سلام خیلی ممنون 🌹
تشکر🌸
ببخشید شرمنده توی این چند روز نتوانستم ادامه رمان را بفرستم🌺
ان شاء الله از امروز به بعد به موقع براتون ارسال می کنم🤩
ممنونم از نظرتون 🌸
#حرف_ناشناس
#سلام_مولای_مهربانم♥
بی روی ماهتان،
زندگی به بازیچه ای کودکانه میماند،
تکراری و ملال انگیز...
ایمان به طلوع روشن شماست که
امیدمان می دهد، جانمان می بخشد
و پویایمان میکند...
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
🆔
📚 داستان کوتاه
شش یا هفت ساله که بودم
دست چک پدرم را با دفتر نقاشی ام اشتباه گرفتم
و تمام صفحاتش را خط خطی کردم
مادرم خیلی هول شده بود
دفترچه را از دست من کشید وبه همراه کت پدرم به حمام برد
آخر شب صدایشان را می شنیدم
حواست کجاست زن
میدانی کار من بدون آن دفترچه لنگ است؟؟
می دانی باید مرخصی بگیرم و تا شهر بروم؟
میدانی چقدر باید دنبال کارهای اداری اش بدوئم؟
"صدای مادرم نمی آمد"
میدانستی و سر به هوا بودی؟
"بازهم صدای مادرم نمی آمد"
سالها از اون ماجرا می گذرد
شاید پدرم اصلا یادش نیاید چقدر برای دوباره گرفتن آن دفترچه اذیت شد
مادرم هم یادش نمی آید چقدر برای کار نکرده اش شرمندگی کشید
اما من خوب یادم مانده است که مادرم آن شب سپر بلای من شد تا آب در دل من تکان نخورد
خوب یادم مانده است تنها کسی که قربانت شوم هایش واقعیست اسمش مادر است
#داستانهای_آموزنده
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
✨﷽✨
#داستان_واقعی_بسیار_زیبا
#تقوا
✍استاد فاطمي نيا مي گويد :
✅علامه جعفری از پدر آیت الله خویی، مرحوم آسید علی اکبر خویی، نقل می کند در قدیم در شهر خوی یک زنی بسیار زیبا بوده. چون شهر کوچک بود همه هم را می شناختند این دختر زیبا نصیب جوانی شد. مکه ای برای این جوان واجب شد. این جوان ذهنش بد جوری مشغول شد که در این مدت طولانی که باید با شتر و...سفر کنم این زن را به چه کسی بسپارم. نزد مقدسی رفت که زنش به او بسپارد او قبول نمی کند و می گوید نامحرم است، چشممان به او می افتد به گناه می افتیم. داشی در خوی بوده مشهور بوده به علی باباخان.
به او گفت: می خواهم بروم مکه می خواهم زنم را به شما بسپارم. دخترهایش را صدا زد و گفت: او را ببرید داخل. خیالت تخت برو مکه. جوان رفت مکه بعد از شش هفت ماه با اشتیاق رفت در خونه علی باباخان زنش را تحویل بگیرد. در زد گفت: آمده ام زنم را ببرم. گفتند: بابا علی خان نیست ما نمی توانیم او را تحویل دهیم.
💭 گفت: بابا علی خان کجاست؟ گفتند: تبریز.راه زیادی بود و ماشینی نبود بالاخره خودش را رساند به تبریز. علی باباخان را پیدا کرد. گفت: اینجا چه می کنی؟ گفت: تو این زن را سپرده بودی به من. شنیده بودم که این زن زیبا است. ترسیدم حتی در این حد که بیاد به ذهنم که ببینم این چه شکلی است. به همین دلیل تو که رفتی من تمام مدت را رفتم تبریز تا تو برگردی.»
#داستانهای_آموزنده
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
آورده اند که بهلول ازشیخ جنید بغدادي پرسید آداب غذا خوردن میدانی گفت:
بسم الله می گویم و از جلوي خود می خورم . لقمه کوچک برمی دارم . به طرف راست می گذارم آهسته می جوم و به لقمه دیگران نظر نمی کنم . در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم .هر لقمه که می خورم الحمد لله می گویم و در اول و آخر دست می شویم
بهلول گفت بیچاره اگر غذایت از مال حرام باشد کدامیک از این آداب سودمند است و جز تاریکی دل تو را چه سود بخشد
تو بایدغذایت حلال باشد و آنگاه هر گونه که خواهی غذا بخور ...‼️
#تلنگرانہ💯
#داستانهای_آموزنده❗️
•┄❁♥️❁┄••┄❁♥️❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁♥️❁┄••┄❁♥️❁┄•
اگهبهمونبگن
اینچندروزروبهڪسیپیامنزن!💬
بیخیالِ
چڪڪردنتلگرامواینستاگرام شو
بههیچڪسزنگنزن!📞
اصلاچندروزموبایلتروبدهبهما...📱
چقــدربهمونسختمیگذره؟؟!!😢
حالااگهبگنچندروز #قرآننخونچی؟!📖
چقدربهمونسختمیگذره؟!😥
بانبودنِڪدومشبیشتراذیتمیشیم؟🤨
نرسهاونروزڪهارتباطبا بقیهروبه
ارتباطباخداترجیحبدیم🤭💔
#تلنگرانہ❗️
#حتماًبخوانید 💯
•┄❁♥️❁┄••┄❁♥️❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁♥️❁┄••┄❁♥️❁┄•
سلامرفیق✋🏻🦋
داریمکمکمبهغدیرنزدیکمیشم🌿!
بقولرفیقمونکمکمدارهصدای:
مَنْکُنْتُمَولاهُفَهذاعَلِیمَولاهُ🖇
میپچهتوگوشهامون🐚🎈!
پسبرایاینکهثابتکنیم:
علیاماممناستومنمغلامعلی🌱..
ومبلغغدیرباشیمکمترینکارعوضکردن
پروفایلهامونہ!
اگههستیرفیقاگهمیخوایمبلغغدیرباشی
پروفایلتوعوضکن✨!
#مبلغغدیرباشیم💛!
#عیدغدیر😍!
#تلنگرانہ👏🏻!
🌹🌹🌷🌹🌹🌷🌹🌹