eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌سلام وقت بخیر یکی از اقوام برای برگشت پسرشون از سربازی مراسم گرفته بودن توی یکی از امامزاده های اطراف شهر؛ به خاطر راحت بودن پذیرایی پرده بین خانوم ها و آقایون رو برداشته بودن و ما خانوم ها حلقه‌ای نشسته بودیم.. من پشتم به آقایون بود؛ نوه‌ی خاله‌ام پیش من داشت بازی میکرد... پدرش(پسرخاله محترم بنده) اومد دنبالش بعد رو‌به‌روی من مادرم نشسته بودن گفتن: سلام خاله،خوبی و... منم اومدم بگم سلام داداش، خوبی نمی‌دونم چی شد که یهو گفتم: سلام خالههههههه🥲💔 و یهو همه پوکیدن از خنده و کل امامزاده به واسطه من ترکید😂 ''📩'' [ 638 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌سلام سوتی که می خوام بگم برای زمانی هستش که عموم همه رو افطاری دعوت کرده بود... بعد از افطار که اومدیم سفره رو جمع کنیم نمیدونم چرا مخ من قاطی کرده بود به مربا میگفتم ترشی😐 و خلاصه رفتم گفتم ترشی ها رو بدید اونا هم ۳ ساعت داشتن دنبال ترشی تو سفره میگشتن که من خودم دیگه با دست نشون دادم و اونا گفتن به این میگن مربا😐😂 خدا هیچ کس رو اینطوری ضایع نکنه ''📩'' [ 639 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌این سوتی که می‌خوام بگم مال داداشمه که پارسال هفت سالش بود؛ یه شب توی تابستون با دخترعمه‌م و داداشم توی خونه ی مادربزرگم خوابیدیم... ما توی سالن بودیم؛ عمه‌م و مادربزرگم توی اتاق هاشون و پدربزرگم هم توی مهمون خونه بودن طبق شیطنتی که همیشه وقتی با هم می‌خوابیم داریم ، بلافاصله نخوابیدیم و از یه جا به بعد که قصد کردیم بخوابیم ؛ هر چند لحظه یکیمون کاری می‌کرد که خواب از سر اون دوتای دیگه بپره😂 تا این‌که - نمی‌دونم چرا - داداشم یک‌هو رفت قفل رایانه ی لوحی ( بخونید تبلت ) رو باز کرد و ساعت جهانی رو آورد😐 یه کم باهاش وَر رفت و یهو با پچ‌پچ گفت: بچه هاااااا می‌دونستید الآن ساعت توی کابْل ( ب رو ساکن بخونید ) ۲ و فلان قد دقیقه‌ست؟😁 یه لحظه قفل کردیم که خدایا این دیگه کجاست😐 و بعدش از خنده منفجر شدیم!😂😂 هر چی هم سعی کردیم خنده‌مون رو مهار کنیم نشد و درنهایت به دادِ عمه‌ ختم شد😬😂 تا این‌که فرداش همه از اتفاقی که افتاده‌ بود باخبر شدن😂 ''📩'' [ 640 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌اینی که می‌خوام تعریف کنم سوتی نیست؛ بیشتر یه خاطره ی خنده داره ما یه معلم داشتیم که من خیلی براشون احترام قائل بودم و خوب هم تدریس می‌کردن ( ان‌شاءالله خدا به همه ی معلمان خیر دو دنیا عطا کنه🌿 ) خلاصه ، توی دوران آموزش مجازی بودیم که یه روز من از خواب بیدار شدم و بعد از وارسی گوشی دیدم که یه پیام از طرف همون معلمم برام اومده👀 پیام ساعت ۱:۳۰ نصفه شب ارسال شده بود و متنش فقط همین بود: «سلام بیداری؟» 😂😂 رفتم به یکی از دوستام گفتم که فلانی این اتفاق افتاده به‌نظرت قضیه چیه؟😐😂 و فهمیدم که همون موقع به دوستم هم این پیام رو داده بودن😂😂 جالب اینجاست که آخرش متوجه نشدیم قضیه چی بود😬😂😂😂 ''📩'' [ 641 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌یه روزم دو تا از دختر عموهام اومدن خونه ما یک هفته موندن. خلاصه چون هم سن و سال هم بودیم، خوش می‌گذشت بهمون. یکی از دختر عموهام خیلی زود ناراحت میشد و قهر میکرد.البته با اون یکی دخترعموم هم میونه خوبی نداشت.خلاصه این چند روزم گذشت و رفتیم شهرستان که بذاریمشون خونشون. بعد مدت ها ک رفتیم باز خونه عموم اینا،دیدیم زن عموهام و بعضی فامیل ها میگن فلانی (دختر عموی زود رنج) گفته واس شام و ناهار واس ما فقط ترشی میدادن😵‍💫😵‍💫 آخه ترشی🤔🤔🤔 حداقل یه چیز دیگه میگفتی🤣😅 اینم نتیجه محبت مامانم ''📩'' [ 642 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌سلام. مامان بنده تو ۶ سالگیم، سر بچه آخریش که داداش باشه افتادگی رحم میگیره واسه زایمان طبیعی بعد چندسال رفت واسه عمل یادمه چند شب بیمارستان بودن وقتی اومدن میومدن عیادت و میپرسیدن ایشون هم میگفتن افتادگی رحم داشتم منم نمیدونستم افتادگی رحم چی هست، پدر همسایه مون اون زمان عمل کرده بود و داشتن با مادرم حرف میزدن منم خاستم مثه آدم بزرگا مثلا حرفی زده باشم گفتم معصومه خانم پدر شماهم افتادگی رحم داشتن که عمل کردن 😁😁که یهو دیدم جمع غش کردن از خنده و منم ناراحت از اینکه نفهمیدم چرا عمل شدن😊😊 گفتم شاید خنده بیاره به لب هاتون ''📩'' [ 643 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌سلام به همگی👋 من باز اومدم اول بگم که وقتی سوتی هامونو میذارین چه حس خوبی به آدم میده؛ لامصب افتخارش و خوشحالیش در حد برنده شدن توالمپیکه💪 راستش تا وقتی با شوهرم ازدواج نکرده بود دریغ از حتی یه دونه خواستگار 😢 یعنی دوستام که تعریف میکردن خواستگار داشتن من هی حرص میخوردما😡 حالا همون شبی که شوهرم قراربود بیاد خواستگاری دوتا دوتا خواستگار پیدا میشد😳 حالا یکیشون زنگ زده بود خونه مون که وقت بگیره واسه پسرش من از اون طرف بال بال میزدم که بگو بیان، یعنی داشتم خودم و خفه میکردما. بعد مامان من فکرمیکنه که من میگم نیان و بعد قطع میکنه🤷‍♀میگم مادرمن چرا گفتی نیان؟ میگه خودت گفتی نیان، حالا میگه غصه نخور الان زنگ میزنم از دلشون در میارم میگم پشیمون شدیم بیاین🤦‍♀ ''📩'' [ 644 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌من تو 18سالگی ازدواج کردم رفتم سرخونه و زندگیم؛ اوایل ازدواجمون بود یه روز با داداشمو برادرشوهرم (که هم قد خودمم بودن رفتیم) دم خونه یکی از فامیلا مادرم که خانمه... برگشت ازم پرسید این دوتا بچه هاتن 😏😞😕یعنی همون لحظه 20سال پیر شدم و 5 کیلو هم وزن کم کردم اون لحظه شوهرم ازخنده داشت ریسه میرفت 😆😆 به فجیع ترین شکل اونجا منو کتلت کرد لعنتی.... ازاون جا به بعد من دیگه اون آدم سابق نشدم 😢شوهرمم همش بهم تیکه مینداخت مامان بزرگ کیبودی تو خانمی.... 😭😭😭😭حالامهربانوجوونم،، میخوام برات عکس بفرستم یکم بهم اعتماد بنفس بدی، بخدا من خواستگار زیاد داشتم هنوز وقتی جای غریبه ای میرم نگاها همه خریدار منن نمیدونم اون لعنتی چجوری ازحسادت همچنین حرفی بهم زد....☹️ ''📩'' [ 645 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌سوتی افتضاح من مربوط به چند روز پیش روز خاستگاریم بود که آبروم حساااااابی رفت😅 قضیه از این قرار بود که خاستگار بنده اومدن و بعد از نیم ساعت اجازه گرفتن که دختر و پسر برن تو اتاق حرف بزنن😌 خلاصه ما دقیقااا دو ساعت کامل حرف زدیم 😬انقدر با هم سر و کله زدیم که من دیگه به این شکل درومده بودم🥱🤤😣😒 خلاصه منکه حسااابی کف کرده بودم و مغزمم رد داده بود.🤯 اومدیم نشستیم و بله موقع خداحافظی رسید .😂 پسره اومد خداحافظی کرد ازم و منم مثلا خواستم جواب خداحافظی شو بدم به جای اینکه بگم خوش اومدید خدانگهدار گفتم با اجازتون😅 خوب شد نگفتم با اجازتون بلله🙊 اون لحظه میخواستم خودم و تو چاه دستشویی خفه کنم 🥺 نکردم حداقل برم تو اشپز خونه که اره واقعا منظور من این بود 😓 هیچی دیگه رفتن پشت سرشونم نگاه نکردن😂 ''📩'' [ 646 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌قبلنا که هنوز شبکه های اجتماعی مطرح نبود، سرگرمی خاصی جز تلویزیون و تماشای فیلم نبود که منم عاشق فیلم همش پای تلویزیون بودم شبم کنترل رو کنارم میذاشتم تا صبح که بیدار شدم زود روشنش کنم😁 حالا یه روز صبح زلزله اومد همه دویدیم تو کوچه... یکم که گذشت دیدم کنترلم آوردم😆😂 ''📩'' [ 647 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌صبح تو راه میخواستم از یه نفر آدرس بپرسم، رفتم جلو گفتم: ببخشید ... گفت: میکنم و رفت😁 میفهمی؟! رررررفت😂 ''📩'' [ 648 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌خواستگارای عجیب غریبی داشتم.. همیشه هم دوتادوتا میومدن. یبار خواستگار معرفی کردن بیاد کارمندگمرک بود. دقیقا چندروز بعدش یکی از شهرستان معرفی کردن اونم کارمند گمرک بود😳😳 جالبه هیچ کدوم نیومدن قرار شد برن ماموریت برگردن بعد بیان خواستگاری.. گرفتین مطلبوووو..هردو همزمان ماموریت😳😳🤔🤔 خودمم کپ کرده بودم.. خانومی ک شما باشین اینا هیچ وقت نیومدن😂😂😂 فک کنم هنوز ماموریتن.. یه 5 سالی گذشته هااا🤣🤣🤣🤣 ازپشت همین تریبون 🎤📢اعلام میکنم بابا من شوهر نخواستم توروخدا به آغوش گرم خانواده تون برگردین.. بابا نخواستیم😂😂 🤣 واین گونه شد ک من مجرد ماندم😎😎😎 یه دهه شصتی مظلوم🙁 خدا یه چیزی رو نخواد نمیشه💔😔 شاد باشید❤️ ''📩'' [ 649 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal