eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
#همسفرانه آیت اللہ دلمـ❤️|° این گونہ فتوا مۍدهد😊|° فڪر ڪردن بہ ڪسۍ😝|° غیر شما☝️|° فعل حرامـ است حرامـ💝|° #فتــواس_دیگه_چ‌کنیــم😅 بھ وقت ـعاشقے😉👇 •°❤️•° @Asheghaneh_Halal
[• ღ •] \\💕 هرگز به فکر برد و باخت در اختلاف زناشویی نباشید. هرڪس اختلاف زناشویے رو ببره همه زندگے زناشویے رو باخته. اختلاف زناشویی رو باید طرح ڪرد، حل کرد و به یڪ توافقے رسید... 😐 \\💕 ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇 [•🍹•] @asheghaneh_halal
..|🍃 ••|🕊‍ ‌آیت الله نورالله شاه آبادی : ایشان در کتاب شذرات المعارف می فرمایند: هرچند فرمود: ✨إنا نحن نزلنا الذكر و إنا له لحافظون ✨ البته خدا خودش قرآنی را نگه می دارد اما مسلمان ها به این قسمت متکی شدند و گفتند خدا خودش دین داده، خودش هم حافظ آن است. ••|⬅️ ما دیگر چه کاره ایم؟ همان حرفی که بنی اسرائیل به گفتند که ما همین جا می مانیم، تو و خدا بروید جنگ کنید و هروقت پیروز شدید ما هم می آییم. اما دنباله اش را نخواندند که خدا بعد از این برنامه گفت چهل سال محروم از شهرنشینی هستید و سرگردان بیابان خواهید بود و این اولین ضربه است که مسلمانان با حرکت نکردنشان به دست خودشان به ریشه خودشان زدند. ••| ⬅️عامل دیگر اینکه، ما شیعه ها کسانی هستیم که اعتقاد داریم " من مات علی حب آل محمد (ع) فهو شهید" نرفتیم ببینیم که حب آل محمد (ع) چیست؟ این است که در دل نگه داریم یا به عمل برسانیم؟! چون سه قسم است : یک قسم قلبی، یک بخش روحی و روانی و بخش سوم که همه آنها را اثبات می کند عملی است و الا منافقین هم می گفتند ما مسلمانیم. بنابراین چه بسا شیعیانی که این حب را دستاویزی برای کلاهبرداری ها و خیانت ها و فسادشان قرار دادند و گفتند : هر آنکس که آق اش حیدر بود چه پرواش از روز محشر بود مـنـبـع: آسـمانــے، صــ۱۵۳-۱۵۴ــ •• @asheghaneh_halal •• ..|🍃
#ریحانه 🌹\ اگــر چــادر به ســر داری ، ✋\ ولی از زيــر آن چــادر 😄\ به يک ديــوانه خنــديدی 😠\به انســان بودنت شک کــن! ✨\اگــر قــاری قــرآنی ، 🌱\ ولی در درکِ آيــاتش 😕\ دچــارِ شک و تــرديدی ، 😠\ به انسان بودنت شک کــن! #چادریا_باطنشونم_باید_زهرایی_باشه🍃🌹 بانــوے ـخاصــ😇👇 [•🌸•] @Asheghaneh_Halal
🍃🕊🍃 #چفیه | #خادمانه |ختم صلوات امروز 🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓ ❣| نـویدصفرے شهدا آسمانے پر از نعمت ارسال تعـداد #صلوات به آے دے😌👇 •🌷• @F_Delaram_313 تعداد صلواٺ ها •• ۴۵۳۸ •• هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇 |❤️| @asheghaneh_halal 🍃🕊🍃
😜•| #خندیشه |•😜 امروز چهـــارشنبه اس😎 روز مورد علاقه رضاشاه😁 یعنے آدم چقد خیال پرداز باید باشه!! طــرف رو به زور تا عربستــان راه میدن! بعـــد قرار میزاره بیاد ایران!😂 آرزو بر شاهنشاهان عیب نیست!😉 متوهم تـــر از رضاجون! آدمــایے هستنــد ڪه براش نذری☝️ پخـــش میڪنند!😜 خدایا اینـــا رو شفا نده بزار ما با دیدن ایــــنا یه دل سیـــر بخندیم!😂😂 سیاست در طنزترین حالت ممکن😎👇 •|😜|• @asheghaneh_halal
🍃🌸 #بکانه انتظار گاهی قشنگ است وقتی دلت مطمئن است ڪه خدا جایی دلی را بی قرارِ بی قرارے هاے تو ڪرده...🎈🌱 خوشگل ــسازے😌👇 @ASHEGHANEH_HALAL 🍃🌸
[• #قرار_عاشقی⏰ •] خنده‌ے شیرین زائر ڪوچڪت☺️∞ نشان از آرامشے است ڪہ در ڪنار شما دارد...💗∞ و چہ بسیار خاطره زنده مےشود با این عکس؛ وقتی بچه و ڪم سن و سال بودیم،😍∞ در آغوش مادر بہ پابوسے شما آمدیم اے امام مهربانےها...✨∞ #ڪودڪےبارانےام‌آقاپناهم‌میدهے #بےپناهم‌خستہ‌ام #آیابہ‌دادم‌مےرسے😢 هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal
🍃🌸 🌸 #همسفرانه •°\حلقہـٔ انگشترمـ💍 •°/بر دستــ✋ ڪردے •°\ مـاه🌙 من . . . •°/این بدان معناستـــ،👌 •°\جز مـنــ😌 •°/ باهمہـ نامحـــرمــے👤 #جـانـا😍 🌸 @asheghaneh_halal 🍃🌸
°🐝| #نےنے_شو |🐝° 😛{ چِلا نیمیـسہ اینا اِز اون پُست بلدالَم؟ 😳| اون پشت میگه چی چیه؟! 😧{فِت تونَم یدونہ، عَلوسِکام اون پُسـت باسه! 🙁|آخـہ دریا خانوم عروسِکی تو برا چی چی بایِد اون پشت باشه؟!! 😕{چیمیدونَم، یهو اُپتاده اون پُست دیگہ! راسی دَلیا کیه؟ 😀| دریا توی دیگہ! هم چشاد آبیه، هم لباسِد مـثـے موجـا🌊 دریا راه راهیه. 😕{بِدا این تَعبیلات بیا تُمِتے من تون. 😬✋|چشم. استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهشتاد_وپنج - متوجه منظورت نمی شم. بروسر اصل مطلب. چرا واضح حرف ن
🍃🍒 💚 چند دقیقه بعد در حالیکه هردویشان ساکت بودند توی پارک قدم میزدند. شاهرخ دست هایش در جیب هایش بود و به انتهای راه خیره شده بود و شروین دست هایش را به سینه زده بود، توی خودش مچاله شده بود، نگاهش را به زمین جلوی پایش دوخته بود و توی فکر بود. کمی که گذشت آرام پرسید: - پس این چند وقت که تو فکر بودی برای همین بود؟ شاهرخ سر تکان داد: - اوهوم - حالا کی باید بری؟ - حدوداً آخر ترم - کجا می ری؟ - نمی دونم . هنوز معلوم نیست شروین نفسش را بیرون داد: -تازه داشت یه کم اوضاع خوب میشد. آدم بد شانس بد شانسه شاهرخ نگاهش کرد و چون میدانست حرف زدن بیفایده است چیزی نگفت... آن شب شروین تا صبح بی هدف توی خیابان پرسه زد. هنوز نمی دانست حرف های شاهرخ را باور کند یا نه. انتظار هر اتفاقی را داشت جز این. امیدوار بود صبح وقتی خورشید بالا آمد از خواب بیدار شود و بفهمد همه چیز خواب بوده اما خودش هم می دانست که این فقط یک آرزوست. هرچه بیشتر فکر می کرد کمتر می فهمید. تا صبح راه رفت و در و دیوار شهر را دید زد. برای همین وقتی به دانشکده رسید خواب آلود بود و شاید بیشتر گیج. شاهرخ مثل همیشه توی اتاقش بود و برخلاف شروین کاملاً سرحال. از پشت عینک نگاهی به شروین کرد و درحالی که مشغول نوشتن میشد گفت: -دیشب نخوابیدی؟ -تا صبح راه رفتم. فقط صبح رفتم خونه دوش گرفتم - با چند پاس کردی؟ - چی رو؟ -واحد متراسیون رو. انگاری کامل پاس شده! - بایدم خوشحال باشی. خلاص شدن از دست یه آدم نق نقوی بی خاصیت خوشحالی هم داره شاهرخ سر بلند کرد و چند لحظه ای به شروین خیره ماند. شروین با اینکه نگاهش به شاهرخ نبودمتوجه شد که نگاهش می کند. فهمید که حرف بی ربطی زده. با حالتی کلافه گفت: بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهشتاد_وشش چند دقیقه بعد در حالیکه هردویشان ساکت بودند توی پارک قد
🍃🍒 💚 - ببخشید. هم ناراحتم هم خسته. نمی فهمم چی می گم - حالا چرا اینجور عزا گرفتی؟ مردم کل دارائیشون رو از دست میدن اینقدر ناامید نمی شن - اگه از بیرون نگاه کنی همه چیز ساده است. باید جای من باشی تا بفهمی. یه آدم تنها یه آدمی که به ته خط رسیده، یهو یکی سر راهش سبز می شه و یه چیزایی تغییر می کنه. اما درست وقتی اوضاع داره یه کم بهتر میشه دوباره باید تنها باشه - این آدم تنها اون اول قبول نداشت که این تغییرات به نفعشه اما کمی که گذشت فهمید بعضی چیزای به ظاهر ناخوشایند می تونه نتایج خوبی داشته باشه. فقط کافیه صبر داشته باشه و از همه چیز استفاده کنه - ولی سخته - همیشه باید دستت رو بگیرن تا راه بری؟ نمی خوای راه رفتن رو یاد بگیری؟ -تنهایی مشکل منه نه راه رفتن. اینجوری برمی گردم سر خونه اول - برای اینکه برنگردی سر خونه اول فقط کافیه به چیزایی که میدونی درسته عمل کنی.تو دیگه یاد گرفتی چطور تنها نباشی.در ثانی آدم های زیادی هستن که جای منو بگیرن. خیلی بهتر از من. بستگی به انتخاب خودت داره - اما من با اونا صمیمی نیستم - با من هم نبودی شاهرخ این را گفت و بعد با لحنی ملایم و حسرتبار اضافه کرد. - باز خوبه. اقلاً تو یکی رو داری شروین نگاهش کرد و گفت: -اما من با علی و هادی چه نقطه مشترکی دارم؟ -همون نقاط مشترکی که با من داشتی - اما هادی از یه دنیای دیگه است - تجربه یه دنیای جدید که بد نیست شروین خندید. - توجیه شدی که با من حرف می زنی؟ هادی وقتی نماز می خونه انگار داره مستقیم با خدا حرف می زنه اما من حتی بلد نیستم درست وضو بگیرم. تو یا هنوز منو نمیشناسی یا خیلی خوش خیالی بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒