eitaa logo
🇵🇸«عـاشـقـان شـهادت»🇵🇸
411 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
271 فایل
کپی=آزاد با ذکر صلوات📿🌹 نظرات پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در میان بذارید🤗 https://daigo.ir/secret/8279187997 شادی روح شهدا صلوات🌸💖 سبک شهدا رو در پیش بگیریم تا انشاءالله شهادت نصیبمون بشه😍❤
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸کمک ، کمک به جبهه🌸 شده بود حكايت چوپان دروغگو. حرف راستش را هم ديگر كسي باور نمي كرد. اگر مي گفت آتش گرفتم، كسي حاضر نبود يك ظرف نفت رويش بريزد و خلاصش كند؛ چه رسد به آب. توي شوخي و برخوردهاي غير جدي، مثل گاوپيشاني سفيد بود. با اين وصف، وضع آن روز غير از هميشه بود. خمپاره درست خورده بود جلوي در سنگرشان. هنوز گرد و غبار ننشسته بود و تركش هاي علاف پرپر مي كردند كه ديديم يك نفر كه گويي صدايش از ته چاه در مي آيد، با ناله جانسوزي مرتب مي گويد: كمك .. كمك .. كمك كنيد! نزديك رفتيم ديديم بله، خودش است. از بس از او رودست خورده بوديم، پايمان پيش نمي رفت. مي گفتيم مثل هميشه باز مي خواهد اذيت كند؛ اما چشم مان كه به خون روي زمين و سر و وضع آشفته او افتاد، كوتاه امديم و گفتيم: چي شده بيخودي شلوغش كردي؟ و او در حالي كه واقعا مجروح شده بود و جفت پاهايش را گرفته بود و به خودش مي پيچيد، از رو نرفته و شكسته و بسته مي گفت: كمك! كمك به جبهه هاي جنگ تحميلي؛ كمك كنيد! درست مثل بچه بازيگوشي كه مي گويند اگر دل و جگرش هم بيرون بيايد، با آنها بازي مي كند، داشت مي مرد ولي از شوخی‌هایش دست بر نمیداشت •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
اصطلاحات جبهه 🌷ريادون🌷 نمكدان. نمك را به اعتبار استحباب ميل آن قبل از غذا و احياناً تظاهر به آن مي‌گفتند ريا و نمكدان را به اعتبار اين‌كه نمك رادر خود دارد، مي‌گفتند ريادون. 🌷رنگی تعريف كردن🌷 خاطرات را با آب و تاب تمام و ذكر همه‌ي جزئيات، حالات و حركات مخصوص به خودشان نقل كردن و براي هر چه واقعي‌تر نشان دادن قضيه، مثلاً صداي سوت خمپاره و انفجار و اداي مجروح شدن بچه‌ها را درآوردن. كسي كه‌ اين‌گونه حكايت مي‌كرد، مي‌گفتند فيلم سينمايي تعريف مي‌كند يا رنگي تعريف مي‌كند. 🌷ريو ريو🌷 اين اصطلاح به معني ريا و تظاهر و خودنمايي كردن است، كه بچه‌ها به خودشان و هر كسي كه احتمال خودنمايي در حرف و حركاتش مي‌دادند، مي‌گفتند. عبارت «محض ريا» و «جهت اطلاع» نيز به همين معني هستند. ريو ريو در اصل نغمه و آهنگي است كه از يك نوع سازدهني ساده به نام «زنبورك» هنگام نواختن خارج مي‌شود كه بچه‌هاي كوچك سابقاً مي‌زدند، در اين اصطلاح نيز يعني حرفت آهنگ ريا دارد. 🌷رزمنده يا ...🌷 وقتي براي يكي از افراد نامه مي‌آمد و يا تماس تلفني با خانه برقرار مي‌كرد، به او خبر مي‌رسيد كه خداوند به او فرزندي عطا كرده، براي آن‌كه دوستان او بدانند، نوزاد پسر است يا دختر، مي‌پرسيدند: «رزمنده است» يا «رزمنده‌پرور» و يا «شهيد است» و يا «شهيدپرور». بدين‌معني كه نوزاد پسر مي‌تواند با دشمن بجنگد و نوزاد دختر مي‌تواند رزمنده‌اي را در دامان خود به عنوان مادر پرورش دهد. •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
🌸بزن جا دیروزی🌸 شنیده اید می گویند عدو شود سبب خیر؟ ما تازه دیروز معنی آنرا فهمیدیم. دیروز عصر که با خمپاره سنگر تدارکات را زدند. نمی دانید تدارکاتچی بیچاره چه حالی داشت! باید می بودید و با چشمان خودتان می دیدید. دار و ندارش پخش شده بود روی زمین، کمپوت، کنسرو و هر چه که تصورش را بکنید، همه آنچه احتکار کرده بود! بچه ها هم مثل مغول‌ها هجوم بردند سمت آنها، هر کس دو تا، چهار تا کمپوت زده بود زیر بغلش و می گریخت و بعضی همانجا نشسته بودند و می خوردند و طاقت اینکه آنرا تا سنگر ببرند نداشتند. تا چند روز دو لپی می خوردند و شعار می دادند: جنگ جنگ تا پیروزی، صدام بزن، جای دیروزی! •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
🌸شهردار🌸 گاهی می‌شد که آهی در بساط نداشتیم، حتی قند برای چای خوردن. شب پنیر،‌ صبح پنیر، ظهر چند خرما... در چنین شرایطی طبع شوخی بچه‌ها گل می‌کرد و هر کس چیزی نثار شهر دارِ آن روز می‌کرد. اتفاقا یک روز که من شهردار بودم و گرسنگی به آنها فشار آورده بود، یکی گفت: «ای که دستت می‌رسد کاری بکن!» من هم بی درنگ مثل خودشان جواب دادم: «می رسد دستم ولیکن نیست کار... کف دست که مو ندارد، اگه خودمو می‌خورید بار بندازیم ، ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
⚘مرخصی⚘ حرف‌ها کشیده شد به اینکه اگر ما شهید بشوم چه می‌شود و چطور باید بشود. مثلا یکی که روزه قضا بر گردنش بود می‌گفت: «اگه شما همت کند وگرنه من اینقدر پول ندارم کسی را اجیر کنم» بحث حلالیت طلبیدن که شد یکی گفت: «اتفاقا من هم یک سیلی به گوش کسی زده ام، دلم می‌خواست می‌ماندم و کار را با یک سیلی دیگر تمام می‌کردم!!!»😂 خلاصه شوخی و جدی قاطی شده بود تا اینکه معاون گردان هم به حرف آمد و گفت: «من اگر شهید شدم فقط غصه 35 روز مرخصیم را می‌خورم که نرفتم...» هنوز کلامش به آخر نرسیده بود که یکی پرید وسط و گفت: «قربان دستت بنویس بدهند به من!»😁 •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
آی شربته... از تمرینات قبل از عملیات برگشته بودیم و از تشنگی له له می‌زدیم. دم مقر گردان چشممان افتاد به دیگ بزرگی که جلوی حسینه گذاشته شده بود و یکی از بچه‌ها با آب و تاب داشت ملاقه را به دیگ می‌زد و می‌گفت: آی شربته! آی شربته!... بچه‌ها به طرفش هجوم آوردند، وقتی بهش نزدیک شدیم دیدیم دارد می‌گوید: آی شهر بَده!... آی شهر بَده!!!😂😂 معلوم شد آن قابلمه بزرگ فقط آب دارد و هر کس که خورده بود ته لیوانش را به سمتش می‌ریخت. یکی هم شوخی و جدی ملاقه را از دستش گرفت و دنبالش کرد.. •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
اسلام در خطر است... بچه‌های گردان دور یک نفر جمع شده بودند و بر تعداد آنها هم اضافه می‌شد. مشکوک شدم من هم به طرفشان رفتم تا علت را جویا شوم. دیدم رزمنده‌ای دارد می‌گوید: «اگر به من پایانی ندهید بی اجازه به اهواز می‌روم.» پرسیدم :‌ «چی شده؟ قضیه چیه؟» همان رزمنده گفت: «به من گفتند برو جبهه، اسلام در خطره آمدم اینجا می‌بینم جان خودم در خطره 😆🤣🤣🤣🤣 •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
داشتم تو جبهه مصاحبه می‌گرفتم، کنارم ایستاده بود که یهو خمپاره اومد و بومممممم. نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین. دوربین رو برداشتم رفتم سراغش. بهش گفتم تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی، صحبتی داری بگو؟  درحالی که داشت شهادتین رو زیر لب زمزمه می‌کرد، گفت: «من از امت شهیدپرور ایران خواهش دارم وقتی کمپوت می‌فرستید جبهه، خواهشاً اون کاغذه روش رو نکنید!» بهش گفتم مرد حسابی این چه جمله‌ایه؟! یه جمله بهتر بگو؟ با همون لهجه اصفهونی گفت: «اخوی آخه تو نمی‌دونی تا حالا سه بار به من رب گوجه افتاده.» •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
یک تانک افتاده بود دنبالش. معلوم نبود چطوری آن جلو مانده؛ آرپی جی زن ها را صدا زدند.  آنقدر شلیک کردند که تانک منفجر شد. پسر که به خاکریز رسید، پرسیدیم کجا بودی؟   گفت: " دیشب که رفتیم جلو، خوابم برده بود. تقصیر مادرمه؛  از بس به ما زور می کرد سر شب بخوابیم، بد عادت شدیم. " •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
توی فاو گربه زیاد پرسه می زد. یک روز یکی از گربه ها آمد پایین خاکریز. برای این که گربه ترکش نخورد و بلایی سرش نیاید، رو به گربه گفتم: ـ پیشته. پیشته. در همین موقع، علیرضا کوهستانی آمد. تا دید دارم گربه را پیشت می کنم و گربه هم اعتنایی نمی کند، گفت: ـ رضا جان! مثل این که فراموش کردی تُو خاک عراق هستیم. باید باهاش عربی حرف بزنی. باید بگویی: ـ الپیشت! الپیشت! •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•