°🐝| #نےنے_شو|🐝°
😍 یچ عدد گلمز لنــــگِ خوشچیل
مـــــوشچیل تگــــدیم میڪند.🙈☺️
🙊 یچــے از بهــلتین ذوگ های اینشانب😌
خــــولدن عوالڪےهای عوشمزه اســــــــــتـ🍌🥐🥖🍞🥨
🍗 الانـــم مامانے داله خولاڪےهای توشچیل
مــــوشچـــیل آمـــاده مےتُنــــهـ🥔🥓🍳🍗
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_پنجاه_و_نه
محسن که به اندازه کافی قالیچه رو بررسی کرده بود، دوباره لولش کرد و روی مبل کنارش گذاشت و رو به فاطمه گفت: چاییتونو بفرمایید میل کنید.
-ممنون.
-عرضم به خدمتتون همون طور که خواهر شوهرتون فرمودند کار شما قشنگه، اما مسئله اینه که ما توی این کارگاه بیشتر تابلو فرشهای سفارشی عرضه میکنیم، که طبعا سخت تر از اینه که شما یک طرحی انتخاب کنید و پیاده کنید ،محدودیت زمان هم داریم و البته فکر میکنم با تعریفهایی که خواهرشوهرتون ازتون کردند حتما از پسش برمیاید .
فاطمه که میدونست سها نمکشو زیاد کرده بوده و همون قالیچه رو حداقل یک ماه و نیم سرش وقت گذاشته بوده گفت: بله اما...
نمیدونست چی بگه که بتونه چاخان سها رو ماست مالی کنه
-اما ... من یک مقدار دستم کنده
سها که دید داره ضایع میشه فوری گفت: آقای خانی ایشون دو تا بچه زلزله دارند که واقعا نمیذارن ایشون کار کنند ،برای همین فکر میکنن دستشون کنده...
محسن که خندش گرفته بود گفت: مسئله زمانش رو میتونیم حل کنیم، اما کیفیت خیلی برامون مهمه...
به جای فاطمه سها سر تکون میداد و دائم میگفت: بله بله.
محسن از شرایط کار و دستمزد صحبت کرد و در آخر هم عذرخواهی کرد که جایی کار داره و باید هر چه زودتر بره، برای همین سها و فاطمه که دیگه کاری نداشتند بلند شدند و خداحافظی کردند که محسن گفت:
خانوم نادی، میتونم بپرسم شما شاغلید یا خیر
سها که تعجب کرده بود، ابرویی بالا انداخت و گفت: من حقیقتش چند جایی مشغول به کار بودم اما فعلا خیر
محسن لبخند محوی زد و گفت: ما اینجا به یک مسئول روابط عمومی نیاز داریم که فکر میکنم شما مناسبش باشید،
سها که فکر نمیکرد همچین چیزی بشنوه حسابی ذوق کرد، اما جلوی خودش رو گرفت و گفت: خوب من باید ببینم شرایطش چیه
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_شصت
-البته، حق با شماست، من الان کار دارم اما از آقای اصغری می خوام که براتون شرایط رو توضیح بدند.
بعدم گوشی رو برداشت و به آقای اصغری گفت بیاد، خودش هم خداحافظی کرد و رفت. آقای اصغری هم شرایط کار رو برای سها توضیح داد، ازونجایی که این شغل کاملا با روحیات سها سازگاری داشت فورا پذیرفت و بعد از خداحافظی از کارگاه اومدن بیرون.
-میبینم که پشیمون نشدی با زن داداشت اومدی، میگن دست گیر تا دستت بگیرند.
-اولا که من هر جا برم واسم کار هست، خودم علاقه ای به کار کردن نداشتم، اما از اونجایی که تو داری میری سر کار نمیشه که من نرم که، میشه؟ معلومه نه، بنابراین برای اینکه اینجا تنها نباشی، قبول کردم کار کنم، بعدش هم مطمئنی اینی که گفتی ضرب المثل بود؟
فاطمه در حالی که سوئئچ ماشین رو میزد گفت
-من کی گفتم ضرب المثله، گفتم میگن
-کی میگه؟ کبری خانوم سر کوچه؟
-بشین بابا، بشین تو.
-عیب نداره، درکت میکنم حالت گرفته باشه، به هر حال فکر کنم زیاد از فرش تو خوشش نیومد، بیشتر به خاطر اینکه منو جذب کار کنه، به تو هم گفت حالا بذار ببینیم سفارشی هست بهت بدیم یانه
فاطمه که از حرفهای سها خندش گرفته بود، ماشینو روشن کرد و گفت: امان از زبون تو..
شب که شد فاطمه تمام اتفاقات اون روز رو برای سهیل تعریف کرد، اما نمیدونست باید به سهیل بگه که قبلا محسن خواستگارش بوده یانه، با خودش میگفت شاید یک روزی بفهمه که قبلا فامیلش بوده، مخصوصا با بودن سها توی کارگاه، حداقل اینو که باید بهش بگم، اگر نگم ممکنه فکر بدی در موردم بکنه، برای همین به سهیل گفت:
-راستی میدونی این آقای خانی قبلا با ما فامیل بوده.
-جدی؟ چرا قبلا؟
-آخه برادر شوهر ساجده بوده
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
[• #آقامونه😌☝️ •]
°🤗| سنگ شڪاف میڪند
°👌| در هوس لقـاے تُــو
°❣| جـان پر و بال میزند
°😘| در طرب هواے تُــو
°🔥| آتـش آب میشود
°😬| عقل خـراب میشود
°👊| دشمن خـواب میشود
°💚| دیده من براے تــو
۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید!
••چه تفاهم نابے داریم😉••
#مولوی|✍
#سلامتے_امامخامنــهاے_صلوات📿
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے😍
#نگاره(603)📸
#ڪپے⛔️🙏
°•🍁•° @Asheghaneh_Halal
[• #مجردانه♡•]
|خواستگارے..|
جلسه خواستگاری،
جلسه اطلاعات گرفتنه...
نه فقط با گوش، با چشمهاتون
هم دنبال اطلاعات از طرف مقابل بگردید؛ همدیگهروخوبببینیدولےحلال
مثلا
•💐•ڪسےکهشلختهباشه،
هرجـور لباس بپوشه بازم شلختهست!
•🍃•کسےڪه موقعحرفزدن مدام داره با دستاش یا بدنش ور میره، یعنے یه استرس خاصے داره..
•💐• کسے که راحت تو چشماتون نگاه میکنه، یعنے یا کلا با نامحرم راحته،
یا اقتضای شغلش اینه...
||خلاصه رو چشمهاتون حساب کنید!||
#ازماگفتن✋
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
[• #ویتامینه ღ •]
اگر قدرت مرد را نادیده بگیرید
بدانید ڪه دیگر پرے رویاهایش نخواهید بود!
او دنبال ڪسے هست ڪه به قدرتهایش
ایمان داشته باشد و حتے ضعفهایش را
درجهت تقویت تواناییهایش مثبت جلوه دهد...
#مردانگیشودرنظربگیرید☺️👌
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal
🌷🍃
#چفیه
تلفن زد آقا، این مبلّغے که فرستادید،
احتیاج بهش نیست. بگیدبرگرده.
پرسیدم چرا؟! کسے دیگه پیدا شده؟!
گفت: نه. لازم نیست اصلا.
گفتم: یعنے چے؟!
گفت: این قراره بیاد اون جا، توی پادگان، تبلیغ خدا و پیغمبر و امام حسین رو بکنه. هنوز از راه نرسیده رفته منبر، منبر اولش، داره تبلیغ منِ محمود ڪاوه رو میکنه. به چه درد میخوره این؟!
••|سردارشهیدمحمودکاوه|••
📚}• یادگاران، ج۶، ص ۶۳
#تاخآلصنشیخلاصنمیشی..
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
•🕊• @Asheghaneh_halal •🕊•
🌷🍃
#ریحانه
✅ توصیف فردوسی از زن ایرانی
🔻 فردوسی می گوید: شیرین، شهربانوی ایرانی حجاب چادر را اختیار کرده بود و هیچکس جز همسرش موی او را ندیده بود 👌
🖋پ.ن: بعضیام از فردوسی، فقط چهار تا بیت جعلی ضدعربی حفظ هستن. حتی در طرفداری شون هم صادق نیستن. حرف ایرانی بودن و آریایی بودن میزنند، ولی شبیه غربیها لباس میپوشند. از شیرین حرف میزنن اما از مصی تقلید میکنن❗️
#از_خواب_غفلت_بیدارشیم✋️😑
@asheghaneh_halal ➣💐
🍃🕊🍃
#چفیه | #خادمانه
📿|ختم صلوات امروز
🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓
❣| ابرهیمعلےمعصومي
#سالروزولادٺ
ارسال تعـداد #صلوات به آے دے😌👇
•🌷• @F_Delaram_313
تعداد صلواٺ ها
•• ۳۲۴۱ ••
هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇
|❤️| @asheghaneh_halal
🍃🕊🍃
📍#خادمانه📍
دو روز از زمستــــون سال یڪ هزار سیصد و نود هشت
به سرعت یڪ چشم بر هم زدن سپـــرےشد✌️☺️
از زمـــان پیامبر صلےالله تا امام علےعلیهالسلام
بعـــد یڪم بیایم جلوتر زمـان امام حسن مجتبے
علیه السلام اونم اوایلش ڪه حڪومت #اسلامے بود
البته همـــراه و توأم با جنگـــهاےبسیار✋
مــا فقط تا اینجــا حڪومت #اسلامے داشتیم✋
بعد از این زمــــان #بنےامیه و بعد #بنےعباس
روے ڪار اومدن ڪه اینها هم در ظاهر مسلمان
بودند به اصطلاح امروز #آخونددرباری بودند.
خب میرسیم به #انقلاب57 ڪه امام خمینے
رحمه الله حڪومت اسلامے شڪیل دادند✌️
پــــس قدر خودتو بدون ڪه داری در عصری
زندگے میڪنی ڪه بعد از چندین قرن روے
#حڪومتاسلامے رو با خودش دیده.✌️
اگه غافل بشیم خیلے تبعاتے بدتری برامون خواهد داشت.
پس لطفا همونجور ڪه بچه هیئتے هستے و هئیت براتون
از نون شب واجبتره لطفا اتفاقات #سیاسے ڪشورت هم
به همون اندازه برات مهم باشه.
مــا دیگه از امام خمینے توی عارف بودن بالاتر نیستیم✋
ایشون یڪ سیاستمدارترازاولانقلاببودند.✌️🇮🇷✌️
امشب با موضوع اهمیت و ضرورت انتخابات
مجلس رأس ساعت ۲۲:۱۵ همراه ما باشید.🇮🇷
اینجـــا👇👇👇
#هیئت_بصیرتے✌️🇮🇷
📍@Heiyat_majazi
دولت جوان حزب اللهے انقلابے✌️🇮🇷👇
✋ @Asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو|🐝°
👼 { اَجه فِچ چَلدی این پوپ 🏐
لو بهت میتَم
اِستباه فچ چلدی❌
بلای خودمه بهتم نِنیدَمِس😀
☺️| مگه خانوم سفید برفی ای مثله شما
که قلبشم رنگ لباساشه میتونه بخشنده نباشه!!
بَیه میتونه😝
ساخ تو جیبم نزال
شاخ که برای سره
که البته شما پاپیون داری🎀
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_شصت_ویک
سهیل با شنیدن این حرف برگشت و با تعجب به فاطمه نگاه کرد، و گفت:
-خوب پس تو چرا قبول کردی بری توی کارگاه کسی کار کنی که برادرش قاتل خواهرته
-چرا در مورد مردم اینجوری قضاوت میکنی؟ اولا که برادرش آدم درستی نبود، به خودش چه ربطی داره، بعد هم توی ماجرای ساجده هر دوتاشون مقصر بودند، هم مهران، هم ساجده.
-چه راحت با این قضیه برخورد میکنی!!!!
-خیلی وقت از اون قضایا گذشته، دلیلی نداره من سخت بگیرم، از همون زمانم محسن، یعنی همین آقای خانی با کارهای خانوادش مخالف بود، خیلی سعی میکرد روابط این دو تا رو سر و سامون بده، بعد از مرگ ساجده هم چند بار اومد پیش بابا و کلی حلالیت طلبید.
-دو تا آدم توی یک خانواده بزرگ شن و این قدر با هم فرق داشته باشن؟!
-آخه این محسن پیش پدر بزرگ و مادر بزرگ پدریش بزرگ شده، اونها آدمهای خوبی بودند و خوب تربیتش کردند، اما مادرشون خیلی آدم درستی نبود، کلا تو خونشون زن سالاری بود، مهران هم زیر دست مادرش تربیت شد و پدرش هم کلا غلام حلقه به گوش زنش بود.
-چرا محسن پیش مادر و پدرش زندگی نمیکرد؟
-چون بچه که بود آسم کودکان گرفته بود، نباید توی شهرهایی زندگی میکرد که ارتفاعشون از سطح دریا زیاده ،مادر بزرگ و پدربزرگش هم شمال زندگی میکردند، اینم پیش اونا موند، بعد که مریضیشم خوب شد، پدر بزرگش نذاشت برگرده، میگفت دلم میخواد زیر دست خودم بزرگ شه، مادرش خیلی قشقلق به راه انداخت اما ازونجایی که خود محسنم پدر بزرگش رو بیشتر دوست داشت، بالاخره پیششون موند.
-تو اینا رو از کجا میدونی؟
-ساجده تعریف میکرد واسمون، همیشه میگفت کاش به جای مهران زن محسن میشدم، اما قسمته دیگه، کاریش نمیشه کرد. خوب حالا که شما مشکلی نداری با این که من اونجا کار کنم؟
-وقتی خودت مشکلی نداری من چرا مشکل داشته باشم، نه عزیزم، تازه سها هم که هست، دو تایی که با هم باشید ،خیال منم راحت تره .
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_شصت_و_دو
آره خیلی خوبه که سها هم هست، دلگرمی بزرگیه
سهیل سری به نشانه تایید تکون داد، در همین زمان صدای زنگ اس ام اس سهیل اومد، فاطمه نگاهی به سهیل انداخت و سرش رو به سمت تلویزیون برگردوند،دل تو دلش نبود که نکنه پیامی که به شوهرش رسیده از جانب یک زن باشه، اما نمیخواست چیزی بروز بده. حتی اگر از جانب یک زن هم بود، مهم نبود، چون کاری از دستش بر نمی اومد، فقط در دلش شروع کرد به دعا کردن ...
سهیل به سمت موبایلش رفت، پیام رو که باز کرد، دید نوشته: سهیل عزیزم، با وجود همه حرفهایی که به من زدی باز هم بهت میگم من دست از سرت بر نمیدارم، چون عاشقتم. هیچ چیز ازت نمی خوام، جز عشق...
سهیل دکمه حذف پیام رو زد و بی خیال موبایل رو روی مبل پرت کرد و مشغول پوست کردن سیب شد.
کسی که این پیام رو فرستاده بود در طرف دیگه شهر منتظر جواب پیامش بود، احتمال میداد جوابی دریافت نکنه ،اما با خودش میگفت: من هر جور که شده به دستت میارم، حتی شده به زور...
بعد از بستن قرارداد اولین روز کاری سها به عنوان مسئول روابط عمومی و فاطمه به عنوان یک مربی و همچنین یک قالی باف شروع شده بود، قرار بود این دفعه سها ماشین بیاره، فاطمه هم بچه ها رو آماده کرده بود که سهیل برسونتشون مهدکودک، ساعت از هفت و نیم گذشته بود که بالاخره سها رسید و زنگ زد، فاطمه آیفون رو برداشت و گفت: سلام، چه عجب اومدی؟ الان میام
بعد فوری کیف و وسایل دیگش رو برداشت و از سهیل خداحافظی کرد و رفت.
سهیل که از هول بودن فاطمه خندش گرفته بود، بدرقش کرد و بعد هم مشغول لباس پوشیدن شد که موبایلش زنگ زد، شماره خانم سهرابی منشی شرکتشون بود، دکمه رو زد و گفت: بله
-سلام سهیل
-علیک سلام خانوم سهرابی
-اوه، ببخشید سلام آقای نادی
سهیل خندید و گفت: امرتون.
-آقای رئیس امر کردند که شما امروز بازدید از ساختمون رو کنسل کنید و یک راست بیاید شرکت.
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
#ریحانه
ما هم شہیـ🕊ـد می شویم !
وقتی در قتلــگاه دنیا ...💔
لذت گنـ😓ـاهانش را
حــراممان می کنیــم ...✋️
و به جرم حـ✌️ـزب اللہی بودن هم ،
ســرزنش می شویم ...😑
جہــاد اکبـ💛ـر بیش از،
جہــاد اصغر شهید دارد ...🌱
شہـ🌷ـدایی از جنس ذوب شدن های
چنــدین ساله ذره ذره ...😔
.
.
اما امان از قتلــگاه مجازی ...😓
چه خوب هایی آمدند و غــرق شدند!😔
و آن هم ، ذره ذره ...☝️
اینجا هم میتواند سکوی پرش باشد✅
و هم مرداب شیطان ...😈
#بنگر_که_چگونه_ایی؟
.
#مراقب_دل_هایمان_باشیم☝️
@asheghaneh_halal ➣💐