🍻🌿
🌿
😎•| #خندیشه |•😎
آقـاااا نــزدیڪه عیده😁
بیاااا این ور باااازار ڪه داریم
خـــبرهای خوووووب😎
حــیفه چشمـها و گوشهاتون
نیست ڪه خرج خبر بد و ناامیدڪننده
مےڪنید😅
بیا دمے با ما بــشین
بهت #هزار_سے_سے_امیدواری
تــزریق ڪنیم ڪه تا خوده
ڪـــره #مـــاه سینــه خیز بــری😌💪
پـــس خــودت و آمــاده ڪن
هــر هفته #سه_شنبها
با #هــزار_سے_سے_امیدواری
همــراهمــون باشے😍😍
امــروز دعوتتون مےڪنم
به تزریق انـــرژی با حضرت آقا😍
عالےتر از این نداریم😎
🇮🇷 امــام خامنه ای(دامه برڪاه)
امــروز در دیدار مــداحان اهل بیت
فــرمودند:
☀️خــدا با مــاست به شرط،آنڪه
برای خدا باشیم😍
هــر ڪس به وعده نصرت الهے
باور ندارد، به چهل سال
انقلاب نگــاه ڪند، ڪه دشمنان
مــا ڪه مــرڪز قدرت های دنیای مادی بودند، با همه ی وجود در مقابل این انقلاب
ایستادند و هر ڪار توانستند ڪردند.
بعله حضرت آقا😍
این دشمــنا تا آخر عمــرشون بدون
یا چرا راه دور بریم تا آخرین نسلشون
اگــه با مــا دشمن باشن
به هیچ جــایے نمـیرسن😁
ناسلامتے مــا ملت ایرانیم🇮🇷🇮🇷💪
ڪم چیزی نـیست😎
بدووو بدو😉
بدوووو بدو😂
بدووو بدو😄
بپــا نری تو دیوار😎
عڪس و اول باز ڪن📥
وای دیدی چه انرژی ای داره😍
حــالا بشین 5 دقیقه نگــاش ڪن😌
تا 5 مــاه فوول انرژی باش☺️
مگــه خوشتپتـــر از ایشونم داریم😉
•|😎|• @asheghaneh_halal
🍻🌿
🌿
عاشقانه های حلال C᭄
🍻🌿 🌿 😎•| #خندیشه |•😎 آقـاااا نــزدیڪه عیده😁 بیاااا این ور باااازار ڪه داریم خـــبرهای خوووووب😎 حـ
یادت نـره ها
هــر هفته با چنین هشتڪ
دلبری با مــا همــراه باشید😍😍
#هزار_سے_سے_امیدواری
با مــا با نشاط،و پــرانرژی باشید
برای تلاش ڪردن و دویدن برای آینده💪😍
#سه_شنبها😎
🍃☂🍃
#قائمانه
دل آمده از غمتـ ، بہ جانـ
ادرڪنے♨️
جانـ آمده بر لب، الأمانـ
ادرڪنے🌀
ترسمـ ڪہ بمیرمـ و نبینمـ
رویتــــــــ🌙
یا مهدےصاحب الزمانـــ
ادرڪنے💚
#ادرڪنےامامزمانم
#فانوسبہدستبرگرد
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#سہ_شنبہ_هاے_جمڪرانے
•° @asheghaneh_halal •°
🍃☂🍃
S1395011208 [AVAYESOOZ.BLOG.IR].mp3
3.32M
🎈🎂
🎂
#ثمینه
در آسمون وا شد☄|•°
یه ستاره پیدا شد💫|•°
برای فاطمیون ،
شب شب یلدا شد🍉|•°
فاطمہ💛|•°
دوای دردامه ، قسم مولامه✨|•°
فاطمہ💙|•°
همه رویامه ، مادر آقامه💎|•°
#میلادمادراربابـــــــــ🌹🍃
#عیدتونمبارڪ🍰
#امیرعباس_ناهیدے🎵
🎂 @asheghaneh_halal
🎈🎂
💜☂
☂
#آقامونه
درباره زهراے اطهر(س)
هر چه انسان بیشتر فکر کند و در حالات آن
بزرگوار بیشتر تدبّر کند، بیشتر دچار شگفتی
خواهد شد. تعجب 😳 انسان نه فقط از این
جهت است که چطور یک موجود انسانی☺️
در سنین جوانی میتواند به این رتبه 🎗 از
کمالات معنوی و مادی نایل بشود😌
#سخن_جانانــــ❤️
#روز_مادر_مبارڪ😊
☂ @asheghaneh_halal
💜☂
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_وچهل_وسه ♡﷽♡ میخندد و میگوید: چی شده مگه؟ _ماشاءالله این آقای جابری
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_چهل_وچهار
♡﷽♡
پریناز از آشپزخانه صدایش می آید که میگوید: آیه تو حالت خوبه؟ کل دیشبو یه سره خوابیدی
ترسیدم...
لبخند میزنم و جانماز را پهن میکنم و مامان عمه جایم جواب میدهد: این همون فاز کرگدنی
معروفه پریناز جان چیزیش نیست فقط وقتی خیلی خسته است مثل خرس میخوابه!
تکبیر میگویم و نمازم را شروع میکنم.آخه که چقدر دلم برای نماز خواندن با این جا نماز و سجاده
تنگ شده بود. ارثیه خان جون برای پریناز بود.عطر مریم همیشگی! سیر و سلوکی داشت خان
جون با این جانماز و سجاده ! همیشه ی خدا عطرخدا میداد.
پریناز صبحانه را چیده بود. نگاهی به ساعت انداختم که نزدیک شش بود. عادت خانوادمان بود
بین الطلوعین را نمیخوابیدند. البته به استثناء من و سامره! از بس که لوس بودیم. ابوذر هم با سر
و صدا آمد و سر میز نشست: به به! آیه خانم. بالاخره بیداری شدی؟
لبخند میزنم و با همان چشم خمار میگویم: سلام داداش صبحت بخیر.
کمیل که می آید همگی به جز سامره سر میز نشسته بودیم. سراغ زهرا را میگیرم و میگوید گرفتار
کارهای عقد است.جواب آزمایششان را دیروز خودم گرفته بود و خدا را شکر مشکلی نبود. شیر و
عسل داغم را مینوشم و میگویم: بهش بگو شرمندشم که نمیتونم کمکش کنم میبینی که چقدر کار
رو سرم ریخته!
کمیل میگوید: بله مشخصه! از ۱۱ ساعت خوابیدنتون کاملا مشخصه!
چشم غره ای میروم و میگویم:صدای منو در نیار مطرب!!! منم چیزایی دارم برای رو دایره ریختن!
پریناز چای میریزد و میگوید:خب حالا اول صبحی دعوا راه نندازید. ابوذر زود صبحانتو بخور آیه رو
برسون.
میگویم: نه بابا چیکارش داری خودم میرم.
ابوذر لقمه ای نون و پنیر و گردو میخورد و بعد از نوشیدن جرعه ای چای الهی شکر گویان بلند
میشود. داد میزنم: نمیخواد ابو ... خودم میرم.
بی توجه سمت اتاق میرود و بابا محمد میگوید: پول داری برای خرید لباس؟
_آره هست بابایی دستت درد نکنه.
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_چهل_وچهار ♡﷽♡ پریناز از آشپزخانه صدایش می آید که میگوید: آیه تو حا
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_چهل_وپنج
♡﷽♡
پریناز با ذوق میگوید:خرید چیه...یه مدلی دیدم تو تنت محشر میشه خودم میخوام برات بدوزم.
_دستت درد نکنه !مگه شما به فکر باشی....
ابوذر روبه ی بیمارستان پارک میکند.
_مرسی داداشی زحمت کشیدی.
_خواهش میکنم...مواظب خودت باش
میخواهم پیاده شوم که میگوید:راستی آیه یه سوال شما دخترا از چه چیزایی خوشتون میاد.؟
مینشینم و با لبخند معنا داری نگاهش میکنم.
_چیه چرا اونجوری نگاه میکنی؟
_میخوای براش کادو بخری؟
_آره...
فکر میکنم و میگویم:یه شاخه گل رز قرمز خیلی قشنگ میشه!
نگاهم میکند و میگوید: اونو که خیلی خریدم براش یه چیز بهتر.
_اووومممم بزار فکر کنم... آهان یه جعبه پر از رژ و لب و الک های رنگی رنگی!
متفکر میگوید: یعنی چیز خوبیه؟
_آره بابا منکه خیلی ذوق میکنم اگه یکی برام از اینا بخره.
ماشین را روشن میکند و میگوید: مرسی از راهنماییت.
خداحافظی میکنم و سمت بیمارستان راه میوفتم. عمو مصطفی چند روزی است که به مرخصی رفته
و جایش حسابی خالی است.
خب اینبار دیرم نشده بود و با آرامش بیشتری حیاط بیمارستان را طی میکردم. گل کاری های تازه
عمو مصطفی جالی خاصی به حیاط اینجا داده بود. اواخر تابستان بود و کمی هوا رو به سرما
میرفت. نزدیک درب ورودی بخش بودم که دخترک سر به زیر نشسته روی پله های بیمارستان
توجهم را جلب کرد.
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃