─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#مناجات
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
به یاد لحـظــــــــهٔ جــان دادنــم هـــر دم پـریشــانـم
ز خـوف تـاری و تـنگــیّ قــــــــبــرم دیـــــــده گــریانـم
خطاکردم به عمرم،چون مطیع نفس خودبودم
به غفلت ،عمر من طی شد، ولی مولا پشـیمانم
پــناه آورده ام ســویـت ، کَـــرَم بنــــــــــمـا خــداوندا
ز خـــود ردّم مکن امشـب ،ببخـشا این گناهانـم
فقـیرم بار الها ســر به زیــرم سـمـــتِ درگاهــت
نظـر کـن از سـرِ رحـمـت ، به حــــالِ نا بســامانم
شعر:خادمه الزهرا(س)_علیزاده
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)
─┅═༅࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇༅═┅─
208.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸صدای پای رمضان
💫به گوش میرسـد
🌸دستهای خالیمان
💫دستاویز دلهای پاکتان...
🌸ما را در آخرین روز شعبان
💫نه به بهای لياقت بلکه
🌸به رسم رفاقت ،
💫اول حلال
🌸و بعد دعایمان کنید...
🌸 حلول
ماه پُر برکت رمضان مبارک💐
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سبک زمزمه، زمینه، واحد مناجاتی ماه رمضان...
سلام ماه صیام
سلام حسنِ تمام
سلام من به محضرِ خدا
سلام ماهِ دعا
سلام رزق و عطا
شروع میشه دوباره ناله ها
دوباره اومدم با روسیاهی
با نغمه و نوای یا الهی
خسته شدم ازدستِ نَفْس و میگم..
پناهِ من، بده به من پناهی
پناهم بده
اثری به سوز و به آهم بده
پناهم بده
روشنایی به دلِ سیاهم بده
پناهم بده
حالِ اشکی به چش و نگاهم بده
ای امان خائفین
ای پناه مومنین
یا رب العالمین...
یا رب العالمین...
سلام ای مهربون
سلام ای بی کرون
سلامم و نذاشتی بی جواب
سلام ای بی نظیر
سلام بنده پذیر
من ذره هستم و تو آفتاب
محتاجِ نور بی غروبه یارم
به جز تو یار و یاوری ندارم
از کثرت گناه مثه خزونم..
منو عوض کن ای تو نوبهارم
بهارم تویی
که خدا و پروردگارم تویی
بهارم تویی
تویِ سختیا همیشه یارم تویی
بهارم تویی
بی قرارم از گناه، قرارم تویی
بی قراریمو ببین
روسیاهیمو نبین
یا رب العالمین...
یا رب العالمین...
چشام بارونیه
دلم زندونیه
اسیرِ این دنیایِ بی وفا
رهام کُن ای خدا
از این بندِ بلا
به حُرمتِ زهرا و مرتضی
منی که عاشقِ علی و زهرام
یادم داده این نجواهارو مولام
اُمید دارم به رحمت و به لطفت
وقتی که می خونم حسینِ آقام
به حق الحسین
مددی بده که غرقِ معصیتم
به حق الحسین
عاقبت بخیری رو کُن قسمتم
به حق الحسین
یه شب جمعه حرم بده دعوتم
به شَهِ نیزه نشین
بلندم کُن از زمین
یا رب العالمین...
یا رب العالمین...
یا اباعبدالله الحسین
متن روضه شب 19 رمضان
شب 19 ماه مبارک رمضان
امشب سر سفره دخترش ماست گذاشت نمک و نون گذاشت - امسال روزهای قبلش هم روزه که میگرفت هر شب افطار یه روز میرفت خونه حسن یه روز خونه حسین - یه روز خونه زینب - یه روز خونه ام کلثوم- خونه بچه های فاطمه میرفت- امشب نوبت دختر کوچیکش بود- علی امشب عمدا رفت خونه دختر کوچیکش-آخه دل دختر کوچیکه نازک تره- تو یه طبق افطار باباشو گذاشت - باباش اروم گفت دخترم ماست رو بردار- عرض کرد بابا حالا امشب اومدی خونه ما اینقده خون بدل من نکن - امشب یجوری شدی بابا خیلی کم حرف میزنی- هی میری تو حیاط نگاه به آسمون میکنی - تو آسمون چی دیدی هی استرجاع میکنی - هی میگی انا لاالله و انا الیه راجعون...
خیلی دلش شور باباشو میزد- امشب هر کاری کرد بابا مسجد نره نتونست - کمربند به دستگیره در گیر کرد وا شد- علی خم شد کمربند رو بست- هر موقع برا علی نقشه کشیدند یکی کمربندش رو گرفته -ای کاش اون روز هم کمربندش باز می شد دست بی بی زهرا زودتر جدا میشد - حواسش به همه جا بود مرغابی ها جلوی پاشو گرفتن اومد بیرون بره گفت دخترکم مواظب اینا باش اینا زبون ندارن بگن گرسنمونه یا تشنمونه دخترم به موقع غذا بهشون بده
ملائکه جلوی راهش رو گرفتن
اومد تو مسجد اذان سحر رو گفت اومد همه رو بیدار کرد - این نامرد رو هم بیدار کرد- شروع کرد به نافله خواندن داره نافله میخونه یه وقت صدای ناله جبرئیل بلند شد الا یا اهل العالم قتل علی المرتضی
بی بی زینب اومد خدمت برادر عزیز دلم پاشو ببین مردم دارن چی میگن؟ دارن میگن علی رو کشتن
دوید اومد دید فرق بابا غرق در خونه - علی صدا زد حسنم نماز رو بخون
چه نمازی خوند امام حسن بابا غرق در خون کنار محراب افتاده
زیر بغلهای بابا رو گرفتن آروم آروم بردند به طرف خونه - نزدیکای خونه صدا زد حسنم حسینم زیر بغلهای منو رها کنید آخه دوست ندارم زینبم منو اینطور ببینه ...
موضوعات مرتبط : متن روضه ، حضرت علی (ع) ،
مناجات
ساقیا بوی نسیم سحری ما را بس
در همین حد که نمودی نظری ما را بس
حاجت ازدل نگذشته تو روا می سازی
از گرفتاری ما باخبری ما را بس
مثل هر بار اگر باز بزرگی بکنی
بار افتاده ی ما را بخری ما را بس
شوری اشک ، چشیدیم و نمک گیر شدیم
داده ای نیمه شب چشم تری ما را بس
ناخوداگاه مقیم در میخانه شدیم
جای دادی به گدایی گذری ما را بس
فاطمه دید و پسندید و خرید این همه عمر
با تولّای علی شد سپری ما را بس
شیعه حیدر کرار شدیم و برِ ما
همسر فاطمه کرده پدری ما را بس
بوسه دارد کف نعلین علی که نورش
می کند در رخ ما جلوه گری ما را بس
جان ارباب قسم ، این دلمان تنگ شده
یک سفر کرببلا هم ببری ما را بس
همه را مثل جوادت تو بغل می گیری
چقدر خوب تو کردی پدری ما را بس
عاقبت حاجت ما نیز روا خواهد شد
خاک ما گوشه ای از کرببلا خواهد شد
شعر قاسم نعمتی
خادم اهل بیت کمالی
مناجات با خدا
رمضان بوی مناجات و دعا می آید
عطر تسبیح و صدای شهدا می آید
گوشه ی چشم من امروز سحر، تر شده است
آبرو باز به کابین گدا می آید
دیده ی کور به اشک سحری روشن شد
بوی پیراهن یوسف ز کجا می آید؟
کاش آماده ی مهمانیتان می بودم
به سر سفره کسی بی سر و پا می آید
خاطر حضرت ارباب بیا عفوم کن
که فقط بخشش و رحمت به شما می آید
هر سحر مثل محرم دل من می گیرد
باز عطر حرم کرب و بلا می آید
لب من زخم شده از عطش اما به فدات
یادم از چوب و لب و طشت طلا می آید
شعر محسن حنیفی
خادم اهل بیت کمالی
مناجات با خدا
یا غافر الخطایا، یا دافع البلایا
یا مجزل البلایا، یا منهی الرجایا
یا باعث البرایا، یا واجب الهدایا
یا قاضی المنایا، یا سامع الشکایا
با آه سرد غفلت، با اشک گرم خجلت
از نفس سرکش خود، آورده ام شکایت
ازبس گناه کردم، دل را سیاه کردم
عمر عزیز خود را، من صرف آه کردم
اشک خجالتم را، هرشب گواه کردم
من اشتباه کردم، خود را تباه کردم
گر بر فلک رسیده، آوای یارب من
جان مرا گناهان، آورده برلب من
ای خالق خبیرم، ای قادر و قدیرم
از نور رحمت تو، روشن شده ضمیرم
تو آن همه بزرگی، من این همه حقیرم
تو بر همه کریمی، من بر درت فقیرم
برخوان رحمت خود، یک لحظه دعوتم کن
عفو و عنایتت را، از لطف قسمتم کن
من گرچه روسیاهم، سرتا به پا گناهم
شرمندۀ تو هستم، اشکم شده گواهم
ای آستان لطفت، تنها پناهگاهم
تا رحمت تو پُل زد، شرم من و نگاهم
بر عبد روسیاهت، یک دم نظاره ای کن
تا رو سفید گردم، بر من اشاره ای کن
در راه حق پرستی، یارب هدایتم کن
هنگام جنگ با نفس، مولا حمایتم کن
سوگند بر علی و، زهرا عنایتم کن
سرشار شور و عشق، مهر ولایتم کن
فردا اگر «وفائی»، روسوی محشر آرد
جز گوهر ولایت، چیزی دگر ندارد
حاج سید هاشم وفائی
خادم اهل بیت کمالی
مناجات با خدا
گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد
دست من نیز به آن چشمه ی کوثر برسد
اگر از شانه ی من بار گنه بردارید
پای این بنده هم از عرش فراتر برسد
باز هم توبه شکستم! بگذارید فقط
باز هم فرصت یک توبه ی دیگر برسد
همه ی ترس من این است که هنگام گناه
عُمر این بنده ی آلوده به آخر برسد
بس که آلوده ام «أبکی لِخروج نفسی»
وای از آن لحظه ی سختی که اجل سر برسد
خیلی از تنگی و ضیق لحدم می ترسم
وحشت بیشتر آن است که مُنکر برسد
همه ی خواهشم این است که در موقع مرگ
سر این بنده روی دامن حیدر برسد
مطمئنّم که در آن لحظه ی سخت و حسّاس
حضرت فاطمه با آل پیمبر برسد
چادر مادر ما کار خودش را بکند
بگذارید فقط لحظه ی محشر برسد
مثل هر دفعه به ارباب توسّل کردم
حتماً ارباب به داد دل نوکر برسد
مثل یک باز شکاری طرف میدان رفت
قصدش این بود به داد علی اکبر برسد
به روی نیزه ی لشکر، جگرش را می دید
تکه تکه بدن گل پسرش را می دید
محمدفردوسی
خادم اهل بیت کمالی