eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وچهل_ودو - مگه برای تو مهمه؟ هزار بار بهت گفتم بیا همون جا کار کن
🍃🍒 💚 سوار شدند و از همان راهی که آمده بودند برگشتند. از خیابانی که اطرافش پر از درخت های تنومند چنار و نارونی بود که پیچکها از تنه شان بالا رفته بودند. وارد خیابان اصلی که شدند مدتی به سکوت گذشت. بالاخره شروین طاقت نیاورد: - چرا اینقدر راحت نشستی تا هرچیزی می خواد بگه؟ شاهرخ که در حال و هوای خودش بود متوجه سئوالش نشد. - چی؟ - می گم چرا عین ماست نشستی و هیچی نگفتی؟ - چی باید می گفتم؟ - هر چی دلش خواست بهت گفت - خب بگه، پدرمه، نمی تونم که باهاش کل کل کنم - چون پدرته هر کاری دلش می خواد می تونه بکنه؟ -نه، من چون بچش هستم نمی تونم هر کاری دلم می خواد بکنم - حداقل از خودت دفاع می کردی - وقتی حرف می زنم عصبانی میشه، دوست ندارم ناراحتش کنم - اقلاً پا میشدی می اومدی بیرون - دلم تنگ شده بود می خواستم ببینمش. اگر می خواستم دار و درخت ببینم که نمی رفتم اونجا.به قول سقراط: درختان بیرون شهر چیزی به من یاد نمیدن شروین متعجب گفت: - عجب آدمی هستی ها! هرچی دلش خواست بهت گفت اونوقت تو دلت تنگ شده بود؟ شاهرخ با همان لحن ارامش گفت: - اونم دلش تنگ شده بود. همین داد و قال هاش یعنی براش مهم ام. اون می خواد من خوش بخت باشم منتها تعریف خوش بختی از دید من و اون یکی نیست اما این به اون معنی نیست که منو دوست نداره و بعد گویی چهره پدرش را جلوی خودش مجسم میدید لبخندی مهربان زد. شروین که مثل همیشه با هیجان حرف میزد دست هایش را تکان داد و گفت: - ولی تو دیگه بزرگ شدی اگر دوستت داره باید بذاره هر جور می خوای زندگی کنی بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒