•𓆩🥤𓆪•
.
.
•• #سوتے_ندید ••
💬 تازه عقد کرده بودیم و با آقامون رفتم
بیرون😏 بعد صدای الارم میومد گفتم:
گوشیتو جواب بده🙄
گفت کسی نیست گفتم گوشیتو بده من😠
داد گوشیشو📱 گفتم چرا رمز داره بازش کن
بازش کردم دیدم زنگ نمیخوره واقعا
بعد گفتم پس این صدا چیه گفت صدا
ماشین بخاطر نبستن کمربند آلارم میزنه☺️
وایییی شرفم رفت😭😭😭
اقا با خودش معلوم نیست چه فکرا نکرده
اینکه بگه تاحالا ماشین درست حسابی سوار
نشده😳
نمیدونم چرا فکر کردم زنگ گوشیشه😥😥
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 660 •
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩خندهڪنعشقنمڪگیرشود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥤𓆪•
•𓆩🥤𓆪•
.
.
•• #سوتے_ندید ••
💬 حدود دو ماه و نیم پیش که برای اعیاد شعبانیه امام رضا طلبیدن حرمشون...😍
من اکثر مواقع صحن انقلاب بودم و اونجا قبله رو به گنبد حرم هست و لذت خیلی قشنگیه...
یه شب بعد از نماز مغرب بود هوای صحن گوهرشاد کردم و رفتم اونجا خواستم دو رکعت نماز زیارت از طرف یکی از عزیزان بخونم و چون همه توی صحن رو به گنبد میشینن و تنها هم رفته بودم حرم همراهی نداشتم که بهم یاداور بشن و خودم هم اصلاااااا حواسم به قبله نبود🥲😂
سراصبر جانماز رو باز کردم و قامت بستم وقتی که سلام رو دادم دختر خانوم بغل دستم آروم زدن به بازوم و گفتن که قبله برعکسه...🤣💔
من هم با قیافه😬😶🌫گفتم عههههه
و خودم از خنده ترکیدم چه برسه به اون بنده خدا هایی که شاهد این سوتی بودن😂
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 661 •
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩خندهڪنعشقنمڪگیرشود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥤𓆪•
•𓆩🥤𓆪•
.
.
•• #سوتے_ندید ••
💬 یه بار برادرشوهرم اومد مغازه جلو در خونمون تیشرت و گرمکن بگیره واسه باشگاه؛
این رفت من تو فکره اینکه اومد و رفت اشتباهی شماره شو گرفتم باگوشیم میخواستم شماره شوهرمو بگیرم!
هیچی شروع کردم به حرف زدن😂😂😂
که سلاااااام جوجو کجایی!؟
اونم گفت سلام چطور!؟
گفتم وااااا بگودیگه کجایی عزیزمممممم
اونم گفت فک کنم اشتباه گرفتی😂
گوشیو بردم عقب دیدم بلهههههه اشتباه گرفتم🤦♀️
من☹😐😩
برادرشوهرم😂😂😂
به حق پنج تن سرتون بیاد اگه بهم بخندید😑😑
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 662 •
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩خندهڪنعشقنمڪگیرشود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥤𓆪•
•𓆩🥤𓆪•
.
.
•• #سوتے_ندید ••
💬امتحان داشتم و به طرز فجیعی گیر کرده بودم توی درس ها🥲
قرص خواب آور هم خورده بودم و داشتم بیهوش میشدم...
مادرم گفتن یه لیوان چای برای من بریز
رفتم ریختم آنقدر بی حوصله بودم حتی توی سینی نذاشتم قندون هم با اون یکی دستم گرفتم😬
داشتم از آشپزخونه به اتاق میرفتم یهو عطسه اومد🥲😂
و نصف چای بر فنا رفت
دوباره مادرم گفتن برو برای من کشمش بیار🤒
رفتم که بیارم اما نمیدونم چی شد که یهو با جعبه دستمال کاغذی رفتم بالای سر مادرم که بگیرن ازم🤫
یهو یادم اومد که ععهههه کشمش میخواستن😶🌫😂
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 663 •
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩خندهڪنعشقنمڪگیرشود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥤𓆪•
•𓆩🥤𓆪•
.
.
•• #سوتے_ندید ••
💬 سلام و درود
خب طبق معمول من و سوتی😁
دو تا یا کریم شدن مستاجرهای سرویس بهداشتی توی حیاط خونمون...
هر بار هم که بری داخل سرویس اینا وحشی میشن خودت میمونی توی اون فضای بسته و دو تا یاکریم که دائم دارن بال بال میزنن🥲💔
اول صبح بود من خبر هماهنگی های اربعینمون رو شنیده بودم در عین خوابآلودگی خوشحال بودم و اصلا ذهنم به اینا نمیکشید🥺😍
از طرفی پدرم هم تازه از شب کاری برگشته بودن و خیلی خسته بودن😂
همین که من پام رو از پله دستشویی داخل گذاشتم و از همون اول شروع کردم به جیغ زدن های بلند و مامان،بابام رو صدا کردن چرا؟!
چون یاکریم اولی پرید و در نیمه باز بود و رد شد رفت بیرون...
من موندم و دومی😊💔
اون بال بال میزد کنار دره که بره بیرون، من میترسیدم دستم رو دراز کنم دستگیره در رو بکشم😬
آخرش هم همین کار رو کردم و خیلیییییی شجاعت به خرج دادم
حالا من در تمام این مراحل دارم جیغ های فرا بنفش میکشم🥲
پدرم از جیغ هام ترسیدن از خواب پریدن اومدن ببین چی شده که حواسشون نبود بنده خدا با سر رفتن توی چارچوب در😂💔🥲
دوباره اومدم از سرویس بهداشتی در بیام یه جوری با زانو رفتم توی دیوار یه جوری رفتم که الان نمیتونم درست راه برم😢
اینم اول صبح یه آدم فوبیای جانور دار😂
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 664 •
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩خندهڪنعشقنمڪگیرشود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥤𓆪•
•𓆩🥤𓆪•
.
.
•• #سوتے_ندید ••
💬 من تازه ازدواج کرده بودم و خانواده
شوهرم را خیلی دوست داشتم و دارم
یه خواهر شوهر کوچک تر از خودم داشتم
اون موقع مجرد بود و خیلی چاق بود...
همه معتقد بودند به دلیل چاقی زیاد احتمالا
ازدواج نکنه؛
من و شوهرم و دو تا برادر شوهر هام داشتیم
خیلی نرم باهاش راجع به کم شدن وزن اش
صحبت می کردیم
من جووووو گیر شدم و قول دادم اگر 20 کلیو
وزن کم کنه من واسش النگو طلا می گیرم
اون خیلی ذوق کرد و گفت واقعا
من جووووو گیر هم گفتم آره حتما
قول می دهم😃
خدا را شکر اون یک گرم هم وزنش را کم نکرد
تا چند سال بعدش تو دوران نامزدی اش وزن
کم کرد😂😂😂
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 665 •
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩خندهڪنعشقنمڪگیرشود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥤𓆪•
•𓆩🥤𓆪•
.
.
•• #سوتے_ندید ••
💬 دیشب وقتی داشتیم از ده برمیگشتیم
سمت خونه، خیلی سعی کردم که بیدار بمونم
همینطور که سرم میرفت و میومد...
یهو احساس کردم یه دستی آروم اومد روی
پیشونیم و سرمو چسبوند به صندلی که
بخوابم😌
احساس کردم یه نفر کنارم نشسته که علاوه
بر اینکه داره رانندگی میکنه و حواسش به
جاده و فرمون و... هست، خیلی بیشتر
حواسش به خانومشه و فهیمده که داره
چُرت میزنه😂
آقایون حواستون باشه خانمتون با یه کار
کوچیک اینچنینی، دریایی از انرژی رو
دریافت میکنه و اونو بصورت یک سیل
خروشان بهتون برمیگردونه😅
خلاصه هر چی بدید بهتون برمیگردونن...
مراقب پرداختی ها تون باشید تا دریافت
خوبی داشته باشید😁
بفرستین برای آقایونتون😅😉
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 666 •
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩خندهڪنعشقنمڪگیرشود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥤𓆪•
•𓆩🥤𓆪•
.
.
•• #سوتے_ندید ••
💬 سلام من اولین بار سوتی میفرستم؛
شوهرم میخواست بره دکتر منم اون روزش
حالم بد بود گفتم منم میام اقا ما رفتیم
شوهرم گفت وایسا اینجا ببینم اتوبوس کجا
میره منم فک کردم میگه سوار شو از پس
حالم بد بود متوجه نشدم چی میگه منم با
خیال راحت سوار شدم رو صندلی نشستم
بعد جلومو نگاه میکنم میبینم شوهرم نیست
یه وقت دیدم پشت سر اتوبوس داد میزنه
شوهرم که نرو آقا! نرو! بعد پیاده شدم شوهرم
آنقد خندیده که نگو بهم میگفت مجبور بودی
با من بیایی تو خودت حالت از من بدتره 😂
شوهرم😡
راننده😒
من😬😬
مسافرها🤣🤣🤣
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 667 •
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩خندهڪنعشقنمڪگیرشود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥤𓆪•
•𓆩🥤𓆪•
.
.
•• #سوتے_ندید ••
💬 سلام و وقت بخیر😁
طبق معمول من اومدممممم با سوتی خوشگلم
خب ما از عید قرار بود مهمونی بگیریم از فامیل های داماد محترممون اما یکی از اقوام فوت کرد و عقب افتاد تا امشب،وسط امتحانات...🥲
ما همیشه مهمونی هامون زنونه،مردونه میشه توی زمستون آقایون میرن طبقه بالا که دست منه اون واحد و توی تابستون هم توی حیاط میشینن که راحت باشن...😇
اما من حالم خوب نبود نرسیدم طبقه دوم رو جارو بکشم و قرار بر این بود که آقایون برن توی حیاط
و از اونجایی که همه آدم هایی که ته دیگ دوست دارن شب عروسیشون بارون میاد از ما آنقدر شدیده که همه مهمونی هامون هم بارون میاد🤣
و از شانس خوشگلمون یه بارونی دم غروب گرفت که سیلاسا بود😒
ما سفره شام رو انداختیم و بعد از غذا پدرم گفتن بریم بالا...
بعد من با قیافه😵💫😶🌫باااااااباااااااااا
بعد همون طور که داشتم سفره و از جلوی آقایون جمع میکردم گفتم
-پاشید برید توی حیاط بالا قفله😌
[از شانس گل منگلی من همههههه آقایون سکوت کرده بودن منتظر صحبت من بودن😩]
پدرم اول با یه نگاه پر از ابهام و تاسفی نگاهی به پنجره کردن و هوا رو سنجیدن بعد با شَک گفتن
-زهرا توی این هوا؟!🤔
تازه یادم اومد که اگر برن توی حیاط موش آب کشیده میشن و من فقط در رفتممممم از جلوی همه اقایون🤣
آب شدمممم
حتی مهمون ها هم که رفتن دامادمون و پدرم کلی بهم خندیدن🤣💔
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 667 •
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩خندهڪنعشقنمڪگیرشود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥤𓆪•
•𓆩🥤𓆪•
.
.
•• #سوتے_ندید ••
💬 و بازم من اومدم سلااااام👋🏻😁😁
این سوتی زن عموی مامانمه
از زبون خودش میگم:
داداشم بعد دوهفته زنگ زد بهم گفت سلااااام
آبجی خانم حال و احوال خوبی؟😍🤔
منم گفتم شکر داداش شما خوبین؟😘🙈
گفت از احوالپرسیای شما😒😔
منم اومدم مثلاً جمعش کنم😎گفتم
داداش بخدا اصلاً یادتم نمیوفتم🥺😅🤦🏻♀
داداشم که غش کرد فقط تونست
خدافظی کنه😂😂😅😐
منم تو افق محو شدم دیگه😐👩🏻🦯
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 668 •
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩خندهڪنعشقنمڪگیرشود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥤𓆪•
•𓆩🥤𓆪•
.
.
•• #سوتے_ندید ••
💬 سلام یک خاطره دیگه بگم که
از پسر خالمه؛ الان 6سالشه
این پسر خالم یکبار با خالم می رن بازار
خرید لباس👚👕👖
خالم تو مغازه مشغول نگاه کردن لباسا بوده
که یک خانم چادری که چادرش عین خالم
بوده از مغازه میره بیرون؛ این پسر خالمم فکر
کرده خالمه، از چادر زنه میگیره و دنبالش
میره زنه هم متوجه پسر خالم نمیشه😂
بعد زنه میره سوار اتوبوس میشه 🚌
این پسر خالم باهاش میره تو اتوبوس🚌
خالم که متوجه میشه در به در دنبال این
بچه میگرده...
اون زنه که متوجه پسر خالم شده همون
جایی که سوار شده پیاده می کنه که بعد
خالم پیداش می کنه😂😂
زنه😕😕😏
خالم😡😡😡😡😡
پسر خالم😁😁😁
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 669 •
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩خندهڪنعشقنمڪگیرشود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥤𓆪•
•𓆩🥤𓆪•
.
.
•• #سوتے_ندید ••
💬 بازم سلاام
یه سوتی دارم داااغ
بریم سر سوتی که برای مامانمه.
مامانم تعریف میکنه اون زمان خیلی با
خالم میرفتن حموم عمومی؛ یه روز زمستون
هوا هم سرددددد رفتن حموم عمومی خلاصه
این مامان و خاله ی ما رفتن و هلک و هلک
با کلی بار و بندیل برگشتن که تو راه داخل
کوچشون آبی که از ناودون میومد یخ زده بود
و نیمی از زمین رو هم پوشونده بود؛ خلاصه
خواستگار مامانمم از رو به رو میاد مامان منم
شر و شیطون مشغول پرحرفی با خالم بود که
چشمتون روز بد نبینه، پاش لیز میخوره و تلپ
روی یخا فرود میاد😆🤭
مامانم میگه نگا نکردم کی هس کی نیس
فقط بلند بلند گریه کردم😫😆😆
خالمم نامردی نمیکنه کلی میخنده
خواستگاره ام میپره🤦🏻♀☹️
شاد باشید گلام🌻
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 670 •
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩خندهڪنعشقنمڪگیرشود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥤𓆪•