eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
12.9هزار دنبال‌کننده
23.4هزار عکس
3هزار ویدیو
90 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
⧉ 💞 . ‌ ୧ . ╮❥ وقتی قهر کرد، من نرفتم دنبالش… ╟🤍 فقط براش چای ریختم گذاشتم دم در☕️ °بعضی وقتا محبت، داد نمی‌زنه؛ آروم در می‌زنه💗 ﹆🛍 ﹆🏡 . ꪆ تـو مـِـثـل‌خـــون‌تـوےِرَگهـامے ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 💞
⧉ 🦩 . . ‌୧ تو شبیه بارونی هستی که بعد از یک روز گرم میباره و بوی خیابونارو تازه میکنه☺️ شبیه نوری هستی که حتی پنجره های بسته رو هم روشن میکنه🌿✨ خوشحالم که اومدی تو زندگیم... بمونی برام ‌ ꪆدل‌ها‌نَجـوا‌میڪنند‌اینجا ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🦩
⧉🌿 ‌🥲 ୧ . ✿ یه روز معمولی به روایت شما یه عکس درست در زمان درست😍 ﹆🙂 ﹆📩 قشنگِ امروزت رو برامون تعریف کن✨ 𖢆📞𖢆 @Khadem_Daricheh . ꪆ زندگی، در همین تکرارهای قشنگِهِ ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉🌿
⧉ 👑 . . ‌୧ . . زیارت خوانی جمعی روز چهارشنبه در حرم✨️ . . ‌ ꪆ ٖساعت‌۸؛دل‌هایمان‌پابوس‌ْامام‌رضا ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 👑
⧉🌿 ‌🥲 ୧ . ✿ یه روز معمولی به روایت شما •وقتی مامانت میگه بیا به مهمونا سلام کن😎👋 و تو میدونی مهمونا دختر دارن☺️ ﹆🙂 ﹆📩 قشنگِ امروزت رو برامون تعریف کن✨ 𖢆📞𖢆 @Khadem_Daricheh . ꪆ زندگی، در همین تکرارهای قشنگِهِ ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉🌿
⧉ 🌶️ . ‌🧂 ୧ . ﮼౬ میزان اهمیتی که به چایی میدین، ستودنیه :) ﹆😋 ﹆🔥 . ꪆ ْآشْپَزخوُنِه‌یِ تُوییت‌ْهاٰیِ خوُش‌ْنَمَک ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🌶️
⧉🌿 ‌🥲 ୧ . ✿ وقتی عروس اصفهانیا بشی و خودت جنوبی نیازه بعضی اوقات اصالتتو تو غذا درست کردنا نشون بدی😉 بوقت سمبوسه جنوبی🫔 ﹆🙂 قشنگِ امروزت رو برامون تعریف کن✨ 𖢆📞𖢆 @Khadem_Daricheh . ꪆ زندگی، در همین تکرارهای قشنگِهِ ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉🌿
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
⧉ 🪄 . . ‌#عشقینه ୧ . 🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 🌹رمان بصیرتی و معرفتی #سقیفه 🌹قسمت ۲۰ ابوبکر که در جمع یارانش اح
⧉ 🪄 . . ‌ ୧ . 🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 🌹رمان بصیرتی و معرفتی 🌹قسمت ۲۱ چند روزی از ارتحال آخرین پیامبر خدا می گذشت ، چند روزی که به اندازه ی قرن ها دین خدا را به بیراهه کشانید ، چند روزی که علی خانه نشین شده بود که گریه ی دختر پیامبر(ص) هر لحظه بیشتر و بیشتر می شد... چند روزی که دنیا به کام دنیا پرستان شده بود و مؤمنان این دیار در غربت و مظلومیت خود بودند . دوباره وسوسه های اطرافیان ابوبکر شروع شد که : _چرا ساکت نشسته ای و کسی را به سراغ علی(ع) نمیفرستی؟ مگر نمیدانی تا علی (ع) بیعت نکند پایه های خلافت تو همچنان میلرزد... وقتی عمر این سخنان را درگوش ابوبکر زمزمه کرد ، ابوبکر که به نسبت مردی نرم تر و عاقل تر و دور اندیش تر از عمر بود و برعکس عمر خشن تر و سخت تر از او بود ،رو به عمر گفت : _چه کسی را بفرستیم؟ عمر گفت : _هرکس را که بفرستی کاری از پیش نخواهد برد مگر قنفذ،آخر او‌ فردی خشن و سخت و سنگدل است ، او از آزاد شدگان و یکی از افراد قبیله ی«بنی عدی بن کعب» است. ابوبکر ، نظر رفیقش را پسندید و قنفذ را به همراهی عده ای به سوی خانه ی امیرالمؤمنین روان کرد. پشت درب رسیدند و اجازه خواستند تا وارد شوند ولی علی (ع) اجازه نداد! قنفذ و همراهانش نزد ابوبکر و عمر بازگشتند و گفتند: _به ما اجازه داده نشد. در این هنگام عمر و ابوبکر در مسجد نشسته بودند و مردم هم اطرافشان را گرفته بودند. عمر رو به قنفذ گفت : _برگردید! اگر اجازه داد داخل شوید وگرنه بدون اجازه داخل شوید! و قنفذ ملعون براه افتاد تا واقعه ای را رقم بزند که سرآغاز وقایع بسیار دیگری بود.... قنفذ رفت تا به آیندگان اجازه ی هتک حرمت آل طه را صادر کند.... این ملعون رفت تا مقدمه ی سیلی خوردن سه ساله های کربلا، صورت گیرد او رفت تا آتشی به پا کند و شعله های این آتش در نینوا بر خیمه ی پسرفاطمه (س) افتد و کمر زینب(س) را خم نماید.. و کاش آن لحظه آسمان به زمین می آمد و این واقعه ی ننگین که آتش به دل عرشیان زد ، به وقوع نمی پیوست... کاش صاعقه ای بر سرشان فرود می آمد تا این لکه های ننگ، از دامان بشریت پاک می شدند... قنفذ رفت تا رسمی دیگر در بین عرب بنا کند.... همه می دانستند که فاطمه (س) عزادار است، همه می دانستند که حال فاطمه بعد از پدر بزرگوارش آنچنان است که افلاکیان بر او اشک میریزند... قنفذ رفت تا برای عرض تسلیت ،ارادت عرب را به خانواده ی پیامبرشان به رُخ تاریخ و آیندگان بکشد... وکاش نمی رفت، کاش این واقعه ی جگرسوز شکل نمیگرفت و من و مایی که فقط از آن واقعه اندکی شنیدیم قلبمان مالامال غم است، خدا به داد دل علی (ع) برسد.... خدا به فریاد زینب و حسنین کوچک برسد... خدا به فریاد دل منتقم آل محمد(ص) برسد که سالها در پرده ی غیبت بسر میبرد و هنوز به خاطر اعمال چون منی اجازه ی خروج و انتقام این زخم سربسته را ندارد.... قنفذ ملعون میرفت تا آن واقعه به تصویر کشیده شود... قنفذ ملعون بار دیگر به درب خانه ی امیرالمؤمنین رفت و اجازه ی ورود خواست. در این هنگام مادرمان زهرای مرضیه ، در حالیکه سرمبارکشان را بسته بود و بعد از وفات پدر بزرگوارشان از این داغ هم روحش غصه دار و هم جسمش لاغر شده بود به پشت درب آمد و فرمود: _نمیگذارم بدون اجازه وارد خانه ی من شوید.... وشاید فاطمه(سلام الله علیه) با این حرکتش می خواست بگوید ،اگر حرمت علیِ مظلوم را نگه نمیدارید ، حرمت دختر پیامبرتان را حفظ کنید، حرمت پاره ی تن رسولتان را نگه دارید ، مگر شما نشنیده اید که بارها و بارها ،پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمودند: فاطمه(سلام الله علیه) پاره تن من است ، هرکس او را بیازارد مرا آزرده و هرکس مرا بیازارد خدا را آزرده.... و وای بر این قوم پیمان شکن و فراموش کار ، هنوز اندکی از عروج پیامبرشان نگذشته که امانت های او را با دستان کریه شان پرپر کردند.... قنفذ ملعون چون این کلام دختر پیامبر را شنید ، خود پشت درب خانه ماند و قاصدی روان کرد تا سخن مادرمان زهراس را به عمر و ابوبکر برسانند... 🌹 🌹نویسنده؛طاهره سادات حسینی . . ‌ ꪆ ٖڪاغذ‌سفید‌آغوشے‌براے‌احساسات ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🪄
⧉ 🪄 . . ‌ ୧ . 🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 🌹رمان بصیرتی و معرفتی 🌹قسمت ۲۲ عمر زمانی که جواب فاطمه(سلام الله علیه) را شنید با خشم از جا بلند شد و همانطور که دندان بهم می فشرد گفت : _ما را با زنان کاری نیست و سپس «خالدبن ولید» را صدا زد و به سمت خانه ی امیرالمؤمنین حرکت کردند. پشت درب خانه که رسید ، دستور داد تا هیزم و آتشی فراهم کنند. بی شک هیزمی که در پشت این درب جمع شد ، آتشی از آن فراهم شد که در صحرای نینوا خیمه های حسین زهرا(سلام الله علیه) را در خود بلعید. آری یزیدیان بی شک نواده های همین اهل سقیفه بودند و حسین(علیه السلام) هم باید رنگ و بویی از مادر داشته باشد.... و وای از دل زینب(سلام الله علیه)، کودکیِ زینب(سلام الله علیه)با دیدن این آتش ،غصه دار شد ، او‌می بایست آتش ها ببیند تا در جایی دیگر این واقعه تکرار شود و آنجا کودکانی دور زینب از ترس آتش به او پناه آورند.... ای آسمان اُف بر تو که دیدی ، درب خانه ی خلیفه الله را بر روی زمین ، آتش زدند و آتش نگرفتی....چرا نباریدی که این شعله آتش نکشد؟ مگر از آن بالا ندیدی که مادرِعالم خلقت به پشت در است؟ مگر ندیدی که درب شعله ور ،میخی سخت و آهنین دارد و نمی دانستی که این میخ گداخته چه بر سر سینه ی مادرِ ما می‌آورد ؟ چرا چون لشکر ابابیل ،سنگ بر سر این ظالمان، نباریدی؟ چرا نشستی به تماشا تا این واقعه صورت گیرد و تا دوباره واقعه ها شکل بگیرد و سوزِ واقعه ها جگرمان را آتش زند.... دردِ این درد سخت است ، مرا فی الحال طاقت بیان آن نیست... 🖤 هدیه به پیشگاه مادر سادات، ام ابیها حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و هدیه به پیشگاه سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه‌السلام✨صلوات✨ 🌹 🌹نویسنده؛ طاهره سادات حسینی . . ‌ ꪆ ٖڪاغذ‌سفید‌آغوشے‌براے‌احساسات ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🪄
24.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⧉🌙 ‌ ୧ . . - تو خیابون به ایشون میگن دیکتاتور😢 . ﹆🇮🇷 ﹆💚 ﹆#⃣ ﹆📲 بازنشر: . ꪆ این‌لِطافت‌که‌تْودارےهمه‌غَم‌هابِزداید ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉🌙
⧉🥞 . . ‌ ୧ خدایا! آغوشت مرزی ندارد…🍃 همان جاییست که تمام آشوب‌ها خاموش میشوند، در آغوش تو، فکرهایم شفاف میشوند،✨ قدم‌هایم محکم‌تر میشود و روحم مثل نوری آرام، اما شکست‌ناپذیر، بلند میدرخشد🌈 . . . ‌ ꪆصٌبحانه‌مَن‌صبح‌بِخیرےازْتوست ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉🥞
4.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⧉ 🌙 . . ‌ ୧ این ذکر حضرت زهرا(س) رو زیاد بگید ؛🌸 اللّهُمَّ استَعمِلنی لِما خَلَقتَنی لَهُ؛ خدایا مرا خرج کاری کن که مرا برای آن آفریدی🌱 ꪆ ٖاینجا‌عَطـرحرم‌ْجاریست ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🌙