eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - نم بارون کربلا - پیام کیانی.mp3
1.82M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 کاری که انجام می‌دهید، حتی نایستید که‌ کسی بگوید خسته نباشید. از همان درِ پُشتی بیرون بروید؛ چون اگه تشکر کنند، تو دیگر اَجرت را گرفته‌ای و چیزی‌‌ برایِ آن دنیات‌ باقی نمی‌ماند! ✍🏻شهیدحسن‌تهرانی‌مقدم . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ 🎈]• . . و‌شرح‌فراقت... . . •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . + ماالذي قالتهُ عیناكَ لقلبی فأجابا؟ - چشمان تو با قلبم چہ گفتند کہ اینگونہ پذیرفت..👀💞 😌 . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_چهل‌و‌هشتم ] صبح زود گل بی بی، فاطمه و جنا
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ فروردین ماه با تمام زیبایی های طبیعت اینجا به پایان رسید ، موعد تحویل پروژه هفته سوم اردیبهشت بود ، اما من قصد داشتم. یک هفته الی ده روز زودتر برگردم ، همانطور که نواب گفت دو روز بیشتر نماند و سومین روز خودش در مدرسه حاضر شد ، در آن دو روز از خود نواب و بچه ها چیز های زیادی فهمیده بودم . در این مدت هم اصلا سراغ مدرسه و نواب نرفته بودم ، چند باری هم با سعید و مادرم حرف زده بودم ، سعید تازه برگشته بود تهران ، با خانواده اش صحبت کرده بود، اصرار داشت عقد و عروسی را در یک روز بگیرد ، آن هم یکی از روز های خرداد ماه ! من هم همانطور که با خودم قرار گذاشته بودم ، خودم را سپرده بودم به جریان اتفاق ها ، دست و پا زدن فایده ای نداشت دیگر ! دوباره تصمیم گرفتم سری به نواب بزنم ، پنج شنبه بود و نمیدانم باید از کجا پیدایش می کردم ! در میان راه یکی از دانش آموز هایش را دیدم ، سراغ نواب را از او گرفتم : فک کنم رفتن سر مزار شهدا خانم جان سری به معنای نفهمیدن تکان دادم : قبرستون واسه چی رفته؟! خودم جواب خودم را دادم : تو واسه چی رفته بودی اون بار ؟! به سختی و بعد کلی پرس و جو یه یک تپه رسیدم، چند مزار با پرچمی بالای سرشان ،شالم را مرتب کردم ، به سختی چند قدم دیگر برداشتم نیم رخش را دیدم ، چند قطره زلال میان ته ریش مشکی اش برق می زد ، جلوتر رفتم و بیشتر مات شدم . آنقدر محو نوشته های روی سنگ مزار بود که انگار اصلا اینجا نبود ،نمیدانم چرا اما دلم نیامد خلوتش را بهم بزنم ، با کمی فاصله از او نشستم و زانوهایم را در آغوش گرفتم ، حالتش آنقدر قشنگ بود که دلم می خواست دست به چانه بزنم و محو تماشایش شوم کمی مکث کردم و از حرفم شوکه شدم ...  چشمانم نمیدانم چرا انقدر دور و ور او می گشت و این شدیدا برای من خطرناک بود و دلهره آور .. یادم است یک بار میان سخنرانی های مادرم شنیده بودم که چشم داشتن و فکر کردن به نامحرم گناه است ...می گفت فکر کردن یک زن متاهل به مردی به جز همسرش خیانت محض است.. اینکه من حالا متاهل محسوب می شدم و چشمم پی او و فکرم درگیر او بود درست نبود ابدا نبود .. به عقلم که می گفتم ، پاسخ می داد : قبول اما دل زبان نفهمم را با چه چیزی راضی کنم ؟؟؟ چه جملاتی برایش ردیف کنم تا دلم هم بگوید قبول ؟؟؟ می خواستم بلند شوم و از او دور شوم که سرش را بلند کرد و رو به آسمان گرفت و چیزی زیر لب زمزمه کرد ، همین که خواست بلند شود مرا دید و سریع سرش را پایین انداخت ، این یک رقمه کارش را درک نمی کردم ، خودم هم نگاه خیره را دوست نداشتم اما اینکه ، هربار مرا می دید کاشی ها را نگاه می کرد برایم گران تمام میشد ، بی احترامی محسوبش می کردم ، از این عادت همیشگی اش حرصم گرفت بدون سلام گفتم : درک نمیکنم این کار هاتون رو ! سرش را بلند کرد اما باز هم نگاهم نکرد : سلام ، کدوم کار ؟! چشمانم را بستم اصلا بیخیال ، همان بهتر بروم و فراموشش کنم ؛ نواب برای من خطرناک شده بود : هیچی، من برم فعلا بدون توجه به تعجب چهره اش راهی خانه شدم ، اما دلم می گفت : ریحانه فقط یه بار دیگه برو و سر کلاسش بشین بعد برو این دلم از همان اول زبان نفهم بود ، نمی دانست که من انبار باروتم و نواب شبیه کبریتی خطرناک ، نواب می توانست مرا آتشم بزند [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_چهل‌و‌نهم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ ف
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ آب هم اگر بماند راکد می شود ، می گندد و خاصیت زلالی اش را از دست می دهد ، آب باید جاری شود و صدایش روح ببخشد به مخلوقات دیگرِ خالق ! احساس یک آدم هم عین آب است ، خرجش نکنی و بلا استفاده بماند گوشه دلت، خاک می شود ! عشق از همان ابتدای هستی در وجود آدمی نهادینه شده است و اگر استفاده نشود ، انگار چیزی کم داری میان روز هایت ! حالا من بودم و احساسی که شکسته بود و چسباندن تکه هایش جان می خواست که نداشتم ! کم آورده بودم و نمی توانستم منکرش شوم ، با سارا که راجبش حرف زدم ، گفت : دو راه داری ، یا باید بی خیال این چرت و پرت ها شوی و با سعید ادامه دهی یا هم بیخیال سعید شوی و زندگیت را بکنی ! راهنمایی اش چاره درد من نبود . بعد یک هفته ای که سپری شده بود زنگی به فاطمه زدم ، صدای گرمش آرامم کرد ، شاید باید کمی صبوری از دفتر زندگی او ، کپی می کردم درون خودم و آرامشش، مشق شب هایم میشد! هیچ چیز را با جزئیات نگفتم و فقط گفتم از روبرویی می ترسم ، او هم بدون سوال یک چیز گفت : ببین عزیزدل من ! همه ما ها یه ترس و تردیدی هست میون زندگی مون ولی به تردیدت پا نده ، روبرو بشی و تجربش کنی بهتر از این هست که بعد ها حسرتش رو بخوری ! من تجربش کردم ، حسرت یه بار کنار مهدی بودن و حس گرمای دستاش کابوس شب هام شده ، کابوسی که یه زمان واسم رویا بود و هیچ وقت این رویا به وصال نرسید ! رویایی که برایش کابوس شده بود ترس به دلم می انداخت ، می ترسیدم از روزی که روتین وار کنار سعید بمانم ، بدون دلی که کنارش داشته باشم ! از فاطمه تشکر کردم و او هم یک جمله گفت : کاری نکردم خواهری، فقط دعام کن ریحانه! چشمانم به نم اشک نشست ، کاش می توانستم بگویم خیلی وقت است سراغ در خانه خدا نرفتم ، از همان دعایی که دیگر اعتقادی ندارم تو برایم کن . بعد تماسی که با او داشتم یک بیت شعر از شاملو را تکرار کردم : *غصه نخور دیوونه ! کی دیده شب بمونه ؟! * بعد هم با آرامشی ظاهری شروع کردم به حاضر شدن ، آخرین باری بود که سراغ آن مدرسه می رفتم ، همیشه آخرین ها تلخ بودند .. کاش هیچ وقت آخرینی وجود نداشت ! اولی ها ، همیشگی می ماندند ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . زیر بـاران حـرم ، گرمی تـب مے چسبد💦 و زیـارت همـه جا آخـر شـب مے چسبد🌜 . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . [لن‌تهزمني‌الأشياء«وأنتَ»دائمًاجانبي] 😌هيچ‌چیزمن‌را‌شکست‌نخواهدداد، 😍وقتی‌تو همیشه در کنارم هستی 😇💖 . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. ❄️'| |' .| . . •⋞ چه‌قدر⚡️ دلَم برایِ تو تنگ است❣ انگار👇 امشب هم نیستی..😔 ⋟• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ /✍ |🌷 |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1669» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤' | شب بیست‌وپنجم چلھ‌ے حدیث ڪساء • +درد و دل و حاجت‌روایی‌هاتون: @Daricheh_khadem 💚 💔🖤 - عالَم‌بھ‌فَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 🖤'
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ 🍃🌼🍃 از داغ غمـت کمـر خمیده‌ست ،بیا یکبار دگر «جمعه» رسیده‌ست ،بیا ای بـا خبـر از راز دل بیمـارم تا عمر به آخر نرسیده‌ست ،بیا 🍃🌼🍃 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . ‌|🌿🦋| زِ تمـامِـ بـودنـے هـا |😌🖇| تـو همیـن از آنِ من باش |🌘💛| ڪہ بہ غیرِ با تـو بودن |💎🔗‌| دلـم آرزو نـدارد ! . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . •🍬• عادت آقــا مرتضے این بود، ڪه اگر در یڪ جمع یا مھمــانے قرار مےگرفت و خـوردنے و یا شیـرینے مےآوردند، یڪے ڪه بر می داشت، نمےخــورد. •☝️🏻• به صاحب خانـه مےگفت: مےتوانم یڪے هم اضافــه با خود ببـرم؟ و بر مےداشت، مےگفت اینھا را مےبرم تا با زن و بچہ‌هایم بخورم. •🍩• مےگفت: آدم نباید اهل تڪ خور؎ باشد. باید سعے ڪند ڪه شیـرینےها؎ زندگےاش را با خـانواده‌اش سھیم باشد. •💞• این امر در ایجــاد الفت بین زن و شوهــر خیلی مؤثــر است. از جملـه چیزها؎ دیگر؎ ڪه در ایجاد الفت بین زن و شوهــر مؤثر مےدانست برگـزار؎ نماز جمـاعت خانوادگے بود. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‡🎀‡ ‡ ‡ ⚡️بانوی موفق آمریڪایی: با حجاب احساس ڪردم می توانم دنیا را تغییر بدهم👌 🧕تجارب فوق العاده و سخنان بسیار جالب بانوی موفق آمریڪایی خانم «ملیڪا مڪ دونالد» (فعال اجتماعی، مدیر، سخنران و هنرمند) ڪه موفقیت خود را مدیون اسلام آوردن و حجابش می داند: 💥حجاب برای من این معنی را داشت ڪه برای حضور مؤثر اجتماعی و نشان دادن خودت باید مغزت را به ڪار بیندازی و نه این ڪه از جذابیتهای ظاهریت استفاده ڪنی. 💥پیش از اسلام بود ڪه به من ظلم شد. 💥اسلام ڪرامتم را به من برگرداند. 💥بانویی ڪه برای خودش احترام قائل است نباید در موقعیتی قرار گیرد که من پیش از اسلام داشتم. ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|•👒.| |• 😇.| . . یڪی از مسائلی ڪه نسبت بهش خیلی بی‌توجهی می‌شه و مشڪلات متعددی رو برای دختر و پسر و حتی خانواده هاشون ایجاد می‌ڪنه اینه ڪه: دختر می‌خواد پسر رو تغییر بده😬 و پسر می‌خواد دختر رو تغییر بده😬 بزارید صادقانه باهاتون حرف بزنیم؛ اگر یه مسئله‌ای روی مخ شماست اما جواب بله ( دختر و پسر هم نداره) رو می‌دی به نیت اینڪه تغییرش میدم...😶 ⛔صد در صد اشتباهه⛔ چون اخلاق، فرهنگ، مسائل اعتقادی و هر چیزی ڪه تو بخوای تغییرش بدی، تو این شخص جا خوش ڪرده و رفتنی نیست...😬 پس برای یه ازدواج موفق؛ دست از فانتزی‌های ذهنی خودتون بردارید...🙃 . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . 🔴 از همسرتان یڪ دروغگوے حرفه اے نسازید 🔹با مچگیرے همسرتان، او را راستگو نمے کنید بلڪه دروغگوے حرفه اے مےشود. با انجام دادن این ڪارها امنیت برقرار نمے شود: 🔺 ڪیف و جیب گشتن 🔺 گوشی چک کردن 🔺 کجایے، کجا میرے، کےمیاے گفتن 🔺 مثل کارآگاه ها رفتار کردن 🔴عاقلانه رفتار کنیم و اگر مشکلی است، با منطق و محبت کردن آن را حلش کنید. . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
4_6005927845472241705.mp3
6.02M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 تب را علـاج آب بُود ‌ وین عجب کہ مݩ‌ مےسوزم از تبے‌ کہ علـاجش بہ خاڪ توست... . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ 🎈]• دےماه‌عجیب بوےحاج‌قاسم‌رو‌میده💔..! ۴روز‌تاسالـگـرد‌شـھـادٺ" •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . ❁━━─ چَشم ٺو . . مایه‌ي آرامش هر صبح من اسٺ↠ ‌پلڪِ خود باز ڪن اندوھ جهانم برود (: . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•/🖤🏴/• #فاطمیه | #خادمانه سلام رفیق های هیئت و روضه فرارسیدن دهھ‌ۍ دومِ ایام فاطمیھ رو خدمتتون تس
سلام و خداقوت به شرکت کننده های عزیزِ چالشِ فاطمی. الوعده وفا، فردا شب راس ساعت ۲۰:۳۰ برترین های چالش اعلام میشن و جوایزی به رسم یادبود بهشون داده میشه☺️☝️ ☺️✋ [ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ]
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_پنجاهم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ آب
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] مانتوی آبی آسمانی رنگم را همراه روسری به رنگ خودش پوشیدم، روبروی آینه ایستادم و روی چهره ام دقیق شدم ؛ چشمان نسبتا خوشرنگ قهوه ای رنگم پر بود از تردید ! روسری ام را شل پاپیونی بستم ، یاد روسری کردن های نورا و فاطمه افتادم ! نفس عمیقی کشیدم و گوشیم را بالا آوردم و برای فاطمه نوشتم : فاطمه جان هوام رو از راه دور داشته باش ! به دقیقه ای نکشید ، جوابش شوکه ام کرد : سپردمت به حسین(ع) و خدای حسین(ع)! همانطور که راهی مدرسه می شدم ، زیر لب متن پیام فاطمه را تکرار می کردم *حسین (ع) * یاد بچگی هایم افتادم ، همراه مادرم شب های محرم راهی هیئت می شدیم، آخرش هم چیز زیادی از قیام عظیمش نفهمیدم ، وقت باشد این را هم از نواب بپرسم ! نواب کنار آقای صباحی در دفتر بود گفتم که روز آخری است که اینجا هستم و چند سوال دارم ، او هم گفت ، در حد معلومات خودش پاسخم را می دهد ! سر کلاس ادبیات، به اصرار بچه ها شعری خواند لحن و صدای شعر خواندنش جان می داد؛ آهنگی آرام باشد پس زمینه اش و او بخواند و بعد شود یک مجری پر طرفدار تلویزیونی! از همان هایی که ماه رمضان و ماه محرم برنامه مذهبی اجرا می کنند و یک عقیق هم در دست می کنند  ! جناب نواب شبیه آنها بود! بعد ها که بیشتر شناختمش فهمیدم حدسم زیادی درست بود! زنگ دوم دوره اولی ها نقاشی داشتند و دوره دومی ها امتحان ، ایستادم و به طرف میزش رفتم ، او هم اولین نیمکت که خالی بود را برایم نشان داد ، نزدیک میزش بود و به قول نورا با حفظ کامل شئونات اسلامی ! _ خب بفرمایید من در خدمتم چشمانم را برای تمرکز بستم و سعی کردم ذهن شلوغم را سر و سامان دهم، ذهنی که شبیه اتاقی شلوغ نیاز به گردگیری داشت، کاغذ ها میانش پخش بودند و باید دسته بندی می شدند . خود نماز فلسفه بلند و بالایی داشت ، روزه را تا حدودی دوستش داشتم ، حجاب هم بیخیالش فعلا بحث شهدا هم بماند از فاطمه می پرسم .. حالا فقط می ماند امام علی(ع)، امام حسین (ع): میخوام از قیام عاشورا بدونم! دیدم که دستانش بهم گره خورد و حالت چهره اش تغییر کرد : پیامبر میگن: ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاة "قطعا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است " میدونید چرا ؟! به خاطر قیامی که داشتند ، هر سال کلی آدم رو همین عاشورا کن فیکون میکنه ! امام حسین (ع)زمانی قیام کردند که سیره نبوی و علوی داشت فراموش میشد، از خودشون و خانواده شون گذشتن تا اسلام بمونه ! هر چند بی بی زینب (س)هم در این زمینه نقش بسیار والایی داشتند ، ایشون پیام آور عاشورا بودند . حرف هایش قشنگ بود ، ولی یک چیز : آقای نواب یه سوال، چطوری میشه بعد ۱۴۰۰ سال واسه یه آدم عزاداری کرد ؟! اصلا نیازه ؟! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_پنجاه‌و‌یکم ] مانتوی آبی آسمانی رنگم را
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] _ببینید یه عزیزی همیشه عزیزه ! و یه حدیث از رسول خدا هست که : همانا در قتل حسین ، حرارتی در قلوب مومنان است که هیچ گاه سرد نمی شود سید الشهدا معجزه است! صدایش همانند زنگی ممتد در گوشم تکرار می شود : *سید الشهدا معجزه است * _ و یه چیز دیگه بحث عاشورا رو نمیشه خلاصه کرد ، یه عمر هم ازش حرف زده بشه کافی نیست ، عاشورا فقط یه روز نبوده بحث عاشورا یه عمره ، یه کلاس درس، یه موضوعی که هست و ما ها فراموشش می کنیم این هست که *کل یوم عاشورا ...کل أرض کربلا * ما ها همه خیلی ادعا داریم که اگه اون موقع بودیم فعلا کار می کردیم، یکی نیست بهمون بگه حالا که هستی ! یه حسین هست ، اسمش مهدی فاطمه است ! براش چیکار کردی ؟! نا خود آگاه دست به چانه زده بودم و محو سخنرانی بی مثل و مانندش شده بودم ، خاکی حرف می زد ، خودش را همه می دانست و من هم همینش برایم جذاب بود ، خودش را بالا نمی دید ! دلم لرزید برای جمله آخرش "یه حسین هست اسمش مهدی فاطمه است براش چیکار کردی ؟! _ راستش دقیق نمیدونم از کجاش بگم ، سوالی دارین شما بپرسین؟! به معنای کامل هنگ کرده بودم ، از حسین فقط شور می دانستم و حالا امیر علی داشت برایم از شعور حسینی می گفت ! _ آهان یه چیز دیگه ، به قول آقای رائفی پور ، امام حسین نرفتن تو یه بیابون که مثلا خودشون رو به کشتن بدن که چی؟! ما بیاییم هر سال تو سر خودمون بزنیم ؟! اصل حسینی بودن شناختن سیره حسین هست ، شعور و رسمشون! و به قول معروف : کربلا به رفتن نیست به شدن است که اگر به رفتن بود شمر هم کربلایی بود ! نفس می گرفت جمله هایش از من ! انگار تازه می فهمیدم معنی شیعه بودن و سینه چاک کردن برای حسین (ع)را ! : آقای نواب میشه یه کمی هم از امام علی بگین! شاعرانه ترش میشد، میشود از هم نامت برایم سخن بگویی؟! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . . کبــوترانه هوای تـو را به پَـر دارم🕊 . . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» بفلمایید آب نبات😁 البته زیادِس بلای دندونامون عوب نیستا👀 تَم میعولیم. 🏷● ↓ تم: کم ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ پیامبر اعظمﷺ: به فرزندان خود احترام كنيد و با آداب و روش پسنديده با آن‌ها معاشرت نماييد. . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal