17.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
دیری دیرین!😁🔈
هــم اکنــون ســاعت ۱۵ظهـر بهـ وقتــ ایــران🇮🇷
بــریمــ کهــ داشتــه باشیـــم
دستــور پخــت
پــاستا با ســس پســتو!😍🌱
_بــرای درســت کــردن این سبــزک جذاب و خوشطعم مخـصوص ۴نفر ،بهــ این مواد نــیاز داری👇🏻
مــرغ
پــاستا پنــه ۵۰۰ گــرم
ســبزی ریــحان تـازه ۱۵۰ گرم
ســیر ۴ حبه
گــردو ۳ عدد
پنــیر پارمــزان ۴ قاشـق غذاخــوری
روغن زیــتون ⅓ لیوان
آب لــیمو تــرش تـازه ۱ عدد
نمــک ۱ قاشــق چــای خــوری
فلفــل سیــاه ½ قاشق چایخوری
[بانو جان؛ثواب آشپزی امروزت رو تقدیم کن به سیدالشهدا،آقا امام حسین(ع) . . .❤️]
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghane
یه نفر هست.mp3
2.8M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
. همیشه یه نفر هست تو بی کسی کنارم
اگه همه ولم کنن امام رضا رو دارم
و در روز آخر سفر نیت کنین و با یک سبکاحوالـی از جنسِ نور حال دلتون را احسن الحال کنین✨
#سفر_مجازی_روز_ششم سید جوانان بهشتی ارباب بی کفن امام حسین علیه السلام
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💚
#ماه_مبارک_رمضان
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_سیصدودوازدهم احمد غمگین و سر به زیر جلو می ر
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوسیزدهم
چادرم را روی علیرضا مرتب کردم و گفتم:
حداقل یکم بشین استراحت کن
قدمی از من دور شد و گفت:
نمی تونم دلم آشوبه
_توکل کن ... ان شاء الله که خیره
_کارای خدا همیشه خیره ...
ترسم اینه خیر و مصلحت ...
جمله اش را ادامه نداد و سر به زیر انداخت.
آه کشید و با صدای خشداری گفت:
فقط امیدوارم اگه قرار بر رفتنشه زود بهش برسم
قبل از رفتنش یه بار ببینمش
دیگر انگار خجالت را کنار گذاشته بود و با گریه گفت:
دلم برای نگاه مادرم برای صداش برای خنده هاش تنگ شده
کاش یه بار دیگه .... فقط یه بار دیگه نگاهش رو ببینم
روی زمین نشست و گفت:
به مصلحت خدا راضی ام خود خدا از دلم خبر داره فقط دلم میخواد یه بار دیگه ببینمش
اشک چشمم را گرفتم و با بغض گفتم:
این فکر و خیالا رو نکن
ان شاء الله مامانت صد و بیست سال دیگه سالم سلامت عمر می کنه
تو هم می بینیش هم صداش رو می شنوی
غصه چیو می خوری؟
احمد به صورتش دست کشید و گفت:
خدا کنه اون چیزی که تو میگی بشه
_برای خدا که کاری نداره تو فقط جای ناامیدی برای سلامتیش دعا کن
احمد چشم هایش را فشرد و گفت:
نا امید نیستم، راضی ام
_ولی داری فکر و خیالای بیخودی می کنی
_نخوندی مگه محمد برام چی نوشته؟
_چرا خوندم
_پس بهم حق بده دلم بجوشه نکنه تا برسم مادرم از دستم رفته باشه
احمد آه کشید. از جا برخاست و گفت:
البته اگه تا الان هم دیر نشده باشه...
بی قراری احمد قابل توصیف نبود و از این که همراهش آمدم پشیمان شدم.
من با این بچه سرعت او را برای رسیدن به مادرش کند کرده بودیم.
هم آهسته راه می رفتم هم زود خسته می شدم و هم به خاطر علیرضا مجبور بودم که توقف کنم.
شیر خوردن علیرضا هم طولانی بود و نمی دانستم تا به خانه پدری احمد برسیم چه قدر به خاطر آن باید توقف کنیم و احمد را معطل کنم.
با عذاب وجدان گفتم:
ببخش بهت اصرار کردم باهات بیام
به خاطر من و این بچه دیرتر می رسی
اگه ما نبودیم خودت تنهایی تا الان نصف راهو رفته بودی
احمد با همه نگرانی ها و دل آشوبه هایی که داشت به رویم لبخند زد و گفت:
این حرفا رو نزن
اتفاقا خوبه که باهام اومدی
هم خیالم از بابت شما راحته دیگه فکرم درگیرتون نیست
هم با حرفات آرومم می کنی
مادر حتما از دیدن علیرضا خوشحال میشه
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید سید مهدی موسوی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوچهاردهم
با لبخند گفت:
با هم بریم دیدنش بهتره حتما هوشحال تر میشه
در جوابش من هم لبخند زدم و گفتم:
آره حتما همین طوره
فقط ...
_فقط چی؟
_برگشتت به محله خطرناک نیست؟
نکنه اونجا به پا گذاشته باشن و خدایی نکرده وقتی رسیدیم دستگیرت کنن؟
چه جوری میخوایم بریم در خونه شون؟
احمد دستش را در موهایش فرو برد و گفت:
یه فکری براش می کنم
ان شاء الله که خدا خودش یه جوری درستش می کنه
به کنارم آمد و چادر را کمی از روی علیرضا کنار زد و پرسید:
کی شیر خوردنش تموم میشه؟
رو به علیرضا گفت:
بابایی بسه دیگه
صورت علیرضا را نوازش کرد و گفت:
بابایی برای مادربزرگت دعا کن
چادرم را روی علیرضا انداخت. کنارم نشست سر روی زانوهایش گذاشت.
جدای از ناراحتی و بی قراری اش خیلی خسته بود
کاش نامه برادرش را دیر تر به او می دادم و حداقل می توتنست یکی دو ساعتی استراحت کند.
وقتی رسید حتی لحظه ای مهلت نکرد دراز بکشد و خستگی روزهایی که نبود را از تنش به در کند.
همان طور سر به زانو در کنارم نشسته بود که شیر خوردن علیرضا تمام شد
آروغ علیرضا را گرفتم ولی احمد همان طور که سر بر زانو داشت نشسته بود.
دستم را روی پشتش گذاشتم و آرام تکانش دادم.
با چشم های سرخش نگاه به من دوخت.
خوابش برده بود.
_خواب بودی؟
احمد به صورتش دست کشید و گفت:
نمی دونم .... به گمانم خوابم برده بود.
از جا برخاست و پرسید:
بریم؟
علیرضا را بغل گرفتم و گفتم:
خودت خیلی خسته ای
نمیخوای یکم استراحت کنی؟
احمد خاک لباسش را تکاند و گفت:
وقت برای استراحت زیاده
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید عبدالحمید نجاتی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
این روزهای خوب، در این لحظههای سال
دیدار صحنهای حرم، روزیات شود☺️
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
4_5787613115923304829.mp3
19.6M
•𓆩❤️🩹𓆪•
.
.
#یه_حبه_نور
قرارمون این بود که
هرشب از سفر رو حدیث کساء بخونیم
تا نشون داده باشیم که این چندروزمون توی سفر، تماماً وقف آل الله هستیم.
حدیث کسای امشبمون هم تقدیم به امام حسین ع
سهم نور امروزمون؛
تقدیم به شما...💛
#حدیثکسا
#شب_آخر سفر
#پایان_سفر!☺️
.
.
•𓆩عشقِدرحدِجنونخصلتِایرانیهاست𓆪•
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩❤️🩹𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
❈ꪤ عید ما دلشدگان📝
❈ꪤ لحظه دیدار شماست❤️
❈ꪤ سال ما🗓
❈ꪤ ساعت تحویل خودش را دارد🥰
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1318»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #سلامحضرتباران ••
توشهی فردامون اینه که؛
سعی کن فردا به عشق امام زمان علیهالسلام
به یـکی از اطــرافیــانت یه هـــــدیـه بــدی یا اگه
نمیتونی تهیه کنی، واسشون بسازی و خــوش
حالشون کنی.
#توشه
#سیروزحیات🌍
.
.
𓆩هرگَھ کھ اَبر دیدموباران،دلمتَپید𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪴𓆪•
#خادمانه✍
.
.
بســـم رب العــــشق
{از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است
پس میشود به عشق تو از هر چه بگذریم}
همـــین روزهـــا بـــود.نیمه شعبان و در تــلاطــــم کـارهــای آخــر سال ۱۴۰۰،
روز ۲۷ اسفند دعــوتنامـه ای بــرایم ارســال شــد
{بــرای یــک جهــاد مــجازی،نیــاز به خــادم هســت}
قطــعا نشــانه ای بــود از حضرت حجت(عج) بــرای خــادمی، کــه در روز تــولدشان به من رسیـــد .
بــا شوق و شــوری وصــف نشدنی،لــبیک گفتم و مــنتظر مـاندم تا ببیــنم پذیـرفته شده م یــا نه . . .
حــوالی سحــرگاه ۲۸ اسفند ۱۴۰۰
پــیامی تــلخ بــرایم رسیــد کــه خــبر از درگذشت عــزیــزی بســیار نزدیــک را می داد . . .در همــان گیر و دار ،مــوبایلم را روشن کــردم و دیــدم خــبری بـرایم رسیده .
این پیــک خــوش خــبر میــگفت:
[ بحمدالله شــما بـرای خــادمی امـــام زمـــان پذیــرفته شده ایـــد😍🤍]
خــدایا!
واقعا پذیرفتــه شده م؟!🥺
و این هم قطعا آیتــی الهی بـود تا بفهمــم،این خـاندان کرم هیــچ گاه نوکــرانشان را رهــا نمی کنند و آنـان را بی بهـره از توجه خــود نمی گذارند .🌸
کهــ اگــر نبــود عنایــت ایشــان،بشــریت پنــاهگاهی بــرای آرامش و فراغت از هیــاهوے عــالم نــداشت .
روز ۳ فروردین ۱۴۰۱ بود کهـ بهـ طور رسمے عضوے از خـانواده تشــکیلات انــقلابی فانـوس شــدم و تــوفیق خـدمــت کردن از طریــق هشتک #صبحونه به من داده شــد .
و حالا دو ســال و شـش روز از آن روزها گذشتهــ
من بــا فانــوس و اهــالی باصفایــش زندگــی کردم
شــریک اشـــک ها و لبخنـدهایشان شــدم
صــاحب رفــاقت هایی از جنــس عـشق و انـوار الهـی شــدم
خــادم هشتک های #چه_جالب و #صبحونه و #مهدییار در تشکــیلات فــانوس شدم .
و پــروردگار را روزے هزار بار شکر کــرده و میکنم که قــدم گذاشتن در چنــین مســیر پر بــرکتی را بــه مــن هــدیـهـ کــرد . . .
بــاشد که رستــگار و عاقــبت بهـ خیــر شویم :)🌱
.
.
پ.ن:
نمیدونم فراخوانِ جذب خادم کی هست بشخصه، اما اینجا همهچیش روی حساب و کتابه! احساس مسئولیت کردن و مسئولیت پذیری، اولین بال پروازت توی خادمی در فانوسِ ماست!☺️ فانوسی که مسیرِ پرواز رو نشونت میده..🌱
ولی اگه دوست داری شانست رو محکی بزنی، اینجا درخدمتیم:👇🏻
@daricheh_khadem
#سالروز_خادمی
#دوسال_گذشت
#حس_ناب_خادمی
• شڪرخدا که عضو خانوادهی عاشقانههاےحلالےامـ 👇🏻
﴾ Eitaa.com/asheghaneh_halal ﴿
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
حاصݪ صبرِ صـ🐚ــכف
گࢪ نیست مـ💍ـرواریـכ،
چـیـسـٺ . . . ؟!😉
#مجید_ترکابادی
#الأنسانالذييمكنهإتقان
#الصبريمكنهإتقانأيشيءآخر
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
آغوشِ تُ
همان امنیتے است💚
که یک جهان از خواستنش
دم میزنند!💕👌🏻
#ز_گهواره_تا_گور_عاشق_بمان👵🏻👨🏻🦳
#عصاے_دست_هم_باشیم
#به_وقت_پیرشدن☺✌️
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•