eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
「💚」◦ ◦「 🕗」 . دل شکسته‌ی ما باز در حوالی توست:)♥ . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» . . شَلاام شال نوتونم ته پَشاپش مُبالَت اشت🍓😁 🏷● ↓ واژهه دیده: واضحه دیگه😌😂😜 ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ رسولِ اکرمِ عزیزجان‌ودل‌مونﷺ: هر کس کودکی داشته باشد، باید با وی کودکانه رفتار نماید. "وسائل‌الشیعه°جلــ۱۵ــد" 👧🏻👶🏻 . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . ازدواج‌کن؛ولی‌باکسی‌که کمکت‌کنه‌تا"عاقبت‌بخیر"بشی!(:♥ . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. ❄️'| |' .| . . •⋞ ‏گر در سفرم، تویی رفیق سفرم☺️ ور در حَضَرم، تویی انیس حضرم🍃 القصه، به هر کجا که باشد گذرم😌 جز تو نَبُود هیچ کسی در نظرم...💚 ⋟• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ /✍ |🌷 |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1675» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤' | شب سی‌‌ویکم‌ چلھ‌ے حدیث ڪساء • +درد و دل و حاجت‌روایی‌هاتون: @Daricheh_khadem 💚 - عالَم‌بھ‌فَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 🖤'
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ || و چه احساسِ قشنگی‌ست؛ ⤹ كه در اولِ صُبح، یادِ یک خوب ؛ توC᭄‌ را غرقِ تمنا سازَد ! 💛🌱|| ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . ‖⏰‖ وقـتِ اذان بہ فڪرِ ‖📿‖ دعـا هـاےِ آخـرمـ ‖🌱‖ آن عاقبـت ڪہ فقـط ‖✨‖ با تـو بخیــر میشـود ... . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
|•👒.| |• 😇.| . . زیبایے‌زن🧕 به‌باطن‌اوست🦋🌸 نه‌ظاهرش...✖ و قدرتِ‌مرد🧔🏻 به‌حمایت‌ڪردن‌اوست😌💪❤️ نه‌زور‌گفتنش...✖ . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . ✍ زن و مرد از دو عالم متفاوتند و دو عالم متفاوت قطعا به تعارض میخورند؛ یڪے از تعارضات در ارتباط است.💜 و تقریبا زن و شوهرے را نمیشناسید ڪه نگویند: طرف مقابل مرا نمیفهمد❗️ . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌عروسی دختر داییم بود... آماده شدیم؛ نامزدم اومد دنبالم که بریم، عروسیش هم یه شهر دیگه بود... وسطای راه نگاه کردم دیدم با دمپایی نارنجی اومدم😐😂 به نامزدم التماس کردم میگفتم برگرد میگفت باید همینجوری ببرمت هنوز یادشه میگه اگه با دمپایی نمیای، بیا بریم بیرون😅😂 . . ''📩'' [ 517 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی آنلاین - ببین باید چه دریایی - سیدمهدی حسینی.mp3
4.86M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 ای چراغ بیت الاحزان فرزندان زهرا...(: شفاعت حسین علیه‏ السلام و فاطمه علیهاالسلام شاه بیت غزل عاشقانه زندگی‏ت خواهد بود...(: و ماه درخشان وجودت، سرو رعنای امیدت، عباس، سرمایه جاودانه دنیا و آخرتت.... خوشا به سعادتت ای مادر شهیدان . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ 🎈]• اولین‌قدمتو‌بردار...😌 •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . Your hands give peace to my life and heart دستات به زندگی و قلبم آرامش میبخشہ..❤️ . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] به اصرار مهسا کمی قدم زدیم و بعد راه افتادیم ، الان که از اونجا گذشتیم یاد آون موقع ها افتادم بعد اونم چند بار آومده بودیم درست همون جا ، یه لحظه احساس کردم مهدی هنوز اونجا ایستاده و منتظر ماست که بریم پیشش ، انگار یادش رفته که هشت ساله من اینجا منتظرشم و نباید باشم . از اول عادتم بود وقتی هول می شدم یا از چیزی عصبی و ناراحت می شدم باید یه بند حرف می زدم . دلم برایش گرفت ، برای انتظاری که می گفت : فاطمه یه چیزی بپرسم ناراحت نمیشی ؟! بعد بیان جمله آخری که خودش هم میدانست نباید منتظر باشد بغض از صدایش می بارید : نه بگو گلم _ اینکه اصلا به فکر ازدواج هستی ؟! ببین میدونم دوسش داشتی ولی خب تو هیچ تعهدی بهش نداری چشمانش پر شد: میدونی تو تمام این سال ها برای چی دلم می سوخت و غصه اش رو داشتم ؟! حسرت و غصه من این بود که تعهدی بهم نداشتیم ، اصلا مهدی انقدر زود رفت که فرصت هیچی رو نداد ، نداد که یه بار به چشاش نگاه کنم ، فرصتی نداد تا بگم چقدر دوسش دارم موقع مراسم هاش مردم که بی تابی منو می دیدن هی می گفتن این چه نسبتی باهاش داره ؟! و کسی نبود جواب بده نسبت ما قانونی نبود قلبی بود! چی می گفتم ؟! می گفتم قرار بود بیاد خواستگاری من؟! ما حتی یه نشون ساده هم نکرده بودیم ، اصلا بگو فاطمهِ بیچاره شما چیکار کرده بودین اصلا ؟! کل عصر را قدم زدیم و بعد فاطمه گفت باید جایی برود ، من هم کلی اصرار کردم که باید همراهت بیاییم . مقابلش که ایستادیم چشمانم روی تابلویش مکث کرد "کهف الشهدا" داخل که شدیم ، حالم قابل توصیف نبود ، یک جور معلق ماندن بین حال خوب و بد ! سرش را به دیواری تکیه داد و یک دل سیر گریه کرد و زیر لب حرف می زد ، نشنیده میشد حدس زد داشت از مهدی گلایه می کرد ، حق هم داشت! آخرین جمله هایش تکانم داد : چرا فقط جنگ و درگیری با قاچاقچی ها باید برای ما ها باشه؟؟ چرا فقط سهم عشق ما باید جدایی و دلتنگی باشه ؟! مهدی ؟! سهم من از این دنیا فقط همینا بود؟! بی معرفت قد یه اسم تو شناسنامه از تو سهم نداشتم ؟! یاد صحبت های نواب افتادم *ما به شهدا و خانواده هاشون مدیونیم یه عده ای نفسشون سخت بالا میاد تا ما خوب نفس بکشیم * وقتی کسی میره .. بارون که میگیره ... وقتی نمی خندم ..دل که نمی بندم ... هر خوابی می بینم ...با هر کی می شینم .. ....یاد تو می افتم ... ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] با سعید قرار بود برای خرید به بازار برویم و از آنجا برای شام به خانه پدری اش ، این روز ها ظاهرا آرام بودم ولی درونم امان از همین که پر از تلاطم و آشوب بود! مانتوی حریر گلبهی رنگم را پوشیدم و هنگام سر کردن شال یاد حرف های فاطمه افتادم ، وقتی برایم از حساسیت های مهدی راجب حجاب می گفت ، از غیرتی شدن ها و وصیتی که نوشته بود! دستی به موهای خوش حالتم کشیدم و بعد خیره آیینه شدم ،یاد نقل قولی که از مهدی کرده بود افتادم "زن مرواریده و مروارید باید داخل صدف باشه! یه شخص با ارزش باید حفاظ داشته باشه و محفوظ باشه!یه ریحانه همیشه باید ریحانه بمونه ..." چجور میشد ریحانه موند؟! دوباره چشمانم را بستم ، کمی شالم را جلو تر کشیدم اما هنوز هم چند تاری نمایان بود ، سرم را به طرفین تکان دادم و به طرف در رفتم ، این تردید ها روزی دیوانه ام می کرد ؛ شک نداشتم ! سعی کردم هر طور شده گرم با سعید صحبت کنم ، سخت بود ولی باید میشد .. مقابل ویترین پر زرق و برقی ایستادیم ، سعید به کت دامنی دخترانه اشاره کرد ، ناز بود اما حالا نیازی به این لباس نداشتم ، اصرار کرد برای امتحان کردنش ، اما هر کاری کرد نگذاشتم در تنم ببیندش ، بعد هم سایزش را بهانه کردم و از مغازه خارج شدم؛سعید همان حس محدودیتی را به من می داد که از اکثر متاهل ها شنیده بودم ، من دلم آن حس حمایت گری را می خواست که فاطمه می گفت ، کجا میشد امثال فاطمه را پیدا کرد و به صحبت هایشان گوش سپرد؟! بعد کمی گشتن داخل ماشین نشستیم . _ ریحانه یه چیزی ؟ دستی به گل های ریز روی مانتو کشیدم : چی ؟! بگو _ امشب مامانت اینا هم دعوتن ، قراره راجب عقد و عروسی صحبت کنن سریعا به سمتش برگشتم : الان باید اینا رو بگی ؟! استارت زد : چیز مهمی بود مگه ؟! ما قبلا قول و قرار گذاشتیم دیگه دلم می خواست سرم را به یک جایی بکوبم ، نه اینکه به کما بروم هااا نه ، از آن کوبیدن و بیهوشی هایی که مستقیم مرا راهی بهشت زهرا کند ! مسئله تاریخ عقد و عروسی آن هم در شرایط آشفته من مهم نبود؟! اینکه می خواست مرا در عمل انجام شده قرار دهد چه ؟! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
«🍼» « 👼🏻» این سُهَدا مادل ندالن؟🤔 آهه گناه دالن بچه هاشون سَهید سُدند🥺 🧕چرا دخترم قشنگم این شهدا مادر دارند فرزندانشون خیلی دوست دارند ♥️ اما از خانوم حضرت ام البنین سلام الله که امشب شب شهادتشونه الگو میگیرن چون خانم جان مادر بزرگوار عموی با وفای دشت کربلا بود💔😭 🏷● ↓ ندالیم دعام تونین🤲😔😔😔 ـــــــــــــــــــــــــــــ♡ـــــــــــــــــــــــــــــ دسته گلهاتون را با نام و یاد شهدا آشنا کنین😌 . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . تو دنیـای همه یه نفر هست ڪه فقط بـودن اون میتونـه زندگی رو قشنگ ڪنه واسه منـم تویـی..❤️🌼 . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. ❄️'| |' .| . . •⋞ ‏نسیمی از نفست🍃 سوی من فرست که باز😌 گرفته آینه ام را🌫 غبار دور از تو☺️ ⋟• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ /✍ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1676» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤' | شب سی‌‌ودوم چلھ‌ے حدیث ڪساء • +درد و دل و حاجت‌روایی‌هاتون: @Daricheh_khadem 💚 - عالَم‌بھ‌فَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 🖤'
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ زندگے فاصله آمدن و رفتن ماست؛ شاید آن خنده که😄 امروز‌ دریغش کردیم،😞 آخرین فرصت خندیدن ماست؛ هَر ڪجا خندیدیم، زندگے هم آنجـآسـٺ؛ زندگـے❣ شـــوق رسیدن به خــُدآسټــ☝️ خنده‌ڪن بےپروا‌ خَنده‌هایت زیباست...🍃😍 💙❄️ ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . ◈☹️✋🏻◈ من بۍ خبـࢪمـ از تـو ◈😒🍃◈ تـو بۍ خبـࢪے از من ◈💭🚶🏻‍♀◈ سخت است ڪہ من ◈👀👊🏻◈ دلهـࢪه داࢪم تو ندارۍ ! . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . (🏠) بعد از عروسی سعیـد برادر حمیـد، دنبال خانہ‌ا؎ بودیم برا؎ شرو؏ زندگی مشترڪ. (😍) با پس انداز؎ ڪہ حمید داشت می شد یڪ خانہ بزرگ در جا؎ خوب قزوین اجاره ڪرد. اولین خانہ را دیدیم ۱۲۰ متر؎ بود، پسندیدیم. (🛵) از خانہ ڪہ بیرون آمدیم هنوز سوار موتـور نشده بودیم ڪہ یڪی از دوستان حمید زنگ زد. برا؎ اجاره خانہ پـول لازم داشت. (🙂) حمید گفت: «اگر راضی باشی نصف پول‌مان را بدهیم بہ این رفیقم و با نصف دیگر خانہ‌ا؎ ڪوچڪ‌تر رهن ڪنیم. بعدا پول ڪہ دستمان آمد خانہ‌ا؎ بزرگ‌تر اجــاره می‌ڪنیم». (🙄) از پیشنهـادش جا خوردم. اما پس از من و منی قبول ڪردم. دیدم می‌شود با خانہ‌ا؎ ڪوچڪ در محلہ‌ها؎ پایین شهــر هم خوش بود. (🏡) بالاخره منزلی پیدا ڪردیم حدود ۵۰ متـر با حیاط مشترڪ و دستشویی در حیــاط. (💔) همان روز خانہ را با هفت میلیون پیش و ۹۵ هزار تومان اجــاره ماهیانہ قولنامہ ڪردیم. این، آخــرین خانہ‌؎ زندگی مشترڪ‌مان بود. 🌷شـهـیـد مدافع حرم •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا