eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . اما صدای قدمها،نرسیده به اتاق من به سمت دیگرمیرود و بعد صدای باز شدن در دستشویی میآید. نفس راحتی میکشم. موبایلم را برمیدارم و حالت پرواز را روشن میکنم. تا اگر صبح کسی زنگ زد،خیال کند روی ابرها هستم. وارد پروفایل فاطمه میشوم (بیداری؟) بلافاصله،تیک دوم روی پیام مینشیند و فاطمه جواب میدهد: (وای کجایی پس نیکی..مردم از نگرانی) مینویسم (خوبم... احساس غریبی دارم فاطمه) (پدرروحانی که اذیتت نکرد؟) نه.. تو هال داره با داداشش فیلم میبینه. فاطمه.. حالم خوب نیست...نکنه...نکنه اشتباه کردم؟ * چشمانم را که باز میکنم،در و دیوار به چشمم آشنا نمیآید. با دلهر ه بلند میشوم،نگاهی به اطراف میاندازم. تازه یادم میافتد،دیروز،عقد،محضر،مسیح.... اینجا خانه ی اوست و من، هم سایه اش. نفسم را بیرون میدهم و نگاهی به جعبه های خالی از کتاب، که گوشه ی اتاق روی هم تلنبار شده اند، میاندازم. بلند میشوم تا آبی به دست و رویم بزنم. ساعت هشت صبح است و متأسفانه من امروز برنامه ی خاصی ندارم. موبایلم را برمیدارم،هنوز حالت پرواز روشن است. باز هم،عذاب وجدان و حس گناه به سراغم میآیند. چرا من وارد بازی و مشغله ای سرتاسر دروغ شدم.. باید فکرم را از این حرف ها آزاد کنم،زیر لب استغفار میکنم و طلب آمرزش. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝