eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• تصویــــر قشنگ قــاب چشمانم باش😍 تنهـــــا سبب شــــــادے پنهـــانم باش دلواپسےام پشت سرت بیخود نیست تو جــ💓ــان منے مواظب جانم باش 💐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
20.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• هنـوزم دستمال ڪاغذی رو همینطورۍ می‌ندازۍ تو کیفت؟!🤔🧻 بیا بهت یـاد بدم چطور یھ جا دستمال ڪاغذۍ جیبی درست ڪنی😍☝️ خیلۍ آسون و راحـت💛🍋☁️ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🍳𓆪•
•𓆩🙍‍♂𓆪• . . •• •• 💬 چند شب پیش مادر بزرگم حالش خیلی بد شده بود بردیمش بیمارستان، بعد قرار شد بستریش کنن، هنوز لباساش رو عوض نکرده بود، خوابید رو تخت؛ یه پرستار خیلی جدی اومد گفت شما مریضی یا بیمار❔🤨 مادر بزرگ منم گفت هیچ کدوم! دکترم، خوابیدم اینجا استراحت کنم بعد مریضامو ببینم😎 پرستاره قرمز شده بود🥵 دیگه ما ندیدیمش😂😂😂 . •📨• • 930 • "شما و مجردی‌تون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩مجردی‌یعنی،مجردی𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🤦‍♂𓆪
enc_16318853138213434745132 (1).mp3
1.47M
•𓆩📼𓆪• . . •• •• یا خیر حبیب و محبوب . . 𓆩چه‌عاشقانه‌نام‌مراآوازمیڪنے𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📼𓆪•
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• باورش با تو چطوریش با خدا(:💚✨ . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🇮🇷𓆪• . . •• | •• 🔴 در دوران ریاست جمهوري رئیسي چه کارهايي انجام شد؟! ▫️دســتِ "او" در آسمـــان دسـتِ شهــادت را گــرفت بـال در بـال شهــــــادت مزد خدمت را گرفت | | | | - ء💚 . . در ࢪاھِ خدمت شد جآن فـدا با یـاࢪان ، شهیدِ جمهوࢪ ما Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🇮🇷𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_چهارصدوسی‌وششم بعد از مدت ها آن شب با دل خوش
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• برای اولین بار واقعا در حالتی بین خوف و رجاء بودم. رجاء و امید به نرم شدن دل آن سرهنگ و ترس از تیرباران احمد بدون آن که بتوانم بار دیگر تو را ببینم. راضیه می گفت به خاطر جو انقلابی شهر و مملکت جرات این کار را ندارند چون می دانند خشم مردم بیشتر می شود اما اویی که رشوه نمی خواست چرا باید چنین حرفی بزند. تمام آن شب همه مان بیدار بودیم و تا صبح قرآن و نماز می خواندیم، دعا می کردیم و اشک می ریختیم. بعد از اذان صبح و نماز علیرضا را آماده کردم و همراه آقاجان راهی حرم شدم. هر چه توانستم به امام رضا التماس کردم هر چه خیر است اتفاق بیفتد و خودش دل های مان را آرام کند. سوار بر ماشین آقاجان به در خانه حاج علی رفتیم و با راهنمایی های او به دیدار سرهنگ ساواکی رفتیم. آقاجان در خیابان ماشین را پارک کرد و خواست پیاده شود که حاج علی گفت: حاجی شما تو ماشین بمون فکر نکنم قبول کنن بیای آقاجان گفت: حالا میام قبول نکردن بر می گردم. حاج علی دست روی شانه آقاجان گذاشت و گفت: نه حاجی نیای بهتره ... حاج علی به ریشش دست کشید و گفت: ته دلم حس می کنم قراره اتفاق بدی بیفته ... دعا کن به خیر بگذره آقاجان دستش را روی دست حاج علی گذاشت و گفت: خدا خودش ان شاء الله به خیر بگذرونه همه مون یک حال داریم. آقاجان به سمت من چرخید و گفت: باباجان داری میری حتما به خودت و بچه ات آیة الکرسی بخون. زیر لب چشم گفتم و خواستم ساک وسایل علیرضا را بردارم که آقاجان گفت: اینو بذار باشه الکی بار خودت رو سنگین نکن باز هم زیر لب چشم گفتم و علیرضا را زیر چادرم بردم و همراه حاج علی از ماشین پیاده شدیم. از عرض خیابان گذشتیم و وارد آن دفتر پر از خوف و جنایت، محل اجتماع شیاطینی از جنس انسان شدیم. 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید احمد وکیلی صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• حاج علی کنار گوشم گفت: باباجان روت رو محکم بگیر. یه سوره توحید هم بخون چهار طرف خودت فوت کن خدا از شر این ستمگرا و وحشی ها حفظت کنه زیر لب چشم گفتم و سوره توحید را خواندم. حاج علی گفت: تو این کنار وایستا من برم بگم با سرهنگ قرار داریم بذارن بریم بالا قدمی از من دور شد که دوباره به سمتم برگشت و گفت: بابا این بچه رو بگیر علیرضا را به بغلم داد و نگاه به دستش دوخت. دستش به شدت می لرزید. چادرم را از زیر دندانم رها کردم و پرسیدم: حالتون خوبه؟ حاج علی نگاه نگرانش را به من دوخت و گفت: به دلم بد افتاده ... همه اش حس می کنم یه اتفاق بد میخواد بیفته چادرم را کمی جلو کشیدم و گفتم: خدا نکنه ... ان شاء الله طوری نمیشه حاج علی زیر لب ان شاء الله گفت که پرسیدم: احمد همین جا زندونیه؟ حاج علی ابروهایش را بالا داد و گفت: نمی دونم بابا ... نمی دونم مرد درشت هیکلی از پشت سر حاج علی به سمت مان آمد و پرسید: شما این جا چه کار دارید؟ حاج علی به سمتش برگشت و گفت: با سرهنگ هژبری قرار داریم به علیرضا که در بغلم بود اشاره کرد و گفت: اونم با سرهنگ قرار داره؟ ببریدش بیرون این جا اداره است مهد کودک و خونه خاله نیست حاج علی گفت: کجا ببرم این بچه رو ... نمیشه که بذاریمش پشت در خودمون بیاییم تو _همین که گفتم ... بچه رو ببرید بیرون خودتون برید پیش سرهنگ حاج علی با استیصال گفت: ولی سرهنگ خودشون گفتند بچه رو هم بیاریم مرد ابرو در هم کشید و گفت: سرهنگ هژبری با بچه قنداقی چه کاری می تونه داشته باشه که بگه بچه رو هم بیارید؟ حاج علی شانه بالا انداخت و گفت: شما برید بپرسید با خود سرهنگ هماهنگ کردیم که بچه رو هم آوردیم مرد نگاه به من دوخت که از ترس رویم را محکم گرفتم و سر به زیر انداختم که گفت: خیلی خوب ... بیایید برید. 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید نعمة الله ملیحی صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• خادم صحن حرم می‌گفت آرام و قشنگ می‌شود دور از حرم✨ دلهای عاشق، تنگ تنگ🥺 . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪• . •• •• ﮼𖡼 شهر را گشتم🌃 که مانند تو را🥰 پیدا کنم🧐 ﮼𖡼 هیچکس❗️ حتی شبیهت نیست✋🏻 فوق‌العاده‌ای💚 سجاد سامانی /✍ . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🇮🇷 •📲 بازنشر: •🖇 «1381» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• بالــاخــره خــوب مـیشـہ🤩 مـی رسیــم✌️🏻 مــی بیــنیم🫀 می خندیـــم ;) فقــط کافـیہ از تهــ دل به خـدا اعتمــاد داشتهــ باشــیم🤍☘ . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• آنگاه که صداے را مےشنوم مےپندارم که مےتوانم دیگر بار از تُ شعله‌ور شوم💖 💚 🤲🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•