∫°🍁.∫
∫° #صبحونه .∫
.
🖤😭🖤
دست مادر آخرش واشد، نمیگویم چطور
اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد
من فقط میدانم آن روز و در آن کوچه، چه شد
من فقط دیدم، چرا افتاد مادر، پا نشد
حال و روزش فکر میکردم که بهتر میشود
هر چه ماندم منتظر، فردا و فرداها نشد...
🖤😭🖤
#قاسم_صرافان
.
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍁.∫
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
🌸" دست و دل باز؎اش
از صدقه دادن پیدا بود.
مثلا وقتی میخواست صدقه بدهد،
میگفتم: آقا مہــد؎ آنجا پول خورد داریم.
✨" میدیدم زیاد میاندازد،
از قصد پول خورد میگذاشتم آنجا
ڪه زیاد نیندازد تا صرفهجویی بشه.
🌼" اما او میگفت: برا؎ سلامتی امام زمان(عج)،
هر چقــدر بدهیم ڪم است.
💥" اتفاقا یڪ روز ڪه
سر همین موضــوع حرف میزدیم،
رفتم زودپز را باز ڪنم ڪه ناگہــان،
منفجر شد و هرچه داخلش بود پاشید تو؎ صــورتم.
😁" آقا مہــد؎ به شوخی جد؎ گفت:
به خاطر همین حرفــات هست
ڪه اینجور؎ شد،
منتہی چون نیتت بــد نبود
صورتت چیز؎ نشد.
🍃" هنوز هم رو؎ سقف آشپــزخانه
جا؎ منفجــر شدنش هست.
با هم همه جا را تمیز ڪردیم...
همیشه در ڪار خانه
ڪمڪم میڪرد، میگفت از گنــاهانم ڪم میشود.
🌷شـهـیـد مدافع حرم #مهدی_قاضیخانی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
× دانشگاھ شیعہ و اِنزجار از چادر💎 !
#استاد_دانشمند
‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
آقا پسر میخوای زن بگیری؟!
دقت ڪن اینجوری باشه⬇️
سلامت جسمی و روحی داشته باشه🙂
داشتن تفاهم و سلایق مشترڪ با او☺️
صادق و مورد اعتماده😌
وفادار و متعهده😊
ڪسی ڪه دوستش دارید باشه😍
اخلاق خوبی داره😇
مهربان و خوشقلبه🤩
عاقل و باهوش و با اعتماد به نفس🙃
قوی و مستقل🤗
بلده هیجاناتش و عصبانیتش
رو به موقع ڪنترل ڪنه😉
#آرامش
#ازدواج_موفق
#همسر_ایدهآل
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
وقتی تو اخلاق و رفتار همسرت یه چیز
زیبا دیدے حتما بهش بگو...🗣
این جمله شاید واسه تو چند ثانیه طول بڪشه💞
اما برای اون میتونه یه عمر تو ذهن و
روحش باقی بمونه😉
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
•﴾🖤﴿•
•﴿ #کوثرانه ﴾•
داشتے میرفتے سر قبر مادر
مرا هم خبر میڪردے
مگر چه میشد؟
میخواستے ڪسے از مزار مادرت خبردار نشود؟
خب چشم بسته مرا میبردے
تازه این طور برایم بهتر بود
چون خودت باید دستم را میگرفتے تا سر مزار مادر...
دست در دست تو
لذتے بالاتر از این هم هست؟
سر مزار مادر هم ڪه میرسیدیم
قول میدادم سرم پایین باشد
و نگاهم تنها به خاڪ مادرت خیره.
اصلاً چرا این طور قول بدهم تا خیالت آسوده شود...
تو اگر یڪ روز مرا ببرے
ڪنار مزار مادرت
قول شرف میدهم همان جا بمیرم.
مرده ڪه نمیتواند رازے افشا ڪند.
مگر میشود ڪنار مزار مادر تو نفس ڪشید؟
تو خودت اگر بر سر مزار مینشینے
و بعدش باز نفس میڪشے
براے آن است ڪه از خدا اجازۀ رفتن ندارے...
مزار مادر تو، قتلگاه است...
عاشقانه اگر بخواهم بگویم این چنین میگویم:
اگر چه راز پنهان ماندن مزار مادر تو
اثبات مظلومیت و حقانیت اوست...
امّا حڪمتے دیگر هم در آن نهفته است:
مادرت مزارش را پنهان ڪرد
تا نسل شیعیانش باقے بماند.
مزار مادر تو اگر آشڪار بود
و ما اگر توفیق زیارتش را میافتیم
مدینه بزرگترین قبرستان شیعیان جهان میشد.
چه مادر مهربانے!
پیش از رفتنش نگران جان بچههایش بود.
آقا!
ڪنار مزار مادر یاد ما هم باش.
تو جان مایے
وقتے براے مادرت گریه میڪنے
مراقب جان ما هم باش...💔
#فاطمیه
#محسن_عباسی_ولدی
﴿🦋﴾اَلْحَـمدُللّهٖ ڪھ مـٰادَرمے👇🏻
﴾ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ﴿
•﴾🖤﴿•
YEKNET.IR - shoor - hafteghi 17 aban 1401 - biokafi.mp3
2.58M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
نزن ڪه مادرم جوونه نامرد
نزن ڪه بیگناهه
نزن عزادار باباشه
نزن مادر من پا به ماهه
#ابوذر_بیوکافی🎙
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
20.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
.
.
غُسلش داد
ڪفنش کرد،
آنگـاه نشست
و تنها برایش گـریه ڪرد...
بعدآرام درون ڪفن گفت :
زهـــــرا ...
منم علے😭💔
.
.
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
-ولياونجاييکهمولانامیگھ . .
توتمنايمنویارِمنوجانِمني . .
پسبمانتاکهنمانمبهتمنايکسي💙'
-حضرتِیار:)
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هشتم] گوشیم را در دست گرفتم ، تصویر زمینه
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_نهم ]
گوشی را روی پاتختی گذاشتم
و روی تخت ولو شدم
اگر این ماجرا به خیر میشد!
اگر از عقلم می پرسیدم ،
می گفت :
حماقت میکنی ریحانه !
اما دلم را اگر باز خواست می کردم،اول ناز می کرد شکسته بودش خب!نازش را که خریدار بودم،سر می زد به آن کنج مخصوص دل ! مکث می کرد و شاید بعد می گفت :
اعتماد کن !
دل بود ! عاشق بود !اما من راهی را میان این دو انتخاب کرده بودم ! تصمیمی بین عقل و احساس!
البته اگر شرط هایم را قبول می کرد ،
می خواستم نه سیخ بسوزد ، نه کباب،
باید آشپز قهاری باشم !
به سقف که خیره شدم ، خاطرات جان گرفتند مقابل دیدگانم !
این موقع ها ، عادتی که داشتم این بود که سراغ آن خاطرات خوب ها بروم ! هر چند آن تهش تلخی شان آوار میشد سرم و جانم را می گرفت !
پس ادامه ندادمشان ،جزوه ها را مقابلم ردیف کردم و سعی کردم خط های جزوه و کتاب را بخوانم ، نه چشمان او را..
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
یک هفته را با دلی نا آرام سپری کردم،سارا هی میپرسید:
چرا پریشانی ؟!
وقتش نبود چیزی بگویم برایش !
سر میز شام بودم که موعدش رسید.
_ ریحانه جان !
با صدای مادرم شوکه سر بلند کردم :
بله
با لبخندی نگاهم کرد :
سعید رحمانی می شناسی تو ؟!
آب دهانم را قورت دادم :
چطور مامان؟!
یکی از همکلاسی های دانشگاهه !
_ مادرشون زنگ زده بود واسه خواستگاری ، گفتم باید از تو بپرسم،بگم بیان؟!
نفسم را بیرون دادم ، نباید هول می کردم ، اگر سریع جواب مثبت می دادم مادرم شک می کرد: نمیدونم هر چی صلاح میدونید
پدرم گفت :
اگه خودت راضی هستی ،
بیان برای یه جلسه آشنایی !
مادرم قاشق را برداشت :
اره ریحانه ؟!
سعی کردم کمی سرخ و سفید شوم ،
تهی بودم انگار !
تهی از هر حسی ! :
اوووم،بیان فعلا ببینیم چی میشه !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_نهم ] گوشی را روی پاتختی گذاشتم و روی تخت
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_دهم ]
برای آخر هفته قرار گذاشته بودند ، من هم حرف هایم را آماده کرده بودم،صد بار مرورشان کرده بودم،فقط کاش دیدمش ، فراموشی نگیرم،
ذوق نداشتم اما دلشوره چرا!
پدرم تحقیقات جزئی کرده بود،می گفت :
خانواده با اصالتی هستن !
دلم می خواست پوزخند بزنم و بگویم:
از وجنات شازده پسرشان عیان است اصالتشان!
معلق بودم انگار،
میان اینکه باید دوستش داشته باشم یا نه !
بعد به خودم تشر می زدم که
به فکر تصمیمت باش !
مانتوی بلند یشمی رنگی به احترام پدر پوشیدم ، شال سفیدی را هم سرم کردم ،
مقابل آینه قدی اتاق چرخ زدم،
مدل مانتو را دوست داشتم !
با ناخن های تقریبا بلندم ور می رفتم ! کاش میشد مانند کودکی خردسال جویدشان!
با صدای زنگ در از جایم پریدم :
آروم باش! اصلا آدم مهمی وجود نداره اون بیرون !
با آرامش ظاهری راهی پذیرایی شدم ، با مادر و پدرش سلام و احوال پرسی کردم،از نگاه خودش شرارت می بارید!
انگار داشت با چشمانش فریاد می زد :
دیدی من بردم ؟!
بعد صحبت های معمولی ،
راهی اتاق شدیم برای آشنایی!
روبروی هم که قرار گرفتیم ،
جان کندم تا عادی باشم !
دکور اتاقم را از نظر گذراند:
جای دنجی داری !
_ ممنون!
مقابل کتابخانه ام ایستاد :
چقدر کتاب !
نهج البلاغه هم میخونی تو مگه ؟!
از حرفش حرصم گرفت ولی خودم را آرام کردم،نباید ریسک می کردم !
_ خوب من اینجام
تا شرط های سرکار خانوم رو بشنوم !
نگاهم بند عکس کودکی جا خوش کرده کنار آینه ام شد ،با یاد آن روز ها لبخند روی لب نشاندم!
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
[• #نظرپرسے_تبیینے 🧐 •] . . ❓( #نظرپرسے | شماره 6 ): ▫️مهمترین پیامد صدور قطعنامه حقوق بشری و تشکیل
#خادمانه
سلام سلام
ضمن خداقوت به عاشقای مٌخلصمون
تو این چالشِ بصیرتیمون ، خودتون رو
دخیل و سهیم بدونید و شرکت کنین☺️❤️
امشب حوالی ساعت ۲۲
نتیجهی چالشمون مشخص میشه☺️🤝
خیلی جذابه که خودتو محک بزنی!😎
راستی!
اینجا هم میتونید بگید:
#من_شرکت_کردم
تا اینجا پیامتون کار بشه😍👏
بفرمایید ۲۴ ساعته درخدمتیم:👇
@Daricheh_khadem
یاعلے☺️💚