eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_سیصدوچهارم ننه فهیمه در را باز کرد و شیخ حسین
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• به احترامش از جا برخاستم و گفتم: شرمنده این همه به زحمت انداختم تون در حالی که می نشست گفت: دشمنت شرمنده ننه. بیا بشین با هم صبحانه بخوریم. کنار سفره نشستم که صدای یا الله گفتن از حیاط به گوش رسید. ننه فهیمه از جا برخاست و گفت: هر کی هست مادر زنش مهربانه سر سفره رسیده. چادرم را روی سرم انداختم و جلوتر از ننه فهیمه از اتاق بیرون رفتم. احمد بود. سالم و سلامت برگشته بود. با دیدنش همه وجودم پر از شوق شد و سریع از ایوان پایین رفتم و خودم را به احمد رساندم. او هم با لبخند مرا نگاه می کرد. دو قدمی اش رسیدم گفتم: سلام قربونت برم ... بالاخره اومدی؟ دستش را محکم در دست گرفتم و فشردم که گفت: سلام عزیزم ... ببخش اگه دیر اومدم به جاش کلی خبر خوب برات دارم با ذوق پرسیدم: چه خبر خوبی؟ صدای ننه فهیمه مانع از جواب احمد شد: چرا تو حیاط ایستادین سرده ... احمد سر به زیر به ننه فهیمه سلام کرد که ننه فهیمه گفت: خیلی خوش آمدی احمد آقا ... بفرما بالا از راه رسیدی خسته ای احمد دستش را پشتم گذاشت و گفت: بیا بریم بالا از پله های ایوان بالا رفتیم و در حالی که جلوی در اتاق کفش هایش را در می آورد از ننه فهیمه عذر خواهی کرد و گفت: ببخشید این همه مدت باعث زحمت تون شدم و اذیت شدین خدا خیرتون بده ان شاء الله ننه فهیمه با لبخند گفت: خواهش می کنم پسرم این حرفا چیه زحمت نبوده و نیست. وجود شما و رقیه خانم این جا رحمته بفرمایید داخل سفره پهن کردیم صبحانه بخوریم. بشینید تا من برم براتون چای بیارم احمد تشکر کرد و من سریع به سمت پله ها رفتم و گفتم: ننه فهیمه شما بشینید من خودم چای میارم 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید همدانی صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•