°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 عروسی دختر داییم بود... آماده شدیم؛
نامزدم اومد دنبالم که بریم، عروسیش هم
یه شهر دیگه بود... وسطای راه نگاه کردم
دیدم با دمپایی نارنجی اومدم😐😂
به نامزدم التماس کردم میگفتم برگرد
میگفت باید همینجوری ببرمت
هنوز یادشه میگه اگه با دمپایی نمیای،
بیا بریم بیرون😅😂
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 517 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سلام. من تازه عروسی کردم...
اخیرا رفتیم هیئت؛ با دوستم وایساده
بودیم بیرون شوهر هامون بیان😁
بعد برگشتم دیدم یکی از همکلاسی هام
داره میاد طرفم؛ منم مثلا خودمو زدم
اون راه🙄
بعد دیدم یکی از پشت بغلم کرد😀😃
منم فک کردم دوستمه محکم برگشتم
خوابوندم به شوخی تو دهنش😂
آقا چشمتون روز بد نبینه حدس بزنید
کی بود!؟😂🧐
مادرشوهرم بنده خدا بود🤣 منم یه لحظه هنگ
کردم دوتا پا داشتم دوتام قرض و الفرارررر
بعد چند دقیقه شوهرم اومد بیرون
گفتم چیکار کردم؛ گفت منو میزنی بس نبود
مامانمم زدی😆 خلاصه آبرو برام نموند!😐
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 518 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سلام بر اساتید سوتیها😃😌🖐
دوران نامزدی یک شب خونه مادرشوهرم بودیم
اومدم کلاس بذارم مثلا.... شام کتلت داشتن
گوجه رو که میخواستم با قاشق نصف کنم
گوجه سفت بود یکهو پرت شد وسط سفره😐
بدجور ضایع شدم نامزدم تا نیم ساعت بهم
خندید😅 آنقدر که از چشماش اشک میومد
و قرمز شده بود...🤡
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 519 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سلام. یه خواستگار واسم اومد
وقتی میخواستم برم پیششون توی دلم
هی صلوات میفرستادم...☺️
بجای اینکه بهشون بگم سلام... بلند گفتم
صلواااتت اونام صلوات فرستادن🤣🤣🤣
لابد گفتن این دختره بهش نمیخوره
خانم جلسه ای باشه😐🤣
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 520 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سلام و درود بر اهالی سوتیها😀🖐
من خیلی وقته عضوکانالم تاحالام چندتا
سوتی فرستادم😬
تازه نامزد کرده بودم دعوت شدم خونهی
خواهرشوهرم ایشونم دخترو دامادشون و...
رو دعوت کرده بودن؛ همه بودن...
خلاصه رفتیم سرمیز شام...
روبروی من دامادشون نشستن
خلاصه داشتم کلی کلاس میذاشتم توی نحوه
غذا خوردنم، جوگیر شدم با چنگال خواستم
تُرُبچه از روی سبزی بردارم😆😆😆😆
تُرُبچه با شدت نور محکم خورد توی چشم داماد
🤣🤣😆😆😆چشمش سرررخ شده بود😑
دیگه نتونست چیزی بخوره تا آخر مهمونی
با نگاهش بمن میگفت که چقدر از من
بدش میاد😆😆😆😆
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 521 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 اسم همسر من اصغر آقا است
دوره ی نامزدی ما توی تابستان بود خونشونم
چون تقریبا نزدیک بود، یه روز درمیون میومد
بهم سر میزد...
آقا هرموقع میومد یه هندونه ی بزرگی هم
میگرفت یعنی فکر کنم میگشت اون بزرگ
بزرگ رو میخرید اینقدر این کار رو میکرد
یه بار برادر زادم پسر بود خندید
هندونه رو جلوش گذاشت گفت:
اصغر آقا بفرما قابل نداره بفرما
از اون بالا داد میزنه اصغر بابا بفرما😂
پشبندش بابام یه پس گردنی بهش زد گفت
پدرسوخته داماد منو اذیت نکن
برادر زادم گفت بخدا آقاجون میرم جلو آیینه
حس میکنم هندونه میبینم😄
همسرمم بنده خدا از خجالت فقط یه لبخند میزد
و عرق رو پیشونیش رو پاک میکرد خلاصه اصغر
آقا بود و هندونه هاش😍
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 522 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 من اون اولا كه نامزد كردم هفته بعد از
عقد رفتم خونه پدر شوهرم؛ بعد بچه جاريم
از مدرسه اومد گفت زن عمو تكليفمو انجام بده
باهام... منم انجام دادم😌
٢ روز بعدش تو جمع جلو خود جاريم گفت
مامانم گفته چرا تكليفتو دادي اون زن عمويِ
خود شيرينت انجام بده كلي هم اَداتو در آورد
مامانم😂😂😂
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 523 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سلااام. ما تو کادر مدرسمون یه خانومی
هست که یه تیکه کلام داره و بعد هر جمله
امری ازش استفاده میکنه اونم اینه که
"باشه مامان بمیره برات؟😂"
آنقدر از این کلمه استفاده کرده که وقتی
میاد همه میگن عه مامان بمیره اومد😐
آقا من یه بار با این خانوم کار داشتم
اسمشو یادم رفت ناخودآگاه با صدای خیلی
بلند از ته راهرو به یه طبقه بالاتر داد زدم
"خانومه مامان بمیرههه لطفا یک لحظه بیاید
پایین:)" کل مدرسه رفت هوا و از خجالت
مثل تُرُبچه قرمز شده بودم😂😭
از اون موقع دیگه به جای مامان بمیره
میگه "باشه مادر؟🧕"
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 524 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سلام، من پسرم. روز مادر بود منم کم سن
بودم... یه دسته گل برده بودم برای مادر بزرگم
زنگ زدم با ذوقو شوق دادم بهش؛ داشت با تلفن
حرف میزد... بوسش کردم گفتم روز مادر مبارکت
باشه گفت "روز تو هم مبارک عزیزم😂😂"
از اون موقع به بعد اون آدم قبل از این فاجعه
نشدم😂😂💔
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 525 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سلام سلام🌸
اول یه تشکر کنم بابت کانال قشنگ و نازتون☺️❤️
من یه دفعه برای حوزه ی بسیج برادران مجری
بودم، که برنامه با حضور برادران و تعدادی از
خواهران بود... با عموی خودم که جانشین
فرمانده بود و فرمانده ی بسیج دانش آموزی
رفتم جایی که قرار بود مجری باشم...
رفتم برنامه رو اجرا کردم
نشستیم تو ماشین شروع کردن تعریف کردن که
خیلی خوب بود و عالی اجرا کردی و مسلط بودی
منم هی تشکر میکردم😌
رفتیم یه جایی منو گذاشتن اونجا و خودشون
رفتن، وقتی برگشتن داشتن درمورد بخشدار
صحبت میکردن😃 یهو وسط حرفاشون عمو به
من گفت که متن بنویس و کار کن و چند تا از
ایرادایی که داشتم رو گفت...
یهو فرمانده که فکرش پیش بخشدار بود گفت
ولی تسلطش عالی بود عموم هم تائید کرد😍
منم ذوق زده گفتم ممنونم😆🙊 اونا هیچی
نگفتن😂 به بحثشون ادامه دادن و به من
فهموندن منظورمون بخشدار بوده😀😀یعنی با
چنگال آب میخوردم اینطوری ضایع نمیشدم 🤦♀
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 526 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سال ۱۴۰۰ محرم بود یعنی روز اربعین
خونه داییم رامشیر هست و ما اهواز، و خونه
خاله بزرگم نزدیک خونمونه؛ خونه داییم رفتن
خونه خالم به ما زنگ زدن ما هم رفتیم...
بعد اون روز گاز قطع بود بعد یه لحظه شد من
یک ماجرا تعریف کردم برق رفت😂😂😂😂
پسر خالم گفت دیگه چیزی نگو تا آب قطع
نشده😂😂😂
حالا که با سوتی من حال کردین😐
خداییش حواستون به مصرف گاز تو این
سرمای هوا و خدای ناکرده قطعی گاز باشه.
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 527 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 زمانهای قدیم خیلی بارون و برف میومده
زمستون بوده بابام میره خونه ی خالش...
از زبون بابام: رفتم خونهیِ خالم دیدم خونشون
آب چکه میکنه، آنقدر سینی و تشت گذاشتن...
گفتم خاله برو تاید بریز بالا پشت بوم دیگه
چکه نکنه... خاله هم میگه شوهرم یه کارتون
تاید خریده؛ تو بشین من برم دو سه تا بریزم
هر وقت قطع شد منو صدا کن...
بابام هم میگه باشه...
تا خاله رفته بالا پشت بوم بابام الفرار🏃🏃🏃
اولی رو میریزه از بابا صدا در نمیاد دومی سومی
چهارمی رو میریزه میگه بذار برم پایین ببینم
شاید قطع شده
میاد درو باز میکنه میبینه همه جا کفه😱😱
بیچاره تو سرما فرش میشوره بابام هم میره
کمکش! بابام 20 سالش بوده شر و شیطون😂
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 528 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal