🍒#دردونه 🍒
برای اینڪه مهربانی خداوند را ✨
به بچه بفهمانیم؛
پدر و مادر در هفت سالِ اول،7⃣
باید با محبت #دائم به فرزند، 💞
مهربانی خود را به او #اثبات ڪرده باشند.
چراڪه «ڪودڪ» از الگوی مهربانی پدر و #خصوصا مادر میفهمد ڪه
«خدا» مهربان است.
#نڪاتریزوتربیتےفرزندپرورے☺️👇
🎀| @asheghaneh_halal
🌻🍃
🍃
#خادمانه
سلااااااام بر
بهـــتریــنــ😃
ستــــ⭐️ــــــاره هاے
کهــکشـــانــــــــــ🌌
عاشقانه هاے حلالــ😍
+اگه گفتین چرا باز من اومدم؟!🙊
-خب معلومه😅
+اگه گفتی😆
-خب معلومه یه کارے دارے که اومدے!😃
+چه باهــــوش!😀
-مگه شــک داشتے؟!😎
+نـــــــچ
-خب حالا بگو کارتـــو!😌
+فقط به خاطر تــو میگم😄:
خبــ...
خبــــ...
خبــــــ...
خدمت رسیدم که
به وجود مبارکتان عرض کنم...😌
#فــورے
به چند خادم المهدے(عج)
*کاربلد بخش تبادلات*
جهت خدمت در قسمت تبادلات
نیاز مندیم.🙏🏻
جهت تمایل به همکارے
به آیدے زیر مراجعه نمایید.☺️👇🏻
🆔 @yazahra_ebrahim
🌹و من الله التوفیق.
یاعلے.👋🏻
🍃
🌻🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #شهید_زنده •]
•💔• سَر جُدا
💚/ روایت حاج حسین یکتا
از راز داستان تولد شهید همت در كربلا
و امانت حضرت زهرا(س) به مادر شهید
#حاجحسینیکتا
ـشھید اند،امـا زندھ😌👇
[•🕊•] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو|🐝°
😍 املوز لفتیم یه جای
عیلی عوووووب😍😍
مامانی جوفت قلاله
یه آقایی لو ببنیم که
خیلی مهلبونه🤓
جای عمتون عالی😎
لفتم دیدالشون اینقدل
سلوغ بود😤😤😤
ولی عب خیلی خیلی
خوش گذشت😍😍
به آقا مهلبونه میجوفتن
حضلت آقااااااااا😍😍
😉 خوش به حال شما
خوشگل خانمممممم.
ما رو که هر چقد گفتیم
دیدار رهبری نبردن😁
بند پــــــــ خیلی قوی
بوده که بردنت😂😂
❣️روزی هممون ان شالله
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_ششم از دیشب تا حالا نخوابیدی؟ سهیل جوابی نداد و فقط به صفحه تلویزب
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_هفتم
فاطمه من عاشق توام، من...
وقتی سکوت فاطمه رو دید، آهی کشید و سرش رو گذاشت روی بالشت و رو به سقف اتاق دراز کشید، به لامپ
بالای سرش نگاه کرد. گفت:
-نمیخوای چیزی بگی؟..... من از دیشب تاحالا خیلی فکرکردم، بهت حق میدم، یعنی من خیلی توی روابطم ازادم و
تو اینو دوست نداری، شاید خنده و شوخی من با دخترا اذیتت کنه اما تو میدونی که اینها همش از روی یک عادته که
به خاطر تو ترک میکنم، تو قبل از ازدواج هم میدونستی من هم عقیده تو نیستم، اما قبول کردی که باهام ازدواج
کنی ... نمی فهمم الان چرا یکهو داری میگی طلاقم بده، لااقل می تونستی اول ازم بخوای که خودم رو جمع و جور
کنم.... توی این مدت ازدواجمون این اولین بار بود که این قدر سخت حرف زدی، حتی توی بدترین شرایط تو باز
هم راضی بودی و صبر میکردی و مشکلات رو با آرامشت حل میکردی ،چی شد که یکهو اینقدر رک و صریح میزنی
توی دهن من؟ ...
- نمی خوام بهم دروغ بگی، مخصوصا الان که همه چیزو میدونم و تو هم میدونی که من میدونم
-میدونم. اما قول میدم تکرار نشه
-چی تکرار نشه؟
-همون چیزی که آزارت میده،
-چرا قولی میدی که نتونی عمل کنی؟
-میتونم، حالا ببین اگه دیگه دیدی من با دختری گل انداختم بیا و همون آن بزن تو دهنم
-اگر دختری رو در آغوش گرفتی چی؟
سهیل خشکش زد، امیدوار بود که فاطمه حداقل درین حد ندونه، به من و من افتاد و گفت:
-چی؟ ... در آغوش بگیرم؟... چی داری میگی؟
روش نمیشد به صورت فاطمه نگاه کنه، همچنان به لامپ بالای سرش نگاه میکرد، کل امیدش ناامید شد، آره ...
مفهوم کلمه خیانت رو الان میتونست توی ذهن فاطمه تصور کنه... چیزی نداشت بگه
فاطمه بلند شد و چشماش رو دوخت به چشمای سهیل، رنگ قهوه ای چشمهای فاطمه
شرم رو مهمون نگاه سهیل کرد، سعی کرد به جای دیگه ای خیره بشه، اما نمیشد،
هیچ چیزی جز صورت فاطمه نمیدید، سعی کرد لبخند بزنه، اما با نگاه جدی فاطمه خیلی زود لبخندش خشکید،
فاطمه گفت:
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_هفتم فاطمه من عاشق توام، من... وقتی سکوت فاطمه رو دید، آهی کشید و س
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_هشتم
سهیل، من همه چیزو میدونم، و وقتی فهمیدم احساس کردم کمرم شکست، پشتم شکست، به من دروغ نگو، نگو
که آغوش تو بوی هزاران دختر رنگا وارنگ رو نمیده، نگو که به من خیانت نکردی، نگو...
سهیل چیزی نداشت بگه، میخواست انکار کنه، اما میدونست فایده ای نداره توی تمام این پنج سال زندگی هیچ وقت
فاطمه به خاطر یک حرف و شایعه با سهیل بحث نکرده بود، همیشه تا از چیزی مطمئن نمیشد بحثش رو پیش
نمیکشد و این بار سهیل خوب میدونست که فاطمه مطمئنا همه چیزو میدونه. پس تنها چیزی که میتونست بگه این
بود:
-شرمنده ام
-کافیه؟
....-
-سهیل کافیه؟
-نه
-خوب؟
- تو بگو
-طآقم بده
-نه، به هیچ وجه
فاطمه بلند شد و پشت به سهیل کرد،با وجود اون همه درگیری فکری، غمگین و پژمرده به خواب رفت...
علی و ریحانه در حال جیغ زدن بودند، فضای سیاهی همه خونه رو فراگرفته بود، همه جا بهم ریخته و نامرتب بود،
خبری از سهیل نبود، بیگانه هایی که نمیدونست چی هستند اما بسیار ترسناک و رعب آور بودند سعی میکردند در
خونه رو باز کنند، فاطمه پشت در ایستاده بود و مدام خدا و ائمه رو صدا میزد، ضرباتی که به در میزدند فاطمه رو به
شدت تکون میداد و چند لحظه بعد در شکسته شد، فاطمه به سرعت به سمت بچه هاش حرکت کرد و با یک حرکت
اونها رو در آغوش گرفت و به سمت اتاق خواب فرار کرد، کسی رو نمیدید اما صداهای ترسناکی رو میشنید که
دارند تعقیبش می کنند، راه در خونه تا اتاق خواب انگار هزار برابر شده بود و فاطمه هرچقدر میدوید بهش
نمیرسید، صداها هر لحظه نزدیک تر میشدند، تا اینکه بلاخره به اتاق رسید، دستگیره در رو چرخوند و خودش و
علی و ریحانه باهم به داخل اتاق پرت شدند، ضربه سنگینی که خورده بود باعث شد از خواب بیدار بشه.
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
•[ #سوتے_ندید 😜•]
تو مراسم خواستگاریم خانواده ها
داشتن باهم صحبت میڪردن مامانم
گفت پاشو شیرینے تعارف ڪن منم
از پدرشوهرم شروع ڪردم به داماد
ڪه الان شوهرم هس وقتے رسیدم...
خواستم شیڪ و پیڪ تر تعارف ڪنم
مثلا...😂
به همه میگفتم بفرمایید نمیدونم
چے شد به ذهنم رسید بهش بگم
بفرمایید دهنتونو سرویس ڪنید
«منظورم این بود بفرمایید دهنتونو شیرین ڪنید»😐🤣
هیچی دیگه یهو دیدم همه دارن
میخندن خودمم ڪه بعدش فهمیدم
چه گندے زدم برا اینڪه طبیعے شه
شروع ڪردم خندیدن...😆
هنوز ڪه هنوزه شوهرم میگه
حتے رو ڪیڪ سالگرد ازدواجمونم
داده بود بنویسن سالگرد سرویس
شدنم مبارڪ جفتمون😩😂
#سرویسشدنتونمستـدام🤣
#سوتـے(3⃣)
#ارسالے_ڪاربران
─═┅✫✰🦋✰✫┅═─
چه ــخبرہ اینجــا😁👇
[•📸•] @asheghaneh_halal
- - -
🌸🍃
- - -
#پابوس
طرفے
حضرت ماه
و طرفے حضرت نور
بهترین جاے
جهان شارع بین الحرمین
- - -
🌸🍃 @asheghaneh_halal
- - -
[• #مجردانه♡•]
به نخاع میمانے•°😐
دوست داشتن ات•°💓
قطـع شـود•°🍃
فلـج میشـوم...!•°🤤
•° #مصطفے_رحمتے
•° #چهحــرفا
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
[• #ویتامینه ღ •]
میگفت: در جلسه ے اول خواستگارے
با هماںْ شرم و حیاے همیشگے...🙈
پرسید:
حوصله ے بزرگ ڪردݩ
فرزند #شہید را دارے؟
میٺوانے همسر شہید شوے؟!
•/ #الگوبگیریم /•
•/ #شهید_مسلم_خیزاب /•
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal
#ریحانه
چرا حجاب؟🤔
🌺سخنان زیبای استاد قرائتی درباره حجاب🌺
شما جنس مرغوب را در کادو می پیچید،🎁
روی تلویزیون پارچه می اندازید 📺
کتاب قیمتی را جلد می کنید📗
طلا و جواهرات را ساده در دسترس قرار نمی دهید.👑 🖐
بنابر این جلد و حجاب نشانه ارزش است. 💝
خداوند برای چشم 👁 که ظریف است
و خطراتی آنرا تهدید میکند، حجاب قرار داده. ☺️
حجاب باعث تمرکز فکر "مرد" و در نتیجه پیشرفت جامعه میگردد چرا که بخش عمده تولید جامعه به دست مرد است 👷🏻🔧👨🏻🔧
در کشورهایی که بیحجابی رایج است، نظام خانواده از هم گسسته و آمار طلاق غوغا می کند 👨👦💔👩👦
اسلام به خاطر حفظ حیا، کرامت و جلال، و برای جلوگیری از بینظمی جنسی و هوسبازی و گسستن نظام خانواده "حجاب" را واجب فرموده.☂
باید دانست که "حجاب" مانع تولید نیست.⚙ بزرگترین صادرات ایران بعد از نفت، قالی است که تولید بهترین نمونهاش به دست زنان با حجاب است✌️🏻
حجاب مانع تحصیل نیست 📚
وجود صدها هزار دانشمند زن در کشور ما شاهد این ادعّاست. 🎓🎓🎓
حجاب آرم جمهوری اسلامی ایران است. ☺️
دنیا انقلاب اسلامی ایران را باحجاب بانوان می شناسد🌍 و ابرقدرتها از این نشانه پرارزش انقلاب آنقدر هراس دارند که چند دختر مسلمان را با پوشش اسلامی بر سر درس تحمل نمی کنند.😇
#من_حجاب_را_دوست_دارم✌️🏻💟
@asheghaneh_halal 🍃🎈
[• #شهید_زنده •]
📸/.. دیروز؛ تصویر جدیـد
سردارسلیمــانے و رهبــر انقلاب
در دستان دانشآموزان در بیتِرهبری
در حضور آیتالله خامنهاے🌼🍃
#روزتونعاشقانههاےحلالےمبارڪ🎊
#ماپاےانقلابمانایستادهایم☺️💪
ـشھید اند،امـا زندھ😌👇
[•🕊•] @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_هشتم سهیل، من همه چیزو میدونم، و وقتی فهمیدم احساس کردم کمرم شکست،
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_نهم
چشماشو که مالوند ریحانه رو دید که بلایی سرش ایستاده و داره روی تخت بالا و پایین میپره:
-مامان مامان پاسو پاسو
عرق سردی روی پیشونی فاطمه نشسته بود توی دلش هزاران بار خدا رو شکر کرد که تمام این اتفاقات خواب بوده
و هیچ کدومش حقیقت نداشته، آهی از ته دل کشید و صورت کوچیک و شاد ریحانه رو بوسید و گفت:
-مامان قربون دختر خوش زبونش بشه، صبح دختر گلم بخیر
-سلام مامانی
- علیک سلام دختر مامانی، داداش علی بیدار شده؟
-آره داره با ماشیناش بازی میکنه، بیا بلیم ببین، نمیذاله من بازی کنم
چشمای گرد و قهوه ای ریحانه رو بی اندازه دوست داشت، بوسه ای به چشمهاش زد و چشمی گفت، از رختخواب
پایین اومد.
خبری از سهیل نبود حدس میزد که رفته باشه سر کار، معمولا روزایی که سهیل توی خونه بود و میخواست صبح بره
سرکار، بلند میشد و براش صبحانه آماده میکرد، اما این دفعه دلش بدجور شکسته بود، از بچگی یاد گرفته بود که
همسرش مهمترین بخش زندگیشه، اما الان این بخش مهم ...
دست و روشو شست و برای علی و ریحانه صبحانه آماده کرد، بعدم دست و رویی به سر خونه کشید. تلفنو برداشت
و به خونه مادرش زنگ زد، وقتی صدای گرم و سالخورده مادرش رو شنید، انگار بغض فرو خوردش شکست، آروم
اشک میریخت، نه می تونست جواب سلام مادرش رو بده و نه دلش می اومد قطع کنه، مادر فاطمه که سکوت
دخترش رو دید، با لحنی آروم گفت: دخترم، فاطمه جان، چی شد عزیزم؟ دلت گرفته؟ دلت تنگ شده؟ چی شده
مادر؟ بگو دردتو به مادر
فاطمه که نتونسته بود صدای لرزانش رو کنترل کنه گفت: مادر جون، دلم براتون تنگ شده، خیلی زیاد. خیلی خیلی
زیاد.
-الهی مادر به قربونت بره، دلتنگی خصلت آدمیه، آدمی که هیچ وقت دلتنگ نشه باید به آدم بودنش شک کرد،
همین دلتنگی هم قشنگه، نه؟
-نه مادر، نه. دلم می خواد بیام پیشتون، دلم می خواد نوازشم کنید، دلم دست گرمتونو میخواد
-خوب بیا عزیزکم، دست گرم من آمادست، چند روز از آقا سهیل اجازه بگیر و بیا اینجا پیشمون بمون، بچه ها رو
هم بیار، هم حال و هوات عوض میشه هم دلتنگیت رفع میشه جونم
-باشه مادر، میخواستم ببینم این هفته خونه هستین که من بیام
-آره دخترم هستیم، بیا. کی میای؟ آقا سهیلم میاد؟
-همین امروز میایم. نه سهیل نمیاد، من و بچه ها میایم.
-باشه، شام درست میکنم، به آقا سهیلم سلام برسون.
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••