💑
⏝
֢ ֢ #دلیار ֢ ֢
.
اتفاق خوبِ من
برایِ تو مینویسم تو که از جان بهتری☺️...
میخوام برات بنویسم ✍
تو دقیقا همون قسمتِ قشنگ زندگیِ منی که عاشقانه دوستت دارم💚...
تو همون یاری هستی که شهریار میگه
بدونِ وجودش شهر ارزش دیدن نداره
اولین و آخرینم
دلم میخواست یجور خاص...
واسه بودنت تشکر کنم🥰
تو تنها کسي که بودی که تونستم
تا نهایتِ دوست داشتن،دوستش داشته باشم...
یجوری که بند بندِ وجودم دیوانه وار
تورو میپرسته🙃...
میدونم که میدوني
شدي برام عشقِ بی تکرار،بی پايان...
تو دوست داشتني ترین عشق دنیایی
بموني برام دلیل زندگیم...♥️
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
𐚁 مارابِهشتِنَقد،تَماشاۍدِلبَراَست
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
💑
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐹
⏝
֢ ֢ #نےنے_شو ֢ ֢
.
از خجالت آب شدم🥲
به روایت 🎞 فیلم🤣🤌
𐚁 نازُڪتَراَزگُلوخوشبوتَراَزگُلاب
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🐹
⏝
🛵
⏝
֢ ֢ #خانومِ_حاجی ֢ ֢
.
╮•مهم نیست که فردا چی میشه
مهم اینه که امروز
#دوستتدارم꧇
╮•مهم نیست فردا کجایی؟
مهم اینه هر جا باشی
#دوستتدارم꧇
╮•مهم نیست قسمت چیه؟
مهم اینه قسمت شد
#دوستتداشتهباشم꧇
√ مهم اینه من تا ابد
#دوستتدارم꧇♥️🧸•╭
.
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
.
𐚁 بفرماییدتودمدربده
╰─ @Asheghaneh_Halal
🛵
⏝
👑
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
.
🔆 امام رضا(ع)
به صبر دربرابر
مشکلات تاکید داشتند و
به یاران خود میفرمودند:
صبر در برابر 🌱
مشکلات و گرفتاریها🥲
برای رسیدن به بهشت الهی 🤍
لازم است✨️
.
𐚁 سَررِشتهۍشادےستخیالِخوشِتو
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
👑
⏝
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱
⏝
֢ ֢ #دلانه ֢ ֢
.
مثلا اولین عکس دوتاییمون
تو حرم باشه(:😍♥️
.
𐚁 مَنبَعِاِستورےهاۍعاشِقونه
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📱
⏝
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#ناحله
#قسمت_اول
با باد سردی که تو صورتم خورد ، لرزیدم و دوطرف سوییشرتم رو محکمتر جمع کردم...
همینطور که سعی میکردم قدمامو بلندتر وردارم زیر لب به آسمون و زمین غر میزدم
حالا یه روز که من بدبخت باید پیاده برم کلاس، هوا انقدر سرد شده...
لباس گرمترم نپوشیدم لااقل.
مسیر هم که تاکسی خور نیست
اه اه اه
کل راهو مشغول غر زدن بودم
انقدر تند تند قدم برمیداشتم که نفسام به شماره افتاد
دیگه نزدیکای خونه معلمم بودم کوچهی تاریک رو که دیدم یاد حرف بابام افتادم که گفته بود
اینجا خطرناکه سعی کن تنها نیای
با احتیاط قدم ور میداشتم
یخورده که گذشت حس کردم یکی پشت سرمه و قدم به قدم همراهم میاد
به خیال اینکه توهم زدم بی تفاوت به راهم ادامه دادم اما هر چی بیشتر میرفتم این توهم جدی تر از یه توهم به نظر میرسید
قدمامو تند کردم و به فرض اینکه یه آدم عادیه و داره راه خودشو میره و کاری با من نداره برگشتم عقب تا مطمئن شم
بدبختانه درست حدس نزده بودم
از شدت ترس سرگیجه گرفتم
آب دهنم رو به زحمت قورت دادم وسعی کردم نفسای عمیق بکشم
تا خواستم فرار رو بر قرار ترجیح بدم و در برم یهو یه دستی محکم نشست رو صورتم و کشیدم عقب هرکاری کردم دستش و از رو دهنم ور دارم نشد
چاقوشو گذاش رو صورتم و در گوشم گفت :
هییییس خانوم خوشگلهه تو که نمیخوای صورتت شطرنجی شه ها ؟
لحن بدش ترسم و بیشتر کرد
از اینهمه بد بیاری داشت گریه ام میگرفت
خدایا غلط کردم اگه گناهی کردم این بارم ببخش منو . از دست این مرتیکه نجاتم بده
اخه چرا اینجا پرنده پر نمیزنه ؟؟
چسبوندم به دیوار و گفت :یالا کوله ات و خالی کن
با دستای لرزون کاری که گفت رو انجام دادم
وسایل رو که داشتم میریختم پایین
چشم خورد به آینه شکسته تو کیفم
به سختی انداختمش داخل آستینم
کیف پولم و گذاشت تو جیبش
بقیه چیزای کیفمم یه نگاه انداخت و
با نگاهی پر از شرارت و چشایی که شده بودن هاله خون سرتا پام و با دقت برانداز میکرد
چسبید بهم
از قیافه نکرش چندشم شد
دهنش بوی گند سیگار میداد
با پشت دستش صورتم و لمس کرد و گفت:جوووون
حس کردم اگه یه دیقه ی دیگه تو این وضع بمونم ممکنه رو قیافه نحسش بالا بیارم
آب دهنمو جمع کردم و تف کردم تو صورتش
محکم با پشت دست کوبید تو دهنم
و فکم و گرفت و گفت: خوبه خوشم میاد از دخترای این مدلی
داشتم فکر میکردم یه ادم چوب کبریت مفنگی چجوری میتونی انقدر زور داشته باشه
فاصله امون داشت کم تر میشد
با اینکه چادری نبودم و حجابم با مانتو بود ولی تا الان هیچ وقت ب هیچ نامحرمی انقدر نزدیک نشده بودم
از عذابی که داشتم میکشیدم
بغضم ترکید و زدم زیر گریه ولی نگاه خبیثش هنوز مثه قبل بود
آینه رو تو دستم گرفتم
وقتی دیدم تو ی باغ دیگه اس از فرصت استفاده کردم و با تمام زور ناچیزم آینه رو از قسمت تیزیش کشیدم رو کمرش صدای آخش بلند شد
دیگه صبر نکردم ببینیم چی میشه با تمام قدرت دوییدم
از شانس خیلی بدم
پاهام به یه سنگ گنده گیر کرد و با صورت خوردم زمین
دیگه نشد بلند شم بهم رسیده بود
به نهایت ضعف رسیدم و دیگه نتونستم نقش دخترای شجاع و بازی کنم
گریه ام ب هق هق تبدیل شده بود
هم از ترس هم از درد
اینبار تو نگاهش هیچی جز خشم ندیدم
بلندم کرد و دنبال خودش کشوند
هرچی فحشم از بچگی یاد گرفته بود و نثارم کرد
همش چهره ی پدرم میومدم تو ذهنم و از خودم بدم میومد
مقاومت کردم ،از تقلاهای من کلافه شده بود
چاقوش و گذاشت زیر گلوم و گفت : دخترجون من صبرم خیلی کمه میفهمی ؟ خیلی کم
یهو ....
#غین_میم
#فاء_دال
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
📚 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #ناحله #قسمت_اول با باد سردی که تو صورتم خورد ، لرزیدم و دوطرف سوییشرتم رو م
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#قسمت_دوم
یه صدایی از پشت سرش بلند شد
(صبر منم خیلی کمه)
با شنیدن این صدا دلم آروم شد ولی اشکام بی اختیار رو گونهام جاری بود
ولم کرد یه نگاه به پشت سرش انداخت
وقتی کنار رفت ، تازه متوجه شدم صدای کی بود
صاحب صدا قبل اینکه این آشغال فرار کنه یقش و گرفت و کوبید زمین
دستش درد نکنه تا جون داشت زدتش..
اون پسری هم که باهاش بود یه قدم اومد جلو ...
ترسیدم ...خودمو کشیدم عقب
ی دستمال گرفت سمتم
با تعجب به زاویه دیدش نگاه میکردم
سرشو گرفته بود اون سمت خیابون
دستاش از عصبانیت میلرزید
مزه ی شورِ خون و رو لبم حس کردم
لبم بخاطر ضربه ای که زده بود پاره شده بودو خونریزی میکرد.
دستمالو ازش گرفتمو تشکر کردم.
ازم دور شد.
اون یکی دوستش اومد جلو ...
جلو حرف زدنمو گرف
_نامرد در رفت وگرنه میکشتمش ...
بابا مگه ناموس ندارین خودتون ...
رو کرد به منو ادامه داد
شما خوبین ؟
جاییتون که آسیب ندید ...؟
ازش تشکر کردمو گفتم که
نه تقریبا سالمم چیزیم نشده ...
هنوز به خاطر شوکی که بم وارد شد از چشاماشک میومد انگار کنترلشون دست خودم نبود
دستمال و گذاشتم رو جای دستای کثیفش...
اه چقدر از خودم بدم اومد
پسره ادامه داد
_ما میتونیم برسونیمتون
سعی کردم آروم باشم
+نه ممنون مزاحمتون نمیشم خودم میرم
_تعارف میکنین ؟
+نه !
پسره باشه ای گفت و رفت سمت دوستش ...
همین طور که کتاباو وسایلامو از رو زمین جمع میکردم به زور پاشدم که لباسامو که پر از خاک شده بود بتکونم
به خودم لعنت فرستادم که چرا
گذاشتم برن ...
وای حالا چجوری دوباره این همه راهو برم
اگه دوباره ...
حتی فکرشم وحشتناکه ....
اه اخه تو چرا بیشتر اصرار نکردی که من قبول کنم .
مشغول کلنجار رفتن با خودم بودم که دیدم یهو یه اِل نود وایستاده جلوم
توشو نگاه کردم دیدم دیدم همونایین که بهم کمک کردن .
کاش از خدا یه چی دیگه میخواسم ...
همون پسره دوباره گف میرسونیمتون ...
بدون اینکه دیگه چیزی بگه پریدم تو ماشین ...
تنم میلرزید
خون خشکیده رو لبمو با دستمال پاک کردم .
چند بار دیگه دست به سر و روم کشیدم که عادی به نظر برسم.
وای حالا نمیدونم اگه مامان اینا رو ببینم چی بگم
دوباره همون پسره روشو کرد سمت صندلی عقب و ازم ادرس خونمونو پرسید .
اصلا نمیدونم چی گفتم بهش
فقط لای حرفام فهمیدم گفتم
شریعتی اگه میشه منو پیاده کنین ...
با تعجب داشت به من نگاه میکرد که اون دوستش که در حال رانندگی بود یقه لباسشو کشید و روشو کرد سمت خودش.
کل راه تو سکوت گذشت...
وقتی رسیدیم شریعتی تشکر کردمو پیاده شدم ...
حتی بدون اینکه چیزی تعارف کنم ...اصلا حالم خوب نبود .
دائم سرم گیج میرفت .
همش حالت تهوع داشتم .
به هر زوری شده بود خودمو رسوندم خونه...
✍🏻به قلم :
#فاء_دال
#غین_میم
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #واژه_نامه ֢ ֢
.
ڪلمهی "Cwtch" در زبان ولز به حس خوبے که توو بغل یه نفر تجربه اش میکنی گفته میشہ
حسے که فقط با یه نفرِ خاص میشه تجربه کرد و
وقتے به اصطلاح یکی رو کاچ میکنیم در واقع
بهش "یه گوشــهی امن" برای آروم شــدن میدیم
ڪہ هـیچ ڪس دیگه ی نمیتونه جاشو بگیره...🫂
.
.
𐚁 منبع قربون صدقه
╰─ @asheghaneh_halal
.
💌
⏝
🌙
⏝
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
╕🏴 عزاداریِ
│🩸 شهادتِ
╛💚 سید عزیز
✔️ رهبر انقلاب: عزاداری شهادت
سید عزیز، زنده کننده، انگیزه بخش
و امید آفرین است🌱
.
⊰🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
⊰❤️ #سلامتےامامخامنهاےصلوات
⊰#⃣ #انا_علی_العهد
⊰📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
⊰🔖 #نگارهٔ 𓈒 1620 𓈒
𐚁 مَنمَدَدتَنهاطَلَباَزذاتِحِيدَرمےڪُنَم
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🌙
⏝
🌤
⏝
֢ ֢ #صبحونه ֢ ֢
.
هر صبح غمهایت را
از پنـجره بیخیالی بتکان 🪟
و شـروع شادی را آویزهی گوشت کن! 👂🏻
امـید داشته باش
تا دنیا جای بهتـری برای زندگے باشد
و در و دیوار روزمرگـیهایت پر از لبخند تو!💝
𐚁 یِڪصُبحمُعَطَّلِسَلامَتماندِه
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🌤
⏝
📿
⏝
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
✨ امیرالمؤمنین عـلـے عليهالسلامـ :
🌱 قُمْ عَن مَجلِسِكَ لأِبيكَ و مُعَلِّمِكَ و إن كُنتَ أميراً.
🏮براى (احترام) پدر و آموزگارت از جاى خود بلند شو، گر چه امير باشى.
☜ غرر الحکم، حدیث ٢٣۴١
𐚁 قَشَنگتریننِعمتِخُدابامَنه
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📿
⏝
🤭
⏝
֢ ֢ #درِگوشی ֢ ֢
.
♻️هر چند وقت یکبار، از همسرتان بپرسید چگونه همسری برای او هستید؟🤔
⬅️ آیا توانستهاید بخشی از خواستههای همسرتان را محقق کنید؟‼️
🔅از او بخواهید صادقانه رفتارهای #مثبت و #منفی شما را بگوید.♨️
و شما از انتقاداتش استقبال ویژه کنید نه اینکه سبب مشاجره شود.⛔️
#انتقاد پذیری، شما را نزد همسرتان #محبوب و تو دل برو میکند.🥰😇
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
𐚁 تَنهاتویےڪهمےڪِشےاَمسَمتِزِندگے
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🤭
⏝