داستانی جالب و آموزنده از ، رتبه ۱ کنکور تجربی در سال ۱۳۶۴☺️
شهید احمد رضا احدی
مادرش میگفت : یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه ما تماس گرفت .
احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت .😇
پرسیدم احمدرضا کی بود؟!
گفت : یکی از دوستام بود .
پرسیدم : چیکار داشت ؟!
گفت : هیچی ، خبر قبول شدنم در دانشگاه را داد !!!گفتم : چی؟؟؟؟
گفت : میگفت رتبه اول کنکور را کسب کردی.
من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم : پس چرا خوشحال نیستی؟؟!!
احمدرضا گفت : اتفاق خاصی نیفتاده که بخوام خوشحال بشم !
در همان حال آستین ها را بالا زد ، وضو گرفت و رفت مسجد !!
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عموی بزرگش میرفت بنّایی ، میگفتم احمدرضا تو الان پزشکی قبول شدی ، چه احتیاجی هست که بنّایی بِری ؟!
میگفت : میخوام ببینم کارگر ها چقدر زحمت میکشند!
میخوام سختی کارشان را لمس کنم!💠
شادی ارواح مطهر شهدا صلوات .
🇮🇷 لبیک یا خامنه ایی🇮🇷
@Asheghaneh_Shahadat