری غریب بود؛ وقتی زندگی میکرد غریبانه زندگی کرد؛ توو خونه همدمی نداشت. همسرش...
آقای من و تو روزه بود، با لب خشک اومد آبی بخوره، اومد کوزهی آب و برداشت، از تشنگی جگرش میسوخت. تا یه جرعهش و خورد دید این جگر داره بیشتر میسوزه. صدا زد زیبنبش و بدو بیا زینب! جگرم داره میسوزه.
همچین که خواهرس اومد دید هی داره به خودش میپیچه گفت:« زینبم! جگرم خیلی داره میسوزه؛ این آب و خوردم عطشم فرو بکشه ولی بدتر شد؛ حس میکنم جگرم پاره پاره شد.
سریع دوید، چی کار کنم داداش؟!
- سریع برو یه تشتی بیار. آخه چندین بار دیگه هم به آقا زهر داده بودند. خواهر میاومد تشت و میذاشت جلو امام حسن زهر و بالا میآورد راحت میشد.
این بارم گفت:« حالا زهر و بالا میاره راحت میشه. تشت و گذاشت جلو حسنش یهو داخل تشت و دید پُر خونه. لختههای خون داره از دهان مبارک امام حسن داخل تشت میریزه ؛ همچین که خونا رو داخل تشت دید صدای نالهی زینب بلند شد. دوید بیرون حسین و خبر کرد، عباس و خبر کرد؛ سریع این داداشا اومدن زیر بغلای خواهر و گرفتن؛ چی شده خواهر؟! چرا اینجوری بیتابی میکنی؟!
صدا زد:« حسین جان! داداشم داره خون بالا میاره، پارههای جگر حسنم و خودم دیدم».
چه خبره؟! زینب تشت خونی دیده، داخل تشت فقط لخته خون دیده، یکی نبود بگه زینب صبر کن! یه روزی میرسه یه تشتی توو یه مجلسی برات میارن وقتی داخل تشت و نگاه میکنی یه سر بریدهست....
تازه کار تموم نمیشه، سر داخل تشته. اون نامرد یه چوب خیزران طلب کرد، با این چوب به لب و دندان حسین میزد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
#میلاد_رسول_الله
آفتاب از افق میمنه دل کند،آمد
بر لب آینهی غمزده لبخند آمد
کوچه از هَمهَمه ی بال مَلَک بند آمد
آخرین برگهی پیغامِ خداوند آمد
می رسد از پر قنداقه ی سبزت،برکات
مَقدَم گلپسر آمنهخاتون صلوات
روح تو خون به رگِ لوح و قلم می انداخت
چشم تو نور به اعماق عدم می انداخت
دست تو سفره به ایوان کرم می انداخت
نام تو لرزه به اندام ستم می انداخت
جذبه ات را همه در وحشت خائن دیدیم
در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم
با تو هرگوشه ی این خطّه حرم خواهد شد
مسجد بندگی خلق علم خواهد شد
غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد
کمر بتکده ها پیش تو خم خواهد شد
جهل را یکسره از بُن بِکَنی..،عشق کنیم!
لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..،عشق کنیم
اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه
تو خودت پاسخ محضی و سوالیم همه
با تو در جاده ی پر پیچ کمالیم همه
برده ی کوی تو هستیم..،بِلالیم همه
در دلِ کوله ی دل حُبِ تو را بار زدیم
از سر ماذنه ها عشق تو را جار زدیم
حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد
عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد
مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد
در عروجات پر جبریل امین کم آورد
شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی
سیب از دست علی جان خودت می خوردی
هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود
با کلام علوی دین تو ممتاز شود
در دل جنگ اگر فتنه ای آغاز شود
گره کار به دستان علی باز شود
حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند
درِ خیبر!..،نه..،بگو قلعه ی خیبر را کند
عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود
گرچه هر عاطفه در قاعده ای جا نشود
باز هم رابطه ی دختر و بابا نشود
مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود
من مسلمان شده ام پایِ همین زمزمه ات
ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه ات
لحن شیرین تو شد معجزه ی قرآنم
هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم
عشق را من فقط این پنج نفر میدانم
عجمی زاده ام و هموطن سلمانم
دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات
آه ای شاه عرب جان عجم ها به فدات
گرچه مانند اُویس تو بدور از قرنم
در کنار تو که باشم بخدا در وطنم
ای بزرگ بنی هاشم!بِشِنو این سخنم
من حسینی شده ی دست امام حسنم
شب میلاد تو از اشک غنی اند همه
گریهکنهایحسینات حسنیاند همه
کاخ مخروبه ی محکوم به ویران شدنم
درد دارم بخدا در پی درمان شدنم
ابرِ لبریز منم تشنهی باران شدنم
سال ها منتظر جابر حیان شدنم
پرچم شیعه بلند است به لطف علمت
صادق آل محمد! به فدای قلمت
شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی
بین این طایفه ی سبزقبا،نوح تویی
آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی
مکتب شیعه اگر جسم شود،روح تویی
خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود
گریه بر بی کفن کرببلا کار تو بود
#امام_صادق
#ولادت_حضرت_محمد
#بردیا_محمدی ✍
.
.
#ورود_حضرت_معصومه_به_قم
یا لطیف
سالروز ورود ملیکه ی ملک عرب و عجم به قم
عاشقی..،نقطه ی پایانی درماندگی است
عاطفه..،مزّه ی شیرینیِ سرزندگی است
عشق..،در مکتبِ توحیدی ما،بندگی است
فِیضِ دارندگی اصلاً به برازندگی است
مثل پرونده ی فقریم که مختومه شدیم
از طفولیّتمان خادم معصومه "س" شدیم
آفتابی است که در ظلمت شب گُم نشود
رود نوری است که درگیر تلاطم نشود
باغ سبزی است که در ذهن تجسم نشود
هیچ جایی حرم فاطمه ی قم نشود...
"السّلام ای حرمت شرح پریشانی ما"
السلام ای نفسِ شاه خراسانی ما
چهره ی زشت زمین با قدمت زیبا شد
جسم بی جان تمامیِّ جهان احیا شد
سند فخر عجم تا به ابد امضا شد
تربت شهر تو تسبیح بهشتی ها شد
آن زمینی که شده لانه ی جبریل"قُم" است
شورهزاری که به دریا شده تبدیل"قُم" است
گنبد زرد تو خورشید فلک گسترمان
آسمانِ حرم ات آرزوی آخرمان
کاش دستی بکشی بر روی بال و پرمان
سایه ی مادری ات کم نشود از سرمان
دومین شافعه ی محشر ما هستی تو
مثل زهرا بخدا مادر ما هستی تو
آه ای شادیِ در حالِ عبور بابا
خنده ات مایه ی لبخندِ سرور بابا
بانیِ دردِدل وادی طور بابا
به خداوند تویی سنگ صبور بابا
"به فداکِ..." مگر از آن لبِ تر می اُفتاد
هر زمان نامه ی تو دست پدر می افتاد
انبیا شیفته ی مبحث خاصَ ات..،بانو
جان فدایِ دلِ توحیدشناس ات بانو
می شود با چه کسی کرد قیاس ات بانو!
مریم و آسیه شاگرد کلاس ات بانو
نمی از قطره ی علم تو خودش یک دریاست
حوزه ی علمیه از برکت تو پابرجاست
جای جای حرم ات جنّت رضوانی هاست
گوشه ی صحن تو خلوتگهِ بارانی هاست
عبد کوی تو شدن اوج مسلمانی هاست
دامنت منشاء رزق همه ایرانی هاست
تشنگان را به لب جوی طهورا بفرست
"چادرت را بتکان روزی ما را بِفِرست"
بَرَکات تو به جانِ عَجَمت می چَسبد
ای کریمه ، چقدر اشک غمت می چسبد
گریه کردن سر خوانِ کرمت می چسبد
"یا رضاااا "داد زدن..،در حَرَمَت می چسبد
زائرت از همه دلگیر شده..،رحمی کن
بخدا مشهد من دیر شده..،رحمی کن
کاش در بین قنوت سحرت یاد شوم
من آلوده ی دلباخته هم شاد شوم
چه هراسی است،اگر طعمه ی صیّاد شوم
مطمئنَّم که به دستان تو آزاد شوم
چون برادر..،به تو هم آمده خوشخو باشی
به گمانم که تو هم ضامن آهو باشی!
خاک ایران شرف عرش مُعلّی دارد
چون دو طوبای بهشتیِ خدا را دارد
مشهدش"حیدر" و قم "حضرت زهرا" دارد
روی دیده قدم آل نبی جا دارد
شُکر..،این خاک دلِ پاکِ ولی را نشکست
شهر قُم حُرمَتِ ناموس علی را نشکست
بی حیایی وسط کوچه ندیده است کسی
ضربه ی سیلی مُهلک نچشیده است کسی
معجر دخترکی را نکشیده است کسی
لاله ی گوش!؟!به قرآن ندریده است کسی
آه ای عمه ی سادات..،چه دیدی در شام
آه ای زینب کبری..،چه کشیدی در شام
#حضرت_معصومه
#بردیا_محمدی ✍
.
.
#حضرت_زهرا
#احمد_ایرانی_نسب ✍
#بردیا_محمدی ✍
🔹🔸اجرا شده توسط حاج محمدرضا بذری در حسینیه امام خمینی رحمت الله علیه🔹🔸 اول آذرماه ۱۴۰۴
در خزان فرصت دیدار بهار آمده است
دشت سرسبز شده، عطر نگار آمده است
بندِ دل های عَوالِم به وجودت بند است
حمد ، مخصوص خداییست که بی مانند است
باغ را می نگرم ، بوی تو را می جوید
کوه را می نگرم ، مدح تو را می گوید
آیه ها آینهی ذات تو هستند همه
چشمه ها چشم شده ، مات تو هستند همه
جلوه ات پرتو توحید به ما تابانده
عقل از فهم کمالات تو عاجز مانده
قطره ای نیست که ادراک کند دریا را
ذرّه کِی وصف کند ساحت أَو اَدنیٰ را ؟!
به جلال و جبروتت ، به کمالت سوگند
به رسیدن به محالات محالت سوگند
کیست الگوی پرستیدنت ؟! الّا زهرا
رمز بخشایش شیعه است همین : یا زهرا
کاش ما قطره ای از پهنهی دریا باشیم
شامل أُمِّ أَحِبَّائِكِ زهرا باشیم
سایهی چادر او روی سر ما سند است :
"به خدا مادر ما مادری اش را بلد است"
چادرش پوشش نور است..،در اندیشهی ناب
بهترین ارثیه ی فاطمه بوده است حجاب
آفتاب از شب پر دامنه راحت شده است
خطبهی فاطمه خورشید هدایت شده است
پرچم فاطمه در قلّهی ایمان بالاست
نور خلقت همه از برکت نور زهراست
این خوشی بر همه غم های جهان خاتمه است
پدر ما علی و مادر ما فاطمه است
یاد داده است به ما یار امامت باشیم
تا دم آخرمان پای ولایت باشیم
قوم در قوم، در ایران قوی متحدیم
نسل در نسل به این باورمان معتقدیم
همدلی راز سرافرازی ایرانی هاست
ذکر یا فاطمه سربند سلیمانی هاست
سایهی جنگ کجا، پرتو خورشید کجا؟
صحبت یأس کجا، کشور امید کجا؟
ما که عمریست پر از شور حسینی هستیم
همه دلبستهی میراث خمینی هستیم
ایستادیم چنان کوه ، دماوند شدیم
همه آیینهٔ اعجاز خداوند شدیم
رمز پیروزی ما همدلی و وحدت ماست
بلکه ایران قوی ضامن امنیت ماست
دشمن از غیرت ایرانی ما می ترسد
و ز آقای خراسانی ما می ترسد
در دل معرکه موسیٰ شدنش را دیدیم
یک تنه راهی دریا شدنش را دیدیم
رفته آن روز که صد تیر به هرسو بزنید
وقت آن است در این معرکه زانو بزنید
گر شما جنگ طلب، جنگ بلد ما هستیم
آنکه از ریشه شما را بکند ما هستیم
غیرت از روز ازل در نفس این ایل است
ذکر لالایی ما مرگ بر اسرائیل است
غرق زخمیم ولی فاتح میدان هستیم
اهل جمهوری اسلامی ایران هستیم
به فدای وطنم جان من و اولادم
باز هم یاد امام و شهدا افتادم
شهدا فاتح میدان ارادت بودند
شهدا گوش به فرمان ولایت بودند
حاج قاسم! ز رفیقان شهیدت چه خبر؟
از غم باقری و داغ رشیدت چه خبر؟
هرطرف مینگرم شاخهگلی افتاده
آه از خندهی نورانی حاجی زاده
با سلامی که به این قافله پیوست بگو
قامت صبر همه خم شد و نشکست، بگو
مژده این است که اُمُّالشُّهَدا فاطمه است
بهترین راه رسیدن به خدا فاطمه است
ما که مانند علی مقتدر مظلومیم
مگر از مادریِ مادرمان محرومیم!؟
مادری که همهی هستی پیغمبر بود
مادری که همهی دلخوشی حیدر بود
سر کشیدهست چرا جام بلای همه را؟
شعله، آتش زده با عشق علی، فاطمه را
غم عالم به دل حیدر کرار نشست
شیشه ی عمر علی پشت در افتاد..، شکست
•┈┈••••✾••✾•••┈┈•
🖤 #شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
🏴 #فاطمیه
.