عاشقانه های حلال C᭄
⧉ 🪄 . . #عشقینه ୧ 🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 🌹رمان بصیرتی و معرفتی #سقیفه 🌹قسمت ۱۷ . وقتی این خبر به ابوبکر و ع
⧉ 🪄
.
.
#عشقینه ୧
.
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹رمان بصیرتی و معرفتی
#سقیفه
🌹قسمت ۱۸
ابوبکر بادی به غبغب انداخت،گلویی صاف کرد و گفت:
_خداوند محمد(ص)را به عنوان پیامبر شما و صاحب اختیار مؤمنان فرستاده است.خدا بر مردم منت نهاد و او را از میان همین مردم قرار داد تا اینکه پیامبر را به پیش خود فراخواند و«ریاست مردم را به خود آنها واگذار کرد تا خودشان،مصلحت خویش را به اتفاق،اختیار کنند» مردم هم مرا به عنوان والی خود و مسؤل کارهایشان انتخاب کردند و من به یاری خدا هیچ سستی و حیرت و ترسی به خود راه نمیدهم و فقط به یاری خدا توفیق خواهم یافت،لکن مخالفی دارم که برخلاف مردم سخن میگوید و تو را پناه خویش قرار داده و تو هم قلعه ای محکم و خواستگار و پناهی امن برای او شده ای!ای عباس؛تو هم باید یا بر آنچه که همگان اتفاق دارند و هم رأی شده اند،داخل شوی یا مردم را از عقیده شان برگردانی،حال ما پیش تو آمده ایم و پیشنهادی برایت داریم،ما میخواهیم سهمی از خلافت برای تو قرار دهیم تا برای تو نسل بعد از تو این نصیب و سهم باشد، زیرا تو عموی پیامبری، اگر چه مردم با اینکه مقام تو و رفیقت علی را میدانند، اما در خلافت ازشما رویگردانی کردند.
در این هنگام عمر هم به سخن در آمد تا آتش حرفهای ابوبکر را تند تر کند و عباس بن عبدالمطلب را به هر طریق شده با خود همراه کند تا دست از حمایت علی(ع)بردارد، پس ادامه ی سخنان ابوبکر را گرفت و گفت:
_به والله،از طرف دیگر ای بنی هاشم،بر پیامبرتان افتخار دارید،پیامبر از خانواده ی شماست...ای عباس؛برای حاجتی نزد تو نیامدیم اما خوش نداریم که ایراد و فتنه ای بر سر آنچه که مسلمانان بر آن توافق کرده اند پیش آید و شما در مقابل ما قرار بگیرید،
عباس بن عبدالمطلب ،سخنان این دو را که نه مطابق با عقل و منطق و نه مطابق با حکم خداوند بود شنید و در پاسخ گفت: _خداوند محمد(ص)را همانطور که گفتی به عنوان پیامبر و صاحب اختیار مردم مبعوث کرد،اگر تو خلافت را بنا به حکم و امر پیامبر گرفته ای که همگان میدانند این حق ماست که غصب کرده ای و اگر به درخواست مؤمنین است،ما هم از آن مؤمنین بودیم و لیکن از خلافت تو اطلاع نداشتیم و مشاوره و سؤالی هم در این مورد از ما نکردی و بدان ما هم به خلافت تو رضایت نمی دهیم،زیرا ما هم از مؤمنان هستیم،اما تو را دوست نداریم و خلافت تو را قبول نداریم.
اما اینکه گفتی برای من هم سهم و نصیبی در خلافت باشد:اگر خلافت اختصاص به تو دارد برای خودت نگهدار که ما احتیاج به حق تو نداریم و اگر حق مؤمنین است پس تو حق نداری راجع به حقوق آنان دستور بدهی و یا اظهار نظر بکنی و اگر حق ماست(که طبق امرپیامبر و حکم خدا از ماست)ما به قسمتی از آن راضی نمی شویم(یعنی خلافت را غصب کردی ، باید آن را بگردانی).
اما آنچه توگفتی ای عمر،که پیامبر از ما و شما است.بدان که پیامبر درختی است که ما شاخه های آن و شما همسایگان آن هستید، پس ما از شما سزاوارتریم.
واما آنچه گفتی که از خواسته های پراکنده می ترسیم،بدان کاری را که شما آغاز کرده اید،ابتدای پراکندگی و اختلاف است.
و خداوند یاری کننده است.
و اینچنین بود که توطئه عمر و ابوبکر برای جلب حمایت عباس از خلافت غصبی شان،نافرجام ماند.
و پس از این مناظره،عباس بن عبدالمطلب شعری سرود به این مضمون و در هر کجا و هر زمان آن را می خواند تا به گوش همگان برسد:
گمان نمیکردم خلافت از بنی هاشم و از میان آنها از ابی الحسن علی(ع)انحراف پیدا کند.
آیا علی(ع)اولین کسی نیست که به طرف قبله نماز خواند؟
آیا او عالم ترین مردم به آثار و سنت های پیامبر نیست؟
آیا او نزدیکترین مردم در دوران زندگی نسبت به پیامبر نبود؟
آیا او همان کسی نبود که جبرئیل در غسل و کفن پیامبر یار او بود؟
همان کسی که آنچه همه ی خوبان دارند
همان کسی که آنچه همه ی خوبان دارند او به تنهایی دارد و خوبی های او در این مردم نیست...
هان ای مردم؛چه کسی شما را از اوجدا کرد؟باید او را بشناسیم!بدانید که بیعت شما آغاز فتنه هاست!
و عالم و آدم شهادت می دهند،
که سخنان عباس بن عبدالمطلب که خدا او را رحمت کند،عین حقیقت است،براستی علی نیست مگر ولیّ بلافصل بعد از پیامبر(ع)،علی اولین مظلوم عالم ،هموکه عالم به بهانه ی وجودش ،موجودیت گرفت...
و ولایت علی نیست مگر آزمایشی از جانب خدا،تا ما را محک بزند در عشق خودش...و خدا را صد هزار بار شکر که ما ندای من کنت مولاه فهذا علی مولاه پیامبر را از ورای قرن ها شنیدیم و دل دادیم به دلداگان الهی و جان می دهیم در راه این دلدادگی...
الهی مرحبا بر درگهت باد
که مادر هم مرا با یا علی زاد
🖤 هدیه به پیشگاه مادر سادات،ام ابیها حضرت زهرا سلاماللهعلیها و هدیه به پیشگاه سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیهالسلام✨صلوات✨
🌹 #ادامهدارد
🌹نویسنده؛طاهره سادات حسینی
.
ꪆ ٖڪاغذسفیدآغوشےبراےاحساسات
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 🪄
⧉ 🪄
.
.
#عشقینه ୧
.
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹رمان بصیرتی و معرفتی
#سقیفه
🌹قسمت ۱۹
چند روز از قضیه ی دست رد زدن عباس بن عبدالمطلب به سینه ی خلیفه ی غاصب میگذشت،
آنها مدتی قضیه را ساکت گذاشتند،و فقط به فرستادن قاصدی به درب خانه ی علی(ع)بسنده کردند.
آنها میخواستند تا مردم از یاد ببرند،که عباس چه گفت و علی چه کرد،آنها میخواستند با گذشت زمان و جا افتادن بیعت تازه ی مردم،بیعت گذشته را که پیامبر(ص)برای علی(ع)گرفته بود از خاطره ها محو کنند...
اما علی(ع)باید،یک بار دیگر حقی را که،از آن او بود و حکم پروردگار در آن بود را دوباره برملا کند،
او میخواست برای آخرین بار،حجت را بر اهل مدینه تمام کند و در تاریخ ثبت نماید که علی(ع)حقش را جارزد اما یاری نیافت تا به کمکشان خلافتی را که غصب شده بود به صاحب اصلی اش برگرداند...
بعداز چندروز که قضیه ساکت مانده بود،علی(ع)از خانه اش بیرون آمد،درحالیکه قرآن را در یک پارچه جمع آوری و مُهر کرده بود،داخل مسجد شد.ابوبکر و جمع زیادی از مردم در مسجد پیامبر(ص)نشسته بودند.
علی(ع)نزدیک محراب مسجد شد و با صدای بلند به طوریکه به گوش همگان برسد چنین ندا برآورد:
_«ای مردم،من از زمانی که پیامبر(ص) رحلت نموده مشغول غسل او و سپس جمع آوری قرآن بودم تا این که همه ی آن را در یک پارچه جمع آوری کردم، بدانید که خداوند هر آیه ای بر پیامبر(ص)نازل کرده در این مجموعه است،تمام آیات را پیامبر برای من خوانده و تأویل آن را به من آموخته است».
علی(ع)با این سخنش فهماند،که اگر اسلام محمدی را خواهانید،اگر دین خدا را برمیتابید،پس بدانید کتاب خدا با تمام تفاسیرش که هر حرف آن حکمت و رازی دارد،پیش من است،
اگر می خواهید؛این گوی و این میدان... ولیّ خدا را دریابید وغاصبان خلافت را رها کنید.
علی گفت،اما صدا از جمع بلند نشد...
مولایمان نگاهی به جمع غافل و پیمان شکن روبرویش کرد و ادامه داد:
_«این کار را کردم تا فردا نگویید،ما از قرآن بی خبر بودیم»
و بعد نگاهی معنادار به جمع کرد وفرمود:
_«روز قیامت نگویید که من شما را به یاری خویش نطلبیدم و حقم را برای شما بیان نکردم و شما را به اول تا آخر قران دعوت نکردم»
علی گفت وگفت وگفت،
اما هیچ یک از دنیا پرستان پیش رویش نفهمید که علی همان قرآن است و قرآن همان علی ست و بارها و بارها این سخن در کلام پیامبر آمده بود که علی با قرآن و قرآن با علی ست،این دو از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر در بهشت به من برسندو چه بی سعادت بودند این دنیاپرستان بی دین، چه بی لیاقت بودند این مسلمان نماهای مدعی و قرآن را در غربت خود تنها گذاشتند.
در این هنگام که علی(ع)این سخنان را فرمودند، عمر که در جمع حضور داشت پاسخ داد:
_ای ابوتراب،آنچه که از قرآن پیش روی ماست،ما را کفایت می کند و احتیاجی به آنچه ما را دعوت میکنی نداریم!
و علیِ مظلوم،با شنیدن این سخن،تنها تر از همیشه وارد خانه شد.
علی(ع)تلنگری به جمع زد تا اگر فطرت پاکجویی در آنجا باشد به خود آید.
اما به خود که نیامدند هیچ،
کینه های درون سینه شان از حقد و حسد که سالیانی دور در آن انبار کرده بودند،به جوش آمد و واقعه ای را رقم زدند که تا قیام قیامت لکه ی ننگش بر دامان بشریت مانده است
و غربت و مظلومیت این واقعه،مهری شد که بر جبین شیعه خورد تا واقعه ها پس از این واقعه پیش آید.
تا خوردن سیلی زهراپویان تکرار و تکرار شود.
و گذشتگان چه ظلم عظیمی کردند و چه ظلم عظیمی می کنیم ما،اگر واقعیت این مطلب را به همگان نرسانیم و نگویم که حق با مادرمان زهراس و حقیقت در ولایت مولایمان علی ع بود و بس...
علی(ع)،این قرآن ناطق،وارد مسجد شد و قرآن را بر جماعت داخل مسجد عرضه داشت،سخنان علی(ع)به ثمر می رسید،اگر نبودند کسانی که به میان حرفش میدویدند و ذهن مردم را از حقایق دور می کردند.
علی(ع)که وارد خانه شد و درب خانه را بست.
عمر از ترس اینکه،فطرت خداجوی ملت با تلنگر علی(ع)گُرگیرد،رو به ابوبکر نمود و گفت:
_هم اینک به سراغ علی(ع)بفرست،او باید بیعت کند،تا او بیعت نکند ما بر پایه ای استوار نیستیم،اگر چه امنای او بیعت کنند.
ابوبکر با این اشاره ی عمر،قاصدی نزد علی(ع) فرستاد و گفت:
_«دعوت خلیفهٔ پیامبر را پاسخ بگو»
قاصد ابوبکر پیام را به امیرالمؤمنین رسانید و علی(ع) فرمودند:
_«سبحان الله!چه زود بر پیامبر دروغ میبندید ،او و یارانش می دانند که خداوند و پیامبرش،غیر مرا خلیفه قرار نداده اند»
قاصد بازگشت و جواب مولای متقیان را به ابوبکر رساند...
🌹 #ادامهدارد
🌹نویسنده:طاهرهساداتحسینی
.
.
ꪆ ٖڪاغذسفیدآغوشےبراےاحساسات
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 🪄
⧉ 🪄
.
.
#عشقینه ୧
.
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
🌹رمان بصیرتی و معرفتی
#سقیفه
🌹قسمت ۲۰
ابوبکر که در جمع یارانش احساس بزرگی می کرد دوباره قاصد را روانه نمود و گفت :
_بگو ،جواب امیرالمؤمنین ابابکر را بده!
قاصد دوباره درب خانه را زد و گفته های ابوبکر را به علی(ع) رساند.
امیرالمؤمنین ،علی بن ابی طالب فرمودند:
_«سبحان الله! دیر زمانی از پیمانتان نگذشته است که آن را فراموش کرده باشید، او(ابوبکر) خوب می داند که این مقام (مقام امیر مومنان بودن) جز برای من صلاحیت ندارد، پیامبر به او میان هفت نفر امرکرد و همه ی آنها بر امیرمؤمنان بودن من تسلیم شدند ، در آن هنگام ،او و رفیقش عمر از میان آن هفت نفر از پیامبر پرسیدند:ایا این امر خداوند و پیامبر اوست؟ و پیامبر هم پاسخ داد: آری، حقی از خدا و پیامبر اوست، علی امیرالمومنین و رئیس مسلمانان و صاحب پرچم سفید نشاندار است ، روز قیامت خداوند او را بر پل صراط می نشاند تا دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنم بفرستند....»
چون این پیغام از جانب مولا علی (ع) به خلیفه ی غاصب و رفیقش رسید و همگان بر صحت گفتار علی(ع) شهادت می دادند، آن دو به ناچار جوابی ندادند و آن روز هم قضیه را به طور مصلحتی ساکت گذاردند.
و زهرای مرضیه ، این دختر داغدیده ،
شاهد تمام این پیغام و پسغام ها و این ظلم و غصب و پیمان شکنی ها بود ....
مادرمان زهرا ،اشک از چهار گوشه ی چشمان مبارکش روان بود و نمی دانست بر کدامین داغ بگرید.
بر عروج پدری که از جان عزیزترش می دانست؟
بر مظلومیت همسری که نفسش به نفس او بند بود ؟
بر غصب حق خلافت ،ولیّ زمانش بگرید
یا بر پیکر اسلام که ناکسانی آن را به بیراهه می کشاندند...
بر دینی که داشت از مسیر خدایی اش خارج می شد....
آری او میبایست بر تمام این دردها بگرید ، بگرید و بگرید تا جایی که به او بگویند :
یا شب گریه کن و یا روز...
آن روز هم چون به شب رسید باز علی(ع)، فاطمه (س) را بر الاغی سوار کرد و دست حسن و حسین ع را در دست گرفت و دوباره صحنه ای دیگر از غربت و مظلومیت به رخ مردم پیمان شکن کشیده شد.
علیِ مظلوم درب خانه ی همه ی اصحاب پیامبر را زد و در اثبات حق خود آنها را به خدا قسم داد و از آنها خواست تا او را یاری کنند...اما باز هم فقط چهار نفر با او همصدا شدند.
🖤 هدیه به پیشگاه مادرسادات،ام ابیها حضرت زهراسلاماللهعلیها و هدیه به پیشگاه سروروسالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیهالسلام✨صلوات✨
🌹 #ادامهدارد
🌹نویسنده؛طاهره سادات حسینی
.
ꪆ ٖڪاغذسفیدآغوشےبراےاحساسات
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 🪄
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⧉🌙
#آقامونه ୧
.
.
- تابلوهای خونه یِ
یک ایرانی اصیل🇮🇷
.
﹆🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
﹆💚 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
﹆#⃣ #مرگ_بر_اسرائیل
﹆📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
.
ꪆ اینلِطافتکهتْودارےهمهغَمهابِزداید
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉🌙
⧉🥞
.
.
#صبحونه ୧
من در امنترین لنگرگاه تو میایستم🍃
با قلبی آرام، ذهنی قوی🫀
و باوری که هر قدمم را ، نور تو هدایت میکند.🌿✨
#صباح_الخیر
.
.
ꪆصٌبحانهمَنصبحبِخیرےازْتوست
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉🥞
⧉ 💌
#درگوشی ୧
.
.
♥️از خدمات و احسان شوهرتان با
محبت تمام قدردانی کنید،🫂🥰
زیرا قدردانی کردن، بهترین راه جلب توجه
مرد است.😇❤️🩹
#هر_دو_بدانیم
#سبک_درست_زندگی
.
ꪆنسخہهاےٖڪوچڪْبراےعشقاےْبزرگ
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 💌
1.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⧉ 🌙
.
.
#پابوس ୧
و علی غمگین بود ..
و علی تنها بود ..
و علی خسته بود..
💔
چگونه می توان گفت از هوای علی بدون زهرا🥺
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
ꪆ ٖاینجاعَطـرحرمْجاریست
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 🌙
⧉🌱
#مجردانه ୧
.
خالی از زمزمهی عشق مبادا بزمی🥲
که اگر بزم بهشت است، جهنم باشد💔
_طالب آملی_
.
.
ꪆدستدَردسـتِاُمیـد و رویاهایِروشَـن
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉🌱
💍
⏝
•• #همسفرانه ••
زود بيا!
#تو اگر نباشی
من ديگر هيچكس را نخواهم ديد...
كه من بيشتر و طولانىتر از همه
#تو را باور كردهام...❤️
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
2.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⧉ 🧸
#نازدونه ୧
.
خیلی دوسدارم بدونم چی تعریف میکنه براشون؟؟😂🥲
#فرزندآوری
.
.
رَنگےْترینبخـشزندگےمامانْباباꪆ
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 🧸
⧉🚻
#منو_همسری ୧
.
.
📩) گفت:
چرا زود خسته میشی از خرید؟
گفتم:
چون وایفای فروشگاه ضعیفه 😅📶
📝 احترام یعنی، همراهی
حتی تو کارایی که دوس نداری ❤️
تجربه مشابهے دارے بفرست🧑💻
𖢆📞𖢆 @Khadem_Daricheh
.
.
ꪆ ورودبدونهمسرجانممنوع
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉🚻
⧉ 🪅
.
.
#پشتک୧
.
.
بر جمالِ تو چنان
صورتِ چین حیران شد
که حدیثش همهجا
در در و دیوار بماند😁✨
#حافظ
.
.
ꪆگـَرشــَودعالـَمنگارسـتاننگارِمنیکیسـت
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 🪅