🍃🍒
انرژی تون که تحلیل نرفتــه؟؟🙊
اگه پرانرژیـــد که اسم دورهمی رو بگم
اگه نه که همینجــور گمنام پیش میریم😅
نه مثل اینکه توپ توپید😯
اینهمه انرژے از در و دیوار داره میریزه
پس معلومه شش دنگ حواستون اینجاست
خب پس منم اسم دورهمی رومیگم
اسمش #چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم
🍃🍒
🍃🍒
تاحالا به این فکر کردین
که چطوریک نماز خوب بخونیم؟🤔
اصلا بنظرتون یه نماز خوب
چه ویژگی هایی باید داشته باشه؟
🍃🍒
🍃🍒
چقدر ازنماز میدونیــم؟
اهمیتش چقــدره؟؟
تو آمادگے یه شعر بهمون یاد دادن
یادتــون میــاد😊👇
نماز ستون دینه
معراج مومنینه
واقعا چقدر به این ستون دین فکر کردیم
🍃🍒
🍃🍒
واقعا وقتے
نماز میخونیـــم میریم معراج؟؟.😧
یه آیه معروف تو قران داریم درمورد
نماز چی میگه🤓👇
انّ الصلاہ تنهے عن الفحشـا والمنڪر
"همانا نماز (نماز گزار را) از زشتے و گناه
باز مے دارد
این نمازی که میخونیم چقـدر تونسته
مارو ازکارهای زشت یاگناه دور کنه؟!
🍃🍒
🍃🍒
بذارید یه داستان📚براتون تعریف کنم
یروز به رسول خدا گفتن جوونی که پشت سر شما نماز میخونه چشم چرونی میکنه نصیحتش کنید...
آقا چی گفت؟؟ گفت نماز درستش میکنه
وباعث میشه بذاره کنار ...
🍃🍒
🍃🍒
ما آدمــا توزندگیمون خیلی جاها کم میاریم
..چه تو زمینه معنوی چه زمینه مادی ..
هرجا این نقص هارو پیدا کردی یه سری
به نمازت بزن😉
🍃🍒
🍃🍒
مومن تصادف میکنه...
مشکل مالی پیدا میکنه ...
عزیزی ازدست میده .
اما اگر احساس کردی این مشکلات
کمی زیادیــه
یاگناهات زیاد شد بدون نمازت
یه مشکل پیدا کرده..🔨🤒
🍃🍒
🍃🍒
خیلیا مون خدای نکرده یه مشکل پیدا کنیم زود میریم طرف خدا همه چی رو میندازیم
تقصیر خدا
بعضیــا که فراتر میرن ،قهر میکنن😑
بعضیامون میگیـــم .خدایا اخه من چه گناهی
کردم که اینقــدر بلا سرم میاد.
اینو نگــو☝️
بگو خدایا مگه
نماز مشکل داره که اینقدر بلا سرم میاد؟؟
🍃🍒
🍃🍒
مشکلات روانی.
یکی عصبیـــه
یکی حافظش ضعیفه
وخیلی چیــزای دیگه همه اینا بخاطر چیــه؟؟؟
برگرد سراغ 👈 #نمازت👉
🍃🍒
🍃🍒
خب رفقـــا براے امشب کافیـــه
زودتــر برید استراحت کنیــد که شنبه
پرانرژے و شادے رو شروع ڪنید😉💪
فقط قبل آفلاین شدن هرنظر یاانتقاد یا
پیشنهادے که دارید رو به ما بگیـد
فــردا منتظــر ماباشیـد
@fb_313
شبتــون مهدوے پسند
التماس دعاے خیــر
یاعلے😊🖐
🍃🍒
🌙•| #آقامونه |•🌙
•✿• مـ🙈ـنـ مستـ شرابـ
دل روحانے خویشـ😁ـمـ ➙•
•✿• مجنــ😍ـونِ علــے
رهبـ🌺ـر عرفانے خویشمـ ➙•
•✿• هر چند حیـ😌ـا مےڪنمـ
از دلبـ💚ـر دلـــها ➙•
•✿• دلبســ👇ـته به
دلـ💞ـدار خراسانے خویشمـ ➙•
#سلامتے_امامخامنــهاے_صلوات
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے
#نگاره(299)📸
#ڪپے⛔️🙏
°•🌺•° @Asheghaneh_Halal
°|🌹🍃🌹|°
#همسفرانه
🍝|• ناهار خونه پدرش بودیم.
همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن...
رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید.
💞|° تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم.
این قدر کارش برام زیبا بود که تا الآن تو ذهنم مونده...😍
#زندگی_به_سبک_شہـدا 🌷
#به_روایت_همسر_شهید_مهدی_زینالدین 🕊
ڪلیڪ نڪن عـاشق میشے👇🏻😉
@asheghaneh_halal |❤️|
°•| #ویتامینه🍹 |•°
شوهرتان را تڪرارے صدا نزنید...
هر دفعه با یڪ صفتـ💗و اسم زیبا
او را مورد خطابـ☺️قرار دهید...
••عزیزم
••بهترینم
••همســرم
••تڪیه گاهم
و....
همین ڪلمات به ظاهر جزئے،
معجـ🍃ـزه میکند، خلاق باشید و خجالت نڪشید،عشق را باید به زبان آورد!
#والا😉
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
#چفیه | #خادمانه
💔..| بابا؟!
حالا ڪه رفته اے...
شبـ|🌙 بیداری هایم زیاد شده...
شب بیداری هایے از باران تر..
شب بیداری های بغض های
سنگین و گلوگیر...
و اشڪهایے ڪه تو را فریاد مےزنند...
حال که رفته ای...
هرشب آسمانم بےتو بارانیست...
#شرمندهایمـ😭✋
#فرزندشهیدامیداکبری..
🕊|| @asheghaneh_halal
🕊🍃
🍃
#چفیه | #خادمانه
💔..| خداحافظ اے رفیق قدیمے
آخرین عبور امید از
ڪوچه مادری...😔✋🏻
#امروز
#شهیدامیداڪبری
🍃 @asheghaneh_halal
🕊🍃
گام دوم انقلاب .mp3
13M
🇮🇷4⃣0⃣
4⃣
0⃣
#آقامونه
فایل ڪامل گام دوم انقلابــــ✌️💪
جوانها فرامین حضرت آقا فراموش نشہ‼️☺️😉
#سخن_جانانــــ❤️
0⃣
4⃣ @asheghaneh_halal
🇮🇷4⃣0⃣
°🎯| #غربالگرے |🎯°
#خوراڪ_ملخ_ها_مےشوید(1)
مےنویسم تا بماند✊
در بیست و هغتمیـن روز بهمــن ماه
بیست و هفـت #سبــزپــوش
را به خــاڪ سپـــردیم این امنیت
نصـف و نیمه ڪه به برڪت #برجام
ایجـاد شده است را مدیون
جناب روحانے ڪه نه مدیون
#سبزپــوشان_همیشه_در_صحنه
هستــیم💪💪
حــرف زیاد است
از اصــرار غربےها
و غربےهای داخلے بر تصویبfatf#
تــا جلسه امروز مجمع تشخیص☺️
از صدراعظم آلمــان تا تــرامپِ#برج_ساز
یعنے این #غربےا
اگــه یه روز و بیدار شن و
برای #ایــران نقشه ای نداشته
بــاشن قطعا اون روز، روزه #مـــرگشونه
ڪه چه بهتــر😁😁
#غربے_ڪمتـر_زندگے_بهتر💪
جمعــشـان جمـع است#ابــر_تروریستــها😱
ادامـهـــ دارد.....😎
فــــرنگـ بــدون سانســـــور👇
📡| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_سیزده ♡﷽♡ نا مادرے نبودے! ممنونم که هستے... یادم نرود ببوسمش و بعد
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_چهارده
♡﷽♡
پارک خلوت و دنجے را انتخاب کرده بودند که نه نزدیک خانه سعید بود نه صادقے. ابوذر اینطور خواسته بود تا ماجرا پیش همسایه هاے دو خانواده برمال نشود بیشتر هم محض خاطر زهرا بود که همچین نظرے داشت به هر حال او یک دختر بود.
بعد از جلسه اول این کاملا حس میشد که جلسات بعدے به خشکے جلسه اول نبودند.واضح تر حرفها بیان میشدند و بے رودر وایستے تر خواسته ها و توقعات مطرح میشد!
طے این یکه هفته خیلے چیزها براے زهرا روشن شده بود.
ابوذر آن مرد خشک و جدے تصوراتش نبود. در عین مهربانی محکم بود .مسئولیت پذیر بود و خود
ساخته .عیب داشت خوب میدانست بے عیب فقط خداست اما میشد کنارش خوش بخت بود!
ابوذر هم خیلے چیزها در مورد زهرا فهمید. زهرا دختر بود که میتوانست راحت محبت کند آرامش را
هدیه دهد .با وجود بزرگ شدن در یک خانواده پولدار دختر بسازے بود و لوس نبود! توقعات خاص خودش را داشت اما خوب شرایط را درک میکرد.عیب داشت خوب میدانست بے عیب خدا است اما
میشد کنارش خوشبخت بود!
______________________
حاج رضاعلے مقابل آیینه ایستاد.عطر یاس رازقے اش را برداشت و خودش را خوش بو کرد. تمام اهل محل محل عبور حاج رضا را با همین عطر دوست داشتنے تشخیص میداند
تناسب عجیبی با شخصیت آرام و متواضعش داشت .شانه را برداشت و موها و ریش هاے یک دست سفید و پر پرشتش را شانه کرد .حاج خانم همسرش پشتش ایستاد و مثل همیشه کمک
کرد تا حاج رضا عبایش را بپوشد از آینه به چشمهایش نگاه کرد و گفت:خضروے شده جمالتون آقا!
حاج رضاعلے با لبخند عمامه سفیدش را بر سر گذاشت و گفت:اغراق میفرمایید.. شاگرد مکتب قنبر کجا و جمال خضروی کجا!
این حاج رضا علے بود. از چه چیز به چه چیز میرسد!؟
زنگ در به صدا در مے آید.حاج رضا علے دمپایے آخوندے هایش را میپوشد .حاج خانم تا دم در بدرقعه اش میکند و در آخر قبل از خارج شدنش میگوید: امشب تونستید زود بیاید خونه بچه ها
خودشونو دعوت کردند.
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_چهارده ♡﷽♡ پارک خلوت و دنجے را انتخاب کرده بودند که نه نزدیک خانه
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_پانزده
♡﷽♡
حاج رضا میخندد و در حالے که در را باز میکند میگوید: قدمشون رو چشم ان شاءالله اگر تونستم حتما زود میام...
خداحافظے کرد و از خانه بیرون زد.
کوچه تنگ بود و ابوذر نمیتوانست با ماشین توے کوچه بیاید
سرکوچه منتظر بود تا حاج رضا علے بیاید...بادیدنش لبخندے زد و گفت:
_سلام استاد
_سلام آقا ابوذر راضے به زحمت نبودیم...
ابوذر با خوشرویے در را برایش باز میکند و میگوید: شما رحتمے حاجے
بعد خودش سوار میشود و ماشین را روشن میکند سمت فرودگاه راه میوفتد. شاید بیشتر از خود امیرحیدر ذوق دارد براے دیدنش حاج رضا علے خیره به خیابان میگوید: چه خبر جاهل؟ بر وقف مراده اوضاعت؟
بلوار را میپیچد و میگوید: خدا رو شکر حاجی خوبه ...
حاج رضا پنجره را پایین میکشد و میگوید: از صبیه حاج صادق چه خبر؟
_این هفته تقریبا هر روز باهم صحبت داشتیم .خدا رو شکر داریم به یه چیزاے خوبے میرسیم
با خنده میگوید:خوب توفیق اجبارے نصیبت شده با دختر مردم دل و قلوه رد و بدل میکنے!
ابوذر بلند میخندد و میگوید: نفرمایید حاجے من دل پاک تر از این حرفهام!
حاج رضا علے هم با لحن معنے دارے میگوید: بله ..بله...استغفرالله من السوءالظن!
فرودگاه شلوغ بود.ابوذر و حاج رضا و گروهے از طلبه ها همراه خانواده جابرے دسته گل به دست منتظر امیر حیدر بودند!
شوقے وصف ناپذیر در دل ابوذر خانه کرده بود رفیق فاب و ناب تمام زندگے اش داشت برای همیشه برمیگشت و خدا میدانست چه علاقه
مجهولے بین این دو بود! پچ پچ هاے قاسم و خنده هایے بچه ها را میشنید اما رغبت نمیکرد لحظه اے چشمش را از آن پله برقے ها بگیرد!
قاسم را دید که جلو تر از همه رفته و پلاکارد به دست گرفته به فارسے روے آن نوشته شده:مهندس ولکام تو یور هوس!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_پانزده ♡﷽♡ حاج رضا میخندد و در حالے که در را باز میکند میگوید: قدم
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_شانزده
♡﷽♡
احدے نبود که آن را ببیند و نخندد مخصوصا آن کاریکاتور مسخره پایین نوشته ها هر بیننده اے را به خنده وا میداشت!
نزدیک قاسم شد و گفت: جمعش کن مسخره عمو ذوالفقار ببینه ناراحت میشه !
قاسم بےخیال میگوید:ببین سید گیربازار راه ننداز دیگه! فحش که ننوشتم خوش آمد گوییه!😂
هواے حاجیمونم داشتم با همون زبان خارجکے که بهش عادت داره نوشتم یعنے مضمون خارجکیه خط و ریشه فارسیه اوصولا....
داشت براے ابوذر فلسفه میبافت که احمد روے شانه ے ابوذر زد و گفت:
اومد اومد. ابوذر هول نگاهش را به پله ها مےدوزد و از دور جوان قد بلند و خوش سیما با ریش پرپشت و گوش شکسته ے آشنایے را میبیند...
لبخندے که ریشه در عمق وجودش دارد میهمان لبهایش میشود. امیر حیدر هم با کمے چشم چرخاندن پیدایشان میکند! کمتر کسے است که
پلاکارد مهندس ولکام تو یور هوس را نبیند
با خواندنش سرش را پایین انداخت و شروع به خندیدن کرد! لحظه اے با خود اندیشید چطور اینهمه سال توانسته از این خاک و این آدمها و این آب و هوا دور باشد؟
______________________
[فصل یازدهم]
[از زبان آیه]
عمو مصطفے را ندیدم ترجیح دادم دم ظهر بیایم و نرگسها را بگیرم.
پاتند کردم و وارد بخش شدم .سللم کرده و نکرده به اتاق مخصوص پرستارها رفتم و لباسهایم را عوض کردم.
براے مینا عروسکے خریده بودم و ذوق داشتم زودتر به دستش برسانم. دکتر تجویز کرده بود دو هفته اے بعد از عمل بسترے باشد تا با خیال راحت ترخیصش کنند!
عروسک به دست و خندان به سمت اتاق 207 رفتم. نازنین با چهره گرفته اے به دخترکش خیره شده بود.
با نشاط به او سلام کردم.سرش را به سمتم برگرداند و لبخندے زد که بیشتر شبیه تلخند بود.آرام سر مینا را بوسیدم و گفتم: تو باز غمبرک زدے؟ دیگه چته؟ دخترت هم که سر و مر و گنده خوابیده
حالشم خوبه!
باغم گفت: دیشب دوباره حالش بد شد.
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃