eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
- - - ☀️☁️ - - - #پابوس تو را از دورها هم می شود آموخت ای خورشید! زمین گیرانه حتی با تو احساس قرابت کرد هنوز از قله های ماذنه نور تو می روید فقط باید دعا خواند و یقین در استجابت کرد - - - ☀️☁️ @asheghaneh_halal - - -
[• #صبحونه 🌤•] امید وَصل | طُ | جانم بہ رَقص مے آرد چو بادِ صُبح ڪہ در گردِش آورَد رِیحان... . . . #سعدی_جان #صبحتون_بهشتے😍🍃 [•♡•] @asheghaneh_halal
🎈[• #همسفرانه •]🎈 🌏~ كل دنيا 😬~ با تمام شور و ادعا؛ 😆~ در نبود خنده هايت، 😑~ بيخِ ريش صاحبش! #تو_فقط_بخند😍 🌹|♡ @asheghaneh_halal
[• ღ •] صفات اخلاقے خوب همسرتون رو به خاطر بیارید از ڪدومش بیشتر لذت میبرید؟؟ عاشق ڪدوم صفتش شدے ڪه جواب بله را دادے...؟ آخر شب همه اینارو به همسرتون بگید بله دقیقا به خودش.. مطمئنم نتیجه مثبتے میگیرید☺️👌 ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇 [•ღ•] @asheghaneh_halal
[• #مجردانه♡•] \\خواستنـت تعطیلـۍ نـدارد ولۍ «صبحِ شنبه» ڪه میشود انگـار دوبـاره بایـد... دوست داشتنت را از سرگرفت...\\ #رضا_باقرے_فرد #بسم‌الله‌رو‌گفت😁💞 مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
[🍃] 🌼 : مرحوم کربلایی احمد تهرانی پایه کار محبت پایه کار محبت، روی این دور می زند که با مردم به مروت و گذشت رفتار کنیم. اگر کسی از خانه به خیر دیگران بیرون نیاید، در مسلمانیش باید شک کرد. : کتاب رند عالم سوز صـ69ـ ✨@asheghaneh_halal✨ [🍃]
🍃🕊🍃 #چفیه | #خادمانه 📿|ختم صلوات امروز 🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓ ❣| حامدسلطانے ارسال تعـداد #صلوات به آے دے😌👇 •🌷• @F_Delaram_313 تعداد صلواٺ ها •• ۲۴۱۷ •• هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇 |❤️| @asheghaneh_halal 🍃🕊🍃
#ریحانه #فقط_یکم❗️ - بهش گفتمː تو خیلی خوبی، بیا #حجاب رو هم به خوبی‌های دیگه‌ات اضافه کن❤️ - گفتː من حجابم کامله، فقط یه کم از موهام بیرونه، نه #آرایش می‌کنم نه لاک می‌زنم نه صندل می‌پوشم… یکسال بعد وقتی دیدمش هم لاک زده بود💅🏼 هم آرایش داشت💄 و فقط یه کم از موهاش زیر روسری بود!! 🔸پ.ن: اگر مرغ فکرت دور و بر #گناه زیاد پر بزند بالاخره روزی به دام آن خواهد افتاد. @asheghaneh_halal 🍃🎈
- - - 🌾 - - - #قرار_عاشقی حرم نبر ، نطلب ، من هنوز‌ میگویم ↓ فداااااے نام توأم •{💚}• صاحب ‌اختیارے ‌تو •{😇}• - - - 🌾 @asheghaneh_halal - - -
👑🍃 حـالشوبایـدبـفھمـی..؛ پـرسیــدنوڪہ‌هـمہ‌بلـدنـ :) 👑🍃 @Asheghaneh_halal .•°
°🐝| #نےنے_شو|🐝° 😍 ببینین شیگده خوشگله . اینو خلیدَم بلم خواستگالی . 😊 بابام میجه هنوس سووده فَلی مامانمو لاضی تَلدم بلیم خاستگالی. 🤗 علوس خانم الان تاسه لفته توی دوماهجی. 🤔 به نظلتون من و میدَسنده؟؟ 😁 شما برو . کمک خواستی با ما استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_چهارم فاطمه اما دل تو دلش نبود، شاید امشب تمام پرده های حرمتی که ب
💐•• 💚 همین جمله دو حرفی کافی بود که سهیل مثل سنگ خشکش بزنه، باورش نمیشد، فاطمه و طلاق، نمی تونست حتی تصور کنه که یک روز فاطمه عزیز و دوست داشتنیش پیشش نباشه، از طرفی حرفهای اول فاطمه بهش فهموند که اگر فاطمه طلاق می خواد علت منطقی ای داره، گیج بود، از جاش بلند شد، چرخی دور خونه زد، توی موهاش دست کشید و چند تا نفس آروم کشید به فاطمه حق میداد، به خودش هم حق میداد، شاید روابط نامشروعی با دخترای دیگه داشته، اما هیچ وقت دختری رو دوست نداشته، همیشه برای رفع این میل سرکشش دست به این کارها زده، کارهایی که از دوران مجردی بهش عادت کرده بود و نمی تونست با ازدواج با فاطمه یکهو روی همه اون عادتها خط بکشه، حتی ازدواج با اولین و تنها دختری که عاشقش شده بود و از صمیم قلب دوستش میداشت، نمی تونست مانع اون میلش و عادتش بشه. با خودش کلنجار میرفت، نمی دونست چی بگه، امیدوار بود حداقل فاطمه فقط فکر کنه که اون با دخترای دیگه هم بوده، دعا میکرد ندونه... فاطمه که سردرگمی سهیل رو دید دلش بیشتر از قبل گرفت، با خودش میگفت آخه چرا؟ مگه من چی کم گذاشتم براش؟ همیشه بهترین لباسهام، بهترین آرایشهام برای اون بوده، چرا باید این طور به من خیانت کنه، جوابی پیدا نمیکرد، به مردی که روزی عاشقش بود اما الان تنها پیکره ای از عشقش مونده بود نگاهی کرد و از جاش بلند شد و رفت توی اتاقش،روی تخت دراز کشید و آروم و بی صدا اشک ریخت. اما سهیل تا صبح نخوابید صدای گوشی فاطمه بلند شد که خبر از این میداد که وقت اذانه، به سختی چشمهایی رو که تازه یک ساعت بود به خواب رفته بودند باز کرد، ورم چشمهاش اونقدر سنگین بود که دلش میخواست یکی برای باز شدن چشمهاش کمکش کنه، به جای خالی سهیل توی تخت نگاهی انداخت و آهی از سر حسرت کشید. چی میشد که همه این شنیده ها توهمات یک ذهن بیمار بود؟ اما میدونست که اینها نه توهمه و نه ساخته و پرداخته ذهن بیمار، می دونست همه چیز حقیقت، حقیقت زندگی... زندگی اون و سهیل بعد از یک ربع توی تخت غلطیدن از جاش بلند شد و رفت که وضو بگیره، با خودش فکر کرد سهیل احتمالا دیر خوابش برده و نخواسته بیاد توی اتاق، حتما همون جا روی مبل خوابیده، میدونست که وضع سهیل خیلی بدتر از وضع اون بود... اما وقتی رسید به هال دید تلویزیون روشنه و سهیل با نگاهی سرد و یخ زده داره نگاه میکنه، تعجب کرد، فکر نمیکرد سهیل تا الان نخوابیده باشه، به سمتش رفت و با این که دلش نمیخواست باهاش حرف بزنه، دلش سوخت و گفت: ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••