eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
{💍🍃} قبل ازدواج...👰 هر خواستگاری کہ میومد،🚶💐 به دلم نمے‌نشست...😕 اعتقاد و همسر آیندم خیلی واسم مهم بود...👌 دلم میخواست ایمانش واقعی باشہ😇 نه بہ ظاهر و حرف..😏 میدونستم مؤمن واقعی واسه زن و زندگیش ارزش قائله...🙃😌 شنیده بودم چله خیلی حاجت میده... این چله رو توصیه کرده بودن...✍ با چهل لعـن و چهل سلام...✋ کار سختی بود😁 اما ‌به نظرم ازدواج موضوع بسیار مهمی بود... ارزششو داشت، واسه رسیدن به بهترینا سختی بکشم. ۴۰ روز به نیت همسر معتقد و با ایمان... ۴،۳روز بعد اتمام چله… خواب شهیدی رو دیدم... چهره‌ ش یادم نیست ولی یادمہ... لباس سبز تنش بود و رو سنگ مزارش نشسته بود...💚 دیدم مَردم میرن سر مزارش و حاجت میخوان📿 ولی جز من کسی اونو نمی دید انگار... یه تسبیح سبز📿 رنگ داد دستم و گفت: "حاجت روا شدے..." به فاصله چند روز بعد اون خواب... امین اومد خواستگاریم...🙂 از اولین سفر که برگشت گفت: "زهرا جان…❤ واست یه هدیه مخصوص آوردم..." یه تسبیح سبز رنگ بهم داد و گفت: زهرا، این یه تسبیح مخصوصه💕 به همه جا تبرک شده و... با حس خاصی واست آوردمش...❤️😌 این تسبیحو به هیچ‌کس نده! تسبیحو بوسیدم و گفتم: خدا میدونه این مخصوص بودنش چه حکمتی داره... بعد شهادتش…💔 خوابم برام مرور شد... تسبیحم سبز بود که یہ شهید بهم داده بود... 🌷🕊 ☃️/• @Asheghaneh_halal
🌷🍃 🍃 #چفیه ‌‌اۍ آنکه مـرا بـرده‌ای از یاد، کجایی؟ بیــگانـہ شــدی؟ دست مریـــزاد ، ڪـجـایـی؟ از دام تــوأم نـیـسـت مــرا راه گـریــــزی... مــن عاشـــق ایــن دام و تو صـیّــاد.... ڪـجـایــی؟ 📍•• حرف ها دارد این تصویر..! #اخلاص‌یعنے #خالص‌بودنت‌راهم‌نبینند.. #شهدا‌را‌یاد‌کنیم‌باذکرصلوات •🕊• @Asheghaneh_halal •🕊• 🍃 🌷🍃
#ریحانه باید بـدانی☝️ هیچ چیز در این دنیـ🌏ـا اتفاقی نیست...🙂 همه چیز تحت فرمان خداستــ...⭐️ مثلا #چادری بودن تو...😇🍃🌹 #بنــده_برگزیده✌️ @asheghaneh_halal ➣💐
[• •] فـــردا دقیقااا ده سال از یڪ حمـــاسه پرشور و فراموش نشدنے میگذرد✋✌️ طے این ده سال خیلے چیزا عوض شده! الا یه چیز! ایــــن بین👇👇👇 خیلے از افراد دیگه بینمون نیستند! ده سال گڋشته اما همچنان دشمن هست بازی دشمن هست! بیشتر شده اما ڪمتر نشده! فیس تو فیس شده!🙄 جوری ڪه اصلا نمیشه فڪرشو ڪرد!!! امشب رأس ساعت ۲۲:۱۵ اینجــا👇 با ما همراه باشید. امــشب خیلےحرفا هست! خیلےحرفاااا✋ 😉| @Heiyat_majazi 🇮🇷 @Asheghaneh_halal
☀️✨ ✨ بهر حاجات اگر دست دعا برخیزد🙏 دلبری هست به هر حال به پا برخیزد🍃 لطف آقای خراسان ز همه بیشتر است💫 هر زمان از دلِ پُر درد صدا برخیزد🕊 … 🍂 @asheghaneh_halal 🍂 ☀️✨ ✨
••👔 پاے تو ڪه وسط باشـد [••👌 میشود از تقویم[••🗓 هم سبقـت گرفت دے است اما با تــو میشود[••☺️ در ڪوچه هاے اردیبهشت قدم زد [••😍 😌 ••👔 @asheghaneh_halal
°🐝| |🐝° 😴] بَلا شی من و هی صِتا میسَنین؟ 😯] آحه الان بَقتِ بَلنامه است؟؟ 👶] الان نےنےا میحوابن. سووما من و بیدال می توونین میجین بلو تانال. 😴] من اس دست سوما به تي شِتایت بُتُنم؟؟ 🧐] شکایت از ما؟؟؟ 🤓] بهتره شکایت از ما رو ببرید پیش آقای رئیسی😁😁 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_شصت_و_شش در تمام مدت صحبت محسن حتی یک بار هم به صورت فاطمه نگاه نمی
💐•• 💚 بعد هم خیلی شیرین خندید و خداحافظی کرد. با قطع شدن تلفن فاطمه چراغ هم سبز شد، سهیل با خودش فکر کرد، فاطمه کجا و شیدا کجا، با یاد آوری فاطمه دلش یک جوری شد، حسی به اسم عذاب وجدان. چیزی که مطمئن بود این بود که از شیدا متنفره، چراشم میدونست، دختری که حاضر بود به خاطر به دست آوردن یک مرد حتی آبروی خودش رو بر باد بده چه جذابیتی می تونه داشته باشه، ذات یک زن خواستن نیست، خواسته شدنه و زنی که به زور بخواد خواسته بشه، هیچ جذابیتی برای سهیل نداشت. اما الان موقعیتی نیست که بخواد با احساسش تصمیم بگیره، قرار نبود عاشق شیدا باشه، قرار بود فقط... با خودش فکر کرد فقط چی؟ سهیل قراره چی باشه؟ یک غلام حلقه به گوش برای فرمایشات شیدا؟ قرار بود توی زندگی شیدا چی باشه؟ همسرش؟!!! .... نه، قطعا اینو نمی خواست، اون فقط همسر یک نفر بود... زمانی شیدا رو به خاطر یک هوس در آغوش گرفته بود، اما حالا هیچ دلیلی وجود نداشت، نه اون هوس، نه عشق ... اما منفعتش چی؟ به خاطر منفعتش می تونست همچین کاری کنه؟ یک بار به خاطر هوسش این کار رو کرد، حالا چرا به خاطر منفعتش نکنه؟ ... اما اگر شیدا بخواد تا آخر عمر وبال گردنش بمونه چی؟ مطمئنا اون نمیخواست یکی دو روز سهیل رو داشته باشه، والا این همه تقلا نمیکرد، اما برای همه عمر با شیدا بودن ممکن بود؟!!! ... کاش توی این دو راهی قرار نمیگرفت، از دست دادن تمام موقعیتهایی که تا به الان با روز و شب جون کندن به دستش آورده بود، یا ازدواج با دختر ترسناکی به اسم شیدا، اون هم برای همه عمر ... سهیل محکم روی فرمون کوبید و درحالی که داد میزد گفت: لعنت به تو سهیل، لعنت به هوست که اینجوری تو هچلت انداخت ... لعنت... -سلام خاله سیما -سلام خانم شاه حسینی، دیر کردید؟ -ببخشید، باید بچه ها رو میرسوندم مهدکودک. خاله سیما در حالی که عینکش رو روی بینیش جا به جا میکرد نفس عمیقی کشید و گفت: الان عیبی نداره، اما از شروع کلاسها لطفا دیر نیاید، چون ما اینجا به نظم اهمیت زیادی میدیم -چشم -در ضمن، طرحتون عوض شد ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_شصت_و_هفت بعد هم خیلی شیرین خندید و خداحافظی کرد. با قطع شدن
💐•• 💚 بعد هم طرح منظره غروب رو به سمت فاطمه گرفت، فاطمه با تعجب نگاهی به طرح و بعد هم نگاهی به خاله سیما انداخت و گفت: جدا؟ -من با کسی شوخی ندارم عزیزم، یادتون باشه کسی که این طرح رو سفارش داده خیلی روش حساسه و امیدوارم شما تمام تلاشتون رو بکنید. بعد هم بدون این که منتظر بشه فاطمه کاغذ رو از دستش بگیره، اون رو روی میز گذاشت و گفت: تمام لوازم کار رو براتون میفرستم خونه، میتونید همونجا روی تابلو فرشتون کار کنید. -خیلی خوبه فاطمه که از خوشحالی نمیدونست باید چیکار کنه، تشکر کرد و مشتاقانه طرح رو برداشت و رفت به سمت اتاق سها. -چیه؟ باز چرا نیشت بازه؟ -ببین طرح رو -این چیه؟ کدوم خنگی اینو داده به تو، یعنی واقعا فکر کردن تو از پس این بر میای؟ صدای مردونه ای از جلوی در بلند شد -مطمئنا از پسش بر میان فاطمه و سها هر دو به سمت صدا برگشتند، محسن بود که با بلوز و شلوار مردونه ای جلوی در ایستاده بود و لبخند میزد. سها به احترامش بلند شد که محسن خواهش کرد بشینه، فاطمه گفت: ممنونم که بهم اعتماد کردید -چون قابل اعتماد بودید. بعد هم بدون هیچ حرفی رفت، سها و فاطمه که هردو از این کار محسن تعجب کردند نگاه مشکوکی بهم انداختند ،سها گفت: این چشه؟ چرا این طوری در میره؟ چه اعتمادی به تو کرده؟ نکنه این طرح رو داده به تو؟... ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
[• #آقامونه😌☝️ •] °☺️| ‏همچـون نَـفَــس ز سینـه °😘| ‏بدنبـال چشـم «تـــو» °😉| ‏با هر دم از برای تماشا دویده‌ام! ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• ✍| #حسین_عباسی_‌فر #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات📿 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(610)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🍁•° @Asheghaneh_Halal
💖💛💖💛💖💛💖 اوایل ازدواجمان برای شهادتش دعا می‌کرد 🌹 می دیدم که بعد از نمـاز از خدا طلب شهادت می‌کند... نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند، نماز شبش ترک نمی‌شد☝️ دیگر تحمل نکردم ، یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم😐 به او گفتم: تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی☝️، شهیـد میشی!😢 حتی جلوی نماز اول‌وقت او را می‌گرفتم! اما چیزی نمی‌گفت .... دیگر هم نماز شب نخواند !😞 پرسیدم : چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟ خندیــد و گفت : کاری‌و که باعث ناراحتی تو بشه تو این خونه انجام نمیدم☺️ رضایت تو برام از عمل مستحبی مهمتره، اینجوری امام‌زمان هم راضےتره ...❤️ بعداز مدتے برای شهادت هم دعا نمی‌کرد، پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشے؟ گفت: چرا ، ولی براش دعا نمی‌کنم! چون خودِ خدا باید عاشقم بشه تا به شهـــادت برسم ...✨ گفتم : حالا اگه تو جوونی عاشقــت بشه چیکار کنیم؟؟ لبخندی زد و گفت: مگه عشق پیر و جوون می‌شناسه؟!🕊🌺 🌷 💚 @Asheghaneh_halal 💖💛💖💛💖💛💖
[• ღ •] ••🦋 بحث و مجادله به وسیله پیام نوشتارے بدترین نوع بحث ڪردن است. زیرا طرفین نمیتوانند لحن و حالت صحبت ڪردن یڪدیگر را بشنوند و این مسئله در اڪثر موارد باعث سوءتفاهم میشود! ••🦋 ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇 [•ღ•] @asheghaneh_halal