eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_چهل ♡﷽♡ دانای کل هم که باشی باز دانای میزان خیلی چیزها نیستی!یکیش
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ _حتما اگه کمکی از دستم بر بیاد انجام میدم مهران هیجان زده به سمتش بر میگردد و میگوید: اتفاقا فقط از دست تو برمیاد! ابوذر مشکوک نگاهش میکند:میشنوم! _خب میدونی طرف...شیوا خانمه! ابوذر چشمهایش گرد میشود:جدی میگی مهران؟ مهران مصمم میگوید: بله جدی میگم ابوذر! ابوذر متفکر به صندلی تکیه میدهد و میگوید: کارت سخت شد! _چرا؟ _مهران تو مطمئنی؟ _اه ابوذر داری حوصلمو سر میبری معلومه که مطمئنم! چرا کارم سخت شده؟ _مهران اون دختر پاکیه! ایدآل ایشون شدن واقعا سخته!من میترسم حست یه حس زودگذر باشه! _نیست! نیست! میفهمم فرق داره!میفهمم هوس نیست! ابوذر لبخند میزند و میگوید:باهاش صحبت میکنم! مهران لبخند میزند و خواست چیزی بگوید که استاد وارد کلاس شد. و ابوذر به این فکر کرد حالا شیوا را چطور مجاب کند؟ _______________________ [از زبان آیہ] قدم زنان به در خانه میرسم. چه روز خسته کننده ای بود امروز.کلید در را پیدا میکنم و میخواهم در را باز کنم که زودتر از من باز میشود و چند جعبه کارتونی نزدیک بود روی سرم بیوفتد که کنار میکشم. با تعجب سرم را بالا میگیرم و مرد تقریبا چاق و با ریش های پر پشت و صورت مردانه ای را میبینم بی آنکه چیزی بگویم نگاهم بین کارتونها و مرد در گردش است که مرد میگوید: همشیره شرمنده ببخشید تو رو خدا بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صدو_چهل_ویک ♡﷽♡ _حتما اگه کمکی از دستم بر بیاد انجام میدم مهران هیجان ز
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ با تعجب خواهش میکنمی میگویم مرد شروع به جمع کردن کارتونها میکند. واقعا برایم سوال بود که او کیست و اینجا چه خبر است که صدای آشنایی پاسخم را میدهد: _حواست کجاست قاسم؟ صدا صدای امیرحیدر بود. از راهرو بیرون آمد و دم در من را که دید سرش را پایین انداخت و گفت:سلام خانم سعیدی شرمنده ببخشید. همیشه همینطور بوده ! از وقتی یادم می آید پیش غریبه ها نه ابوذر اسمم را می آورد نه این مرد گوش شکسته! سلامی میگویم و بعد خیره به کارتونها میگویم: خواهش میکنم اشکالی نداره!اینجا چه خبره؟ لبخندی میزند و میگوید: اسباب زحمت شدیم!داریم اسباب کشی میکنیم! گنگ میپرسم: اسباب کشی؟ _بله سوییت پایینو اجاره کردیم! _آهان خسته نباشید. و بعد با اجازه ای میگویم و از در کنار میرود تا بروم داخل!چشمهایم گرد میشود از این سرعت عمل! مامان عمه تو رو خدا ببین چه بساطی برایمان درست کردی! دیوار ها به قدر پوست پیاز کلفتی دارند و اینها تا خود صبح میخواهند اسباب کشی کنند و سرو صدا! و من وقتی خسته بودم نیاز به یک سکوت مفرط داشتم تا بخوابم! پشیمان شدم و از خانه بیرون زدم به مامان عمه خبر دادم شب را میروم خانه بابا او هم بیاید آنجا! شماره خانه را گرفتم و بعد از چند لحظه پریناز گوشی را برداشت: سلام آیه خانم چه اعجب... _سلام پری جان خوبی؟ یه لطفی میکنی؟ _جانم؟ _خونه رو از هر سر و صدایی برام خالی میکنی میخوام بیام بخوابم! بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صدو_چهل_ودو ♡﷽♡ با تعجب خواهش میکنمی میگویم مرد شروع به جمع کردن کارتون
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ میخندد و میگوید: چی شده مگه؟ _ماشاءالله این آقای جابری چه سرعت عملی داره! سوییت پایینو اجاره کردند دارند اسباب کشی میکنن نمیتونم بخوابم! بلند تر میخندد: ای جانم باشه بیا عزیزم خیالت راحت _خدا خیرت بده فعلا خداحافط _خداحافظ عزیزم. گوشی را قطع میکنم و با پای پیاده سمت خانمان راه می افتم. صدای بابا محمد بود که داشت صدایم میکرد: _آیه بابا پاشو ...پاشو نمازت قضا شد! آرام چشمهایم را باز میکنم و نگاهی به دور و برم می اندازم. بابا محمد را بالای سرم میبینم.نگاهم میرود به ساعت که پنج صبح را نشان میداد.گیج نگاهی به دور و برم انداختم.یعنی واقعا پنج صبح بود؟ کمیل را دیدم که سر سجاده نشسته بود و با لبخند نگاهم میکرد. با صدای خش داری گفتم: پنج صبحه؟ بابا محمد خندان از اتاق خارج میشود و میگوید:بله تنبل خانم! پاشو نمازتو بخون.... دستی به موهای آشفته ام میکشم و نگاهم میرود سمت تخت کمیل که دیشب اشغالش کرده بودم و لحاف تشکی که برای خودش انداخته بود شرمنده میگویم: _وای ببخشید داداشی جای تو رو هم گرفتم. سجده ای میکند و مهر را میبوسد و بعد جانمازش را جمع میکند و بعد بوسه ای به پیشانیم مینشاند و میگوید: دیگه از این حرفا نزنیا آبجی! لبخند میزنم. کمی سردم شده. از جا بلند میشوم و وضو ام را میگیرم.مامان عمه و پریناز هم بیدارند و با لبخند سلامشان میدهم.مامان عمه سرش را از کتابچه ی دعای عهدش بالا می آورد و میگوید:صبحت بخیر لوس عمه!😐 بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
🌙•| #آقامونه |•🌙 ↰✿جٰـان و دِل💚 ↰✿بٰـا اوســٺ☺️ ↰✿هَـرْ جٰـا مـیٖـرَوَد👌 #رهـی_معیـرے✍|• #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے #نگاره(308)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌺•° @Asheghaneh_Halal
#صبحونه جبریـ ـل بھ عـرش~ نقش ڪوثر زدھ استـ🍃 طوبے گݪـ🌸 تصبیحـ℘ بھ پیڪر زده استـ از خانھ‌ی ڪوچڪ🏡↛ محمـد امشبـ•• خورشیـ☀️ـدـ ـزمینـ و🌏^^ آسـمانـ سر زدھ استــ😌ـ #صبحـتون_فاطـمے💚 #عیدتون‌مبروڪ😍 🍃🌺// @asheghaneh_halal
🍃🌸🍃❤️🍃 #پابوس اشک در دیده ترم باشد،روز میلاد دلبرم باشد💞اے عزیز رسول، یا زهرا، عشق‌تو روح‌ پیکرم باشد☺️جان ما را اگر پذیرایے،هدیه‌ےروز مادرم‌باشد💐 #روز‌_مادر_مبارک✨ #السلام‌ُ_عليکِ_یا_فاطمة‌ُ_الزَّهرا @asheghaneh_halal 🍃❤️🍃🌸🍃
°|🌹🍃🌹|° #همسفرانه زن اگر عاشق شود (❣️) با عشق ، غوغا می کند...! (🌪) در کمال مهربانی (🙂) با دلش تا می کند... (😌) در درونش موجی از احساس( 🌊) جاری می شود... (💦) قلب پاکش را به لطف عشق (❤️) دریا می کند... (🌊) #گــل_بانــوها_روزتون_مبــارک 🌹 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 °❤️° @asheghaneh_halal
💚🍃 🍃 تو ازدواج ۳تا میم خیلے مهمہ😎 [🌸]ﻣﻨﻄﻘے ﺑﻮﺩﻥ [🌸]ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ [🌸]ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﭘﺬﯾﺮ ﺑﻮﺩﻥ یعنے ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺭﺍبطہ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ ﻭ بہ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺗﻌﻬﺪ ﺩﺍﺭﯾﺪ...😃 ؟ پ.ن: پیدانڪردم😐 🍃 @asheghaneh_halal 💚🍃
°•| 🍹 |•° از عذرخواهے نترسید😌👌 [🌸]اگر متوجہ شدید رفتار شما باعث ناراحتے و عصبانیت همسرتان شده است عذرخواهے ڪنید... [🌸]این امر برای ترمیم رابطہ و ڪاهش آثار زیانبار پرخاشگرے ضرورے است... ؟😊 لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇 °•|🍊|•° @asheghaneh_halal
#طلبگی درس علمـ👳♂ـا شفا و اسفـ😌ـار ما مبتدیان بدایہ داریـم چون آخر عقـ🍃ـل و علمـ📚هستیم در سال نهـ9⃣ـم نهایہ داریم هم مثل چراغ مےدرخشیـ✨ـم هم بر سر خلق سـ🌸ـایہ داریم #احسنتـ😃 •🍥• @asheghaneh_halal
9437610_958.mp3
4.64M
💛🎀 🎀 #ثمینه اے بانو💝 همیشہ سایہ‌ات رو سرمــ😌 بہ فدات ، مادر ، پدرمـــ😇 اسمت رو لب فرشتہ😍 زیرِ پاے تو بهشتہ🌹 #روز_مادر_مبارڪ 🌼🍃 #سید_مجید_بنےفاطمہ 🎤 🎀 @asheghaneh_halal 💛🎀
🌷🍃 🍃 #چفیه صداهایمان روز به روز ضعیف‌تر می‌شود...|😞 عهدهایمان هم به مرور سست‌تر!|💔 بیسیم را به زمین بگذار|📞 ودیگر وضع را؛ گزارش مده!|📵 ما به اندازه مردانگیتانــ|💪 شرمنـــــــــــده‌ایم!|😭 #شهــــدا_شرمنــده_ایم 😔💔 🕊 @asheghaneh_halal 🕊 🍃 🌷🍃
🌸|°° نه مثل ساره ای و مریم! نه مثل آسیه و حوا، فقط شبیه خودت هستی! فقط‌شبیه‌خودت‌زهرا! اگر شبیه‌کسی‌باشی، شبیه‌نیمه شب قدری‌شبیه آیه‌تطهیری شبیه سوره «اعطینا» 🌸‌|°° @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#ریحانه بانو...😍 چـــ😇ــادری که شدی... مرامت هم چادری باشد!! چادر که گذاشتی؛ وظایفت بیشتر میشود...😊 گرچه من میگویم عشق❤ است! ولے مراقب، 👀️چشم هایت 🎼صدایت 👣قدم هایت باش باید پاک بمانی...💐 #دخترباس_مرامش_فاطمی_باشه ┅═══🍃🌸🍃═══┅ @Asheghaneh_Halal
👈یعنی با دستان خودتان و غیر مستقیم ڪودڪ خود را براے همڪارے ڪردن با یڪ ڪودڪ آزار آماده میڪنید. ڪودڪ آزارها هم از همین شیوه براے تعرض جنسے به ڪودڪ استفاده می کنند. ☺️👇 👶🏻•| @asheghaneh_halal
HOSEIN-taheri-veladat-hazrat-zahra-1396-W-W-W-.-M-O-H-J-A-T-.-N-E-T-.mp3
1.47M
🌸🍥 🍥 #ثمینه بهار عشقہ🌺|° هواے عشقہ😍|° مادرمونہ کہ😊|° خداے عشقہ💖|° دعا کرد امسال هم🙏|° ڪہ با حیـــدر باشم✌️|° و هر روز از دیروز🌤|° حسینــــــــــے تر باشم😌|° #مادر‌روزت‌مبارڪ😇 #پیشنهاد_ویژژژژژژژه💟 #ڪربلایے_حسین_طاهرے🎵 🍥 @asheghaneh_halal 🌸🍥
😍🎊 🎊 #خادمانه چِشم هایَت مادر به هر ڪه باز شود، تضمینِ عاقبت بخیرےِ اوست!☺️✋ و چه زیبا نگاه میڪُنے به هر ڪه صدایَت میزند..❤️ | یا فاطمه | . . #ولادت‌مادرمونــه😍🎊 #عیدڪم‌مبروڪات💛🍃 [🎀] @asheghaneh_halal 🎊 😍🎊
🍻🌿 🌿 😎•| #خندیشه |•😎 آقـاااا نــزدیڪه عیده😁 بیاااا این ور باااازار ڪه داریم خـــبرهای خوووووب😎 حــیفه چشمـها و گوشهاتون نیست ڪه خرج خبر بد و ناامیدڪننده مےڪنید😅 بیا دمے با ما بــشین بهت #هزار_سے_سے_امیدواری تــزریق ڪنیم ڪه تا خوده ڪـــره #مـــاه سینــه خیز بــری😌💪 پـــس خــودت و آمــاده ڪن هــر هفته #سه_شنبها با #هــزار_سے_سے_امیدواری همــراهمــون باشے😍😍 امــروز دعوتتون مےڪنم به تزریق انـــرژی با حضرت آقا😍 عالےتر از این نداریم😎 🇮🇷 امــام خامنه ای(دامه برڪاه) امــروز در دیدار مــداحان اهل بیت فــرمودند: ☀️خــدا با مــاست به شرط،آنڪه برای خدا باشیم😍 هــر ڪس به وعده نصرت الهے باور ندارد، به چهل سال انقلاب نگــاه ڪند، ڪه دشمنان مــا ڪه مــرڪز قدرت های دنیای مادی بودند، با همه ی وجود در مقابل این انقلاب ایستادند و هر ڪار توانستند ڪردند. بعله حضرت آقا😍 این دشمــنا تا آخر عمــرشون بدون یا چرا راه دور بریم تا آخرین نسلشون اگــه با مــا دشمن باشن به هیچ جــایے نمـیرسن😁 ناسلامتے مــا ملت ایرانیم🇮🇷🇮🇷💪 ڪم چیزی نـیست😎 بدووو بدو😉 بدوووو بدو😂 بدووو بدو😄 بپــا نری تو دیوار😎 عڪس و اول باز ڪن📥 وای دیدی چه انرژی ای داره😍 حــالا بشین 5 دقیقه نگــاش ڪن😌 تا 5 مــاه فوول انرژی باش☺️ مگــه خوشتپتـــر از ایشونم داریم😉 •|😎|• @asheghaneh_halal 🍻🌿 🌿
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍻🌿 🌿 😎•| #خندیشه |•😎 آقـاااا نــزدیڪه عیده😁 بیاااا این ور باااازار ڪه داریم خـــبرهای خوووووب😎 حـ
یادت نـره ها هــر هفته با چنین هشتڪ دلبری با مــا همــراه باشید😍😍 با مــا با نشاط،و پــرانرژی باشید برای تلاش ڪردن و دویدن برای آینده💪😍 😎
🍃☂🍃 دل آمده از غمتـ ، بہ جانـ ادرڪنے♨️ جانـ آمده بر لب، الأمانـ ادرڪنے🌀 ترسمـ ڪہ بمیرمـ و نبینمـ رویتــــــــ🌙 یا مهدےصاحب الزمانـــ ادرڪنے💚 •° @asheghaneh_halal •° 🍃☂🍃
🍃🎊 #بکانه غرق‌در عَطر یاسـ|🌼لب‌هآیَـتـ|☺️ #ولادت‌حضرت‌مادرمبارکاا😍 #همه‌مادرابه‌فدای‌تویادخت‌نبے❤️ @ASHEGHANEH_HALAL 🍃🎊
S1395011208 [AVAYESOOZ.BLOG.IR].mp3
3.32M
🎈🎂 🎂 #ثمینه در آسمون وا شد☄|•° یه ستاره پیدا شد💫|•° برای فاطمیون ، شب شب یلدا شد🍉|•° فاطمہ💛|•° دوای دردامه ، قسم مولامه✨|•° فاطمہ💙|•° همه رویامه ، مادر آقامه💎|•° #میلاد‌مادر‌اربابـــــــــ🌹🍃 #عیدتون‌مبارڪ🍰 #امیرعباس_ناهیدے🎵 🎂 @asheghaneh_halal 🎈🎂
🕗🍃 🍃 #قرار_عاشقی ○🌸○مادر سلام، گوشه‌ے چشمے به ما ڪنید ○🍃○مادر سلام، درد مرا هم دوا کنید ○🌸○با این امید در زده‌ام تا ڪه وا ڪنید ○🍃○لطفے به این اسیر یتیم گدا ڪنید.. #السلام_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا #مادرجان_تولدت_مبارک🎉 🍃 @asheghaneh_halal 🕗🍃
💜☂ ☂ #آقامونه درباره زهراے اطهر(س) هر چه انسان بیشتر فکر کند و در حالات آن بزرگوار بیشتر تدبّر کند، بیشتر دچار شگفتی خواهد شد. تعجب ‌😳 انسان نه فقط از این جهت است که چطور یک موجود انسانی☺️ در سنین جوانی می‌تواند به این رتبه 🎗 از کمالات معنوی و مادی نایل بشود😌 #سخن_جانانــــ❤️ #روز_مادر_مبارڪ😊 ☂ @asheghaneh_halal 💜☂
#همسفرانه •[💛تـو مرامت حیدرے •[🍃و من حجابـم مادرے •[👌مےشـــود با جمعشــان •[😌رضـوان طوبـــے مال ما •[ #زیرسایھ_مادریم😍🎈 •[💓 @asheghaneh_halal💓]•
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😊] یه دسته ژُلـ💐 سُدم من [😍] گلـ🌼دختر ڪه میگن ایشونن😘 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_halal
🍃🎉 🎉 #عیدانه 💚《تورا هرڪس ندارد، دلـ ندارد ✋《میانِ سینه‌ جز باطـل ندارد 🎁《دلمـ را هدیـه دادمـ برتو مـادر 😍《نوشتمـ روے آن قابل ندارد #عیدڪـم‌مبروڪ🎈 🎉 @asheghaneh_halal 🍃🎉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_وچهل_وسه ♡﷽♡ میخندد و میگوید: چی شده مگه؟ _ماشاءالله این آقای جابری
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ پریناز از آشپزخانه صدایش می آید که میگوید: آیه تو حالت خوبه؟ کل دیشبو یه سره خوابیدی ترسیدم... لبخند میزنم و جانماز را پهن میکنم و مامان عمه جایم جواب میدهد: این همون فاز کرگدنی معروفه پریناز جان چیزیش نیست فقط وقتی خیلی خسته است مثل خرس میخوابه! تکبیر میگویم و نمازم را شروع میکنم.آخه که چقدر دلم برای نماز خواندن با این جا نماز و سجاده تنگ شده بود. ارثیه خان جون برای پریناز بود.عطر مریم همیشگی! سیر و سلوکی داشت خان جون با این جانماز و سجاده ! همیشه ی خدا عطرخدا میداد. پریناز صبحانه را چیده بود. نگاهی به ساعت انداختم که نزدیک شش بود. عادت خانوادمان بود بین الطلوعین را نمیخوابیدند. البته به استثناء من و سامره! از بس که لوس بودیم. ابوذر هم با سر و صدا آمد و سر میز نشست: به به! آیه خانم. بالاخره بیداری شدی؟ لبخند میزنم و با همان چشم خمار میگویم: سلام داداش صبحت بخیر. کمیل که می آید همگی به جز سامره سر میز نشسته بودیم. سراغ زهرا را میگیرم و میگوید گرفتار کارهای عقد است.جواب آزمایششان را دیروز خودم گرفته بود و خدا را شکر مشکلی نبود. شیر و عسل داغم را مینوشم و میگویم: بهش بگو شرمندشم که نمیتونم کمکش کنم میبینی که چقدر کار رو سرم ریخته! کمیل میگوید: بله مشخصه! از ۱۱ ساعت خوابیدنتون کاملا مشخصه! چشم غره ای میروم و میگویم:صدای منو در نیار مطرب!!! منم چیزایی دارم برای رو دایره ریختن! پریناز چای میریزد و میگوید:خب حالا اول صبحی دعوا راه نندازید. ابوذر زود صبحانتو بخور آیه رو برسون. میگویم: نه بابا چیکارش داری خودم میرم. ابوذر لقمه ای نون و پنیر و گردو میخورد و بعد از نوشیدن جرعه ای چای الهی شکر گویان بلند میشود. داد میزنم: نمیخواد ابو ... خودم میرم. بی توجه سمت اتاق میرود و بابا محمد میگوید: پول داری برای خرید لباس؟ _آره هست بابایی دستت درد نکنه. بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_چهل_وچهار ♡﷽♡ پریناز از آشپزخانه صدایش می آید که میگوید: آیه تو حا
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ پریناز با ذوق میگوید:خرید چیه...یه مدلی دیدم تو تنت محشر میشه خودم میخوام برات بدوزم. _دستت درد نکنه !مگه شما به فکر باشی.... ابوذر روبه ی بیمارستان پارک میکند. _مرسی داداشی زحمت کشیدی. _خواهش میکنم...مواظب خودت باش میخواهم پیاده شوم که میگوید:راستی آیه یه سوال شما دخترا از چه چیزایی خوشتون میاد.؟ مینشینم و با لبخند معنا داری نگاهش میکنم. _چیه چرا اونجوری نگاه میکنی؟ _میخوای براش کادو بخری؟ _آره... فکر میکنم و میگویم:یه شاخه گل رز قرمز خیلی قشنگ میشه! نگاهم میکند و میگوید: اونو که خیلی خریدم براش یه چیز بهتر. _اووومممم بزار فکر کنم... آهان یه جعبه پر از رژ و لب و الک های رنگی رنگی! متفکر میگوید: یعنی چیز خوبیه؟ _آره بابا منکه خیلی ذوق میکنم اگه یکی برام از اینا بخره. ماشین را روشن میکند و میگوید: مرسی از راهنماییت. خداحافظی میکنم و سمت بیمارستان راه میوفتم. عمو مصطفی چند روزی است که به مرخصی رفته و جایش حسابی خالی است. خب اینبار دیرم نشده بود و با آرامش بیشتری حیاط بیمارستان را طی میکردم. گل کاری های تازه عمو مصطفی جالی خاصی به حیاط اینجا داده بود. اواخر تابستان بود و کمی هوا رو به سرما میرفت. نزدیک درب ورودی بخش بودم که دخترک سر به زیر نشسته روی پله های بیمارستان توجهم را جلب کرد. بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃