eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
[🌿] سلام سلام😃🖐🏻 امیدوارم حال دل همگی عالی باشه. اومدمم یه خبر بدم و برم خونمون🚶🏻‍♀ یه هشتکی داره شروع میشه که با اومدنش قراره کلی کلی لحظه‌های رو قشنگ‌تر ‌و پرآرامش تر کنه😍👫 پس از امروز ساعت ۱۴:۰۰ منتظر باشین😜💕 [🌿] Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.| |• 😇.| . . ذاتا توقع‌دا‌شتن بَده و فرقی هم نمی‌ڪنه که خانم یا آقا باشه...🙄 مثلا اگر شما خانم، منتظری یه آقا پسر سوار بر اسب سفید بیاد ڪه تو سلیقه، ایده، عقاید، مسائل‌سیاسی‌اقتصادی شبیه شما فڪر ڪنه، باید بهت بگم ڪه حتی اگر صبر ڪنی و موهات مثل دندونات سفید بشه؛ همچین اتفاقی نمی‌افته...!🤗 یا اگر شما آقا، دنبال یه دختر اصیل خانوادهم‌دار می‌گردے ڪه هر چی شما گفتی بگه چشم هر چی آقامون بگه😬😅( از این لوس بازیا)🤣 و هر عقیده و سلیقه‌ای ڪه شما داشتی اونم داشته باشه‌؛ زهی خیال باطل...!🤪 خب حالا گیریم اتفاق افتاد و یڪی مثل خود شما پیدا شد؛ اصلا ڪپی برابر اصل!🤩 زندگیتون جذابیتی نداره به خاطر این ڪه تحمل تفاوت‌‌ها جذابش می‌ڪنه...😍 خب حالا چیڪار ڪنی؟!🤔 باید بلد باشی خودتو با شرایط درست وفق بدی و بشی براش هم تیم و رشد ڪنی💑 . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . 📝 گاهۍ در اوج سختۍها و مشڪلات، به شریڪ زندگۍتان بگویید ڪه همیشه میتواند روۍ شما حساب ڪند. 📝 و به او بگید "من بخاطر تو اینجا هستم" ڪه تو احساس تنهایۍ نڪنۍ. این ڪلمات ، گاهۍ جادو مۍڪنن❣ پ.ن: جادوگر زندگۍ تون باشید😌 . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
« 👼🏻» . . . با بابا جونیم اومَتَیم مَچِد🕋 یِچ شَژادِه توچولو بَلام اورتَن📿 باهاس الله تونم میجن ایندا هونه ی هدای مهلبونه😍 مم دالم سُمالو دعا میتونم🤲😇 🏷● ↓ اومَتیم:اومدیم شَژاده:سجاده الله تونم: نماز بخوانم هونه ی:خونه ی ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ امام باقر علیه السلام در بیان وظایف اولیای کودکان در تربیت دینی کودکان در سنین مختلف، فرموده است: در سه سالگی کلمه توحید را به کودکان بیاموزید؛ در چهار سالگی «محمّد رسول الله» به آنها یاد دهید و در پنج سالگی رویشان را به طرف قبله متوجّه کنید و به آنها بگویید که سر به سجده بگذارند. ‌. . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
قسمت اول رمان رایحه‌ی حضور🌸👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/58847 فصل اول رمان توبه‌ی نصوح🌸👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal/57509 رمان ازسوریه تا منا🌸👇 https://eitaa.com/heiyat_majazi/50883 رمان امنیتی نقاب ابلیس🌸👇 https://eitaa.com/rasad_nama/25563
•﴾🖤﴿• •﴿ ﴾• روزهاے آخر عمر فاطمه بود. غسل ڪرد. لباس تمیز پوشید. نشست رو به قبله. دست‌هایش را بلند ڪرد به طرف آسمان...•🌙• خداوند فرمود:جبرئیل فرداے قیامت از تو خواهد پرسید:” چه میخواهے؟” خواهے گفت:” آمرزش شیعیانم.” - ببخشیدم‌شان. +آمرزش شیعیان فرزندانم. - آن‌ها را هم بخشیدم. +و شیعیان شیعیانم را. - هر ڪسے را ڪه پیوندے با تو داشته باشد، آمرزیدم...•💚• ﴿🦋﴾اَلْحَـمدُللّهٖ ڪھ مـٰادَرمے👇🏻 ﴾ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ﴿ •﴾🖤﴿•
مداحی_آنلاین_راه_مرتضی_بهترین_راهه_سیب_سرخی.mp3
8.89M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 ليلی و مجنون تماماً افسانه‌اند، عشق را بايد از زهرا و علی ياد گرفت :) . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🖤]• •[ 🥀]• . . 🖤✨🕯امام زمان علیه السلام در یکے از نامه هایشان مے فرمایند: «وفے ابنه رسول صلی الله علیه و آله لے اسوه حسنه … ؛ دختر پیامبر خدا صلے الله علیه و آله برای من الگوے نیکویے است .» 🖤✨🕯 . . •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🖤]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . مۍ ‌خواهمتـ ـ↻ ڪہ خواستنۍ تر از هر ڪسـۍ..💙 😍 . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه‌_حضور 》 [ #قسمت_دوم] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] دلم می خواست قدرت داشتم و حرصم را سرش خالی می کردم... مثل همان روز بیخیال همه چیز می شدم و هر چه لایقش بود ،بارش می کردم ... من ریحانه بودم ، آدم کم آوردن نبودم هیچ وقت.. با وجود لرزش دستانم تایپ کردم : منم چیز هایی خوبی واسه رو کردن دارم ها، یادت نرفته که ؟! بدون مکثی تایپ کرد : که چی ؟! چیکار از دستت بر می آید ؟ هر حرکت اضافیت باعث میشه با چند تا دکمه اول اینا رو بفرستم واسه حاجی و حاج خانوم بعدشم تو اینستا پخشش کنم ..می فهمی که؟! دستانم لرزید ...پاهایم لرزید... با ریتم و هماهنگ هم لرزیدند.. فکر اتفاق بعد این کار ها جانم را می گرفت .. غرور خورد شده آن روزم جلوی چشمانم بود ، هر چند من هم کم نگذاشته بودم و حسابی حالش را گرفته بودم ولی ...آن روز قلبم را خوب دیدم که جلوی پاهایم با وجود بند بند شدنش التماسم را می کرد... پیام بعدیش را که دیدم کمی ذهنم آرام گرفت : یه هفته وقت داری ، روش فک کنی ،شنبه هفته بعد همون جا و ساعت همیشگی منتظرتم این هفته هم خوب حواسم بهت هست دختر حاجی تاجفر! دستانم یخ بود ، با وجود لرزش پاهایم ایستادم و بدون رمق راهی روشویی شدم ، دستانم را به کاسه روشویی تکیه دادم و کمی طرف آینه خم شدم " چیکار کردی ریحانه ، هان؟! میدونی اگه اونا رو واسه بابات بفرسته ، قبل از اینکه دستش بهت برسه سکته میکنه ! میدونی مامانت اونا رو ببینه چی میشه ؟! فکرش رو کردی بعد پخش شدنش تو اینستا فک و فامیل به درک ، همسایه ها و کسایی که بابا و مامانت باهاشون سر و کار دارن چیا میگن ؟! اونم این آدم هایی که چشمشون به دهن مردمه ؟! کل محله و شرکت و دفتر و مسجد پر میشه از این جمله ها : عکس های دختر حاجی رو دیدی ؟! تو رو خدا دیدی !حاج خانوم انقدر واسه دختر های ما نطق میکنه اونوقت اون از وضع دختر تحفه اش ؟! " بیشتر خم شدم و شیر را باز کردم و چندین بار مشت مشت آب یخ روی صورتم پاشیدم ، آرامم می کرد این کار ...کاش میشد مغزم را هم با این آب شست تا کمتر فکر و خیال آن روز ها را کند ! برای مشورت باید پیش که می رفتم ؟! فکر کنم عمویم بهترین راه حل بود ولی روی آن را نداشتم تا از کارم برایش بگویم ... سارا؟! این یکی را اصلا حرفش را نزن ... ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ با دستی به مقنعه ام ، کوله ام را جابه جا کردم و راهی کلاس شدم .. کنار سارا نشستم، تمام آن هفته را یک لحظه هم فکر نکردم .. یک لحظه هم تنها نماندم .. دانشگاه، بازار ، مهمانی .. هر کجا الا کنج اتاق ..... عصر جمعه مادر و پدرم راهی قم شده بودند ، یا عصر جمعه ها می رفتند یا عصر سه شنبه ها .....ولی من خیلی وقت بود که همراهشان نمی رفتم ..خیلی وقت بود اعتقادی به مراسم ها و سخنرانی های مادر نداشتم! خیلی وقت بود همراهش برای نماز جماعت نمی رفتم،راستش اصلا نماز هم چند وقتی میشد کنارش گذاشته بودم،حجاب هم که ... خیلی تلاش کردند منصرفم کنند ولی حریفم نشدند! حریف سرکشی هایم...کار خلافی نمی کردم ، چند تار مو و کمی آرایش به کجای دنیا بر می خورد؟!! خلاصه اش کنم ..." دور عاشقی برای آن بالاسری را خط کشیده بودم" [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_سوم ] دلم می خواست قدرت داشتم و حرصم را سر
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] بالاخره شنبه عصر رسید ، اگر نمی رفتم سر زندگیم ریسک کرده بودم ! مانتوی گلبهی رنگی پوشیدم و شال سفید رنگم را کمی شل روی سرم کردم و تنها آرایشم رژ صورتی کم رنگی بود . جلوی در ، صدای مادرم را از اتاقشان شنیدم : جایی میری ریحانه؟! همانطور که کفش های پاشنه بلندم را از جا کفشی بر می داشتم گفتم : اره مامان جان ، زود میام آرام ماشین را جلوی کافی شاپی که چندین ماه با ذوق و شوق راهیش می شدم پارک کردم. کار های مامان را دیگر دوست نداشتم ولی هنوز یک کارش را عاشق بودم! عاشق راه رفتنش! خودش می گفت با وقار و متانت ولی من می گفتم با غرور! محکم قدم بر می داشت، راه رفتنم دقیقا شبیه خودش بود! آرام در را باز کردم و همراه باز شدن در صدای جلینگ جلینگی بلند شد. کافه دنجی بود ، با سارا کلی گشته بودیم تا پیدایش کنیم. برخلاف اکثر کافه هایی که از طیف قهوه ای استفاده می کردند و تاریک خانه بودند اینجا دکوراسیونش از طیف آبی بود. از بالای سقف هم ستاره های درخشنده ای آویزان بود،شبیه آسمان شب و فضا کاملا روشن بود و به جای آهنگ های به قول خودشان لایت از آهنگ های سنتی استفاده می کردند البته نه از آن چه چه ها! دوست داشتم روی این جزئیات توجه کنم تا کمتر دلشوره بگیرم، عادتی بود که داشتم،به قول سارا پیدا کردن نور در نقطه کور! کنار همان میز همیشگی نشسته بود ، خودم را لعنت کردم که چرا پاتوق دنج خودم و سارا را ، محل قرار هایم با او کرده بودم. همراه سلام زیر لبی روبرویش نشستم ، من این دیوانه را چند وقت پیش همچون بتی می پرستیدم ، زمانی که هنوز از ذات خرابش بی خبر بودم : خب چیکار داشتی ؟! با لبخند حرص دراری گفت : عزیزم تو که کم طاقت نبودی ، صبر داشته باش ، چی میخوری؟! دلم می خواست فریاد میزدم من عزیز تو نیستم! من دیگر خر تو نمیشوم! دلم نگذاشت !دل ساده ام که هنوز بعضی وقتا تمنای او را می کرد ، نگذاشت : بستنی. سفارش را داد و بعد به من خیره شد ، نگاه خیره اش داشت با روح و روانم بازی می کرد ، به حرف آمد : خب چه خبر ؟! کاش می توانستم خفه اش کنم : من وقت ندارم بگو چی می خوایی ؟! کی انقدر عوضی شدی که من نفهمیدم ؟! با سرش نچ نچ کرد : دِ نشد خوشگلم ، آسته آسته! قبل ها ، همان اول ها با یک عزیزمش حس پرواز به من دست می داد ولی حالا،چندشم میشد! _ خب می گفتم دختر حاجی ! نظرت چیه جلوی خودت کار ارسالشون رو بکشم ؟! سرم پایین بود و نمیدانم از استرس بود یا حرص لبم را به دندان گرفته بودم ، آرام دستش روی چانه ام نشست و سرم را بلند کرد: نه عزیزم ؟! با غیض گفتم: دستت بکش آرام کشید کنار : خب چند تا راه حل داری. با حرف هایش مغزم سوت کشید! ستاره ها بالاسرم چرخ خورد. دنیا دور سرم چرخ خورد، وای !خدا لعنتت کند ..همان خدایی که دور عاشقی اش خط کشیده بودم لعنتت کند . ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
💌🍃 •• | •• الهی رضاء برضائک تسلیما لامرک وقتی تو همه‌‌ی کارها رضایت خدا مدنظرت باشه خدا هم آستیناشو برای برداشتنِ موانع اجابت حوائجت بالا میزنه💚🌱 " شب دوم چله‌ی حدیث کساء " ⇦ برای حرفهاتون:⇩ @daricheh_khadem کانالهاے مجموعه فانوس را دنبال کنید:👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal Eitaa.com/Heiyat_Majazi Eitaa.com/Rasad_Nama 💌🍃
💌🍃 •• | •• شب دوم چله‌ی حدیث کساء مونه که هم نفس حق شماها توش دخیله هم هم‌نفسیِ خادمینِ شما و هم نظر ویژه‌ی حضرت مادرِ ساداتﷺ و حضرت مولا قطعا ان شاالله در رحمت به روی تمومی حوائجتون باز میشه و برامون از حاجت روایی‌هاتون میگید🙏 ⇦ برای حرفهاتون:⇩ @daricheh_khadem کانالهاے مجموعه فانوس را دنبال کنید:👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal Eitaa.com/Heiyat_Majazi Eitaa.com/Rasad_Nama 💌🍃
💌🍃 •• | •• به اذن الله ان شاالله حضرات و اهالی حدیث شریف کساء به کرمِ عظیم خاندانی‌شان دامن همه‌ی مادران را سبز میکنند🙏💚 "شب دوم چله‌ی حدیث کساء" از همین امشب هم دیر نشده که شروع کنید🌸🌱 ⇦ برای حرفهاتون:⇩ @daricheh_khadem کانالهاے مجموعه فانوس را دنبال کنید:👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal Eitaa.com/Heiyat_Majazi Eitaa.com/Rasad_Nama 💌🍃
💌🍃 •• | •• ان شاالله روزیِ همه‌ی مجردهای عاشقانه‌هاے حلال☺️💓 دلمون به این دعاهای دست‌جمعی در حق هم روشن و قرصه🌱 "شب دوم چله‌ی حدیث شریف کساء" ⇦ برای حرفهاتون:⇩ @daricheh_khadem کانالهاے مجموعه فانوس را دنبال کنید:👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal Eitaa.com/Heiyat_Majazi Eitaa.com/Rasad_Nama 💌🍃
「💚」◦ ◦「 🕗」 . . یا رضا گفتم و واشد به نگاهت گره ها:)♥ ✋ . . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
📚ツ | سلام مهربوناے فانوسے خوش قلبای رمان‌خون ازینکه اینقدر اهل مطالعه‌ی رمانهای ارزشی هستید ویژه سپاسگزاریم و مفتخر😍💚🍃 و اما در مورد رمان توبه‌ی نصوح باید بگیم که از فرط استقبال های بسیار زیاد و فراوونتون خواستیم یه صحبت همگانی و خودمونی ای همینجا بین خودمون صورت بگیره 🌹 توجه توجه⁉️ این توقف ما برای پایان فصل اول رمان توبه ی نصوح بود و حالا فصل دوم رمان توبه‌ی نصوح به دست هنرمند و قلم شیوای نویسنده خانم طاهره ترابی در حال نوشتن هست و ان شاالله در تلاشیم تا بزودی فصل دوم این رمان زیبارو به سمع و نظر و محضرتون برسونیم💐 شما با وجود و پیامهای پرمهرتون و همچنین با صبوری به نویسنده کمک خواهید کرد و بانی قوت قلب و انگیزه خواهید شد💐 و ازتون میخواییم توجه‌تون رو به رمان جدید ما رمان زیبای رایحه‌ی حضور بدید☺️💜 مطمئنیم این رمان هم ویژه نظرتون رو جلب خواهد کرد🙏 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/58847 قسمت اول👆 یاعلی‌مدد💚✋ @Asheghaneh_halal 📚シ
«🍼» « 👼🏻» . . ایس میُتَنم یه مولچه 🐜 داله لو زمین لاه میله بلی ممیدونم چلا من ممیبینمس😐 سایت بهاتله تیلمه 🎀 سایدم پپ لباشم👗 ُتلن یه لبطی به سل و بعضم داله😌 🏷● ↓ ایس میتنم: حس میکنم لاه میله: راه میره ممیبینمس: نمیبینمش سایت: شاید پپ: پف تلن: کلا سل و بعضم : سر و وضعم فشار نیاد یوقت🧠😉 ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ 🍃اگر ڪسی چندین کتاب آموزش شنا هم بخواند باز هم در استخر تو قسمت عمیق شیرجه بزند غرق میشه.. 🍃آموزش شنا خواندنی نیست، باید تمرین عملے کرد. 🍃آموزش اعتماد به نفس به کودک نیز با خواندن ڪتاب حاصل نمی‌ شود 🍃 باید به بچه‌ها کار و مسئولیت سپرد و حتی اگر آن کار را ناقص انجام دادند آنها را تشویق ڪرد. 🍃دخترامون رو با اعتماد بنفس فاطمی بار بیاریم🍃 . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . «🎨» نقش تو «👀» در چشم ما «📆» هر روز «😍» خوش تر «😌» مےِشود… . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. 🍁'| |' .| . . 💔}• «وسعت قلب تو» را تنها خدایت دید و بس🍃 🌹}• قدر تو را تنها و بس😔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ | 🏴 |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1646» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.🍁'|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
∫°🍁.∫ ∫° .∫ . . !💛! صُبـح ها ڪه از منزل بيرون مےآييد اين دعـا را بخوانيـد: بِسمِ اللّٰه وَ بِاللّه حَسبی اللّٰه تَوکَلتُ علی اللّٰه وَ لاحَول ولاقُوه الابِاللّٰه العَلي العَظيم !🍃! [آیت اللّٰه جـاودانـ🌸] 😇🫀 . ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍁.∫
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . خنثے ڪردن بغض‌هایـم ڪار هر ڪسی نیست! "تویے" می‌خواهد ڪه بـه مـن تخصص دارے :)💚 ♥️ . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
•‌<💌> •<      > . . 🕊• شہید ڪابلے در صحبت‌ها؎ اولیہ خواستگار؎ سہ چیز خواستہ بود: من دوست دارم با ڪسے ازدواج ڪنم ڪہ سہ خصلت داشتہ باشد؛ 🦋• بنــده خوبے برا؎ خــدا باشد، همســر خوبے برا؎ شوهــرش باشد و مــادر خوبے برا؎ فــرزندانش. 🍁• اگر امروز پـدرم من را از خانہ بیرون ڪند، من هیچ چیــز؎ از خودم ندارم! و فقط ماهے 1800 تومان حقــوق مےگیــرم… اگر قبــول مےڪنے بســم­‌الله. 🌷شهید مدافع حرم . . •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌>  Eitaa.com/Asheghaneh_Halal