eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . فنجان چایش را جلویش میگذارم. نگاهم میکند. :_سیصد تومن تو حسابم هست... نمیدانم چرا،ولی از فکر اینکه خیلی پولدار نیست،خوشحالم! هیچ نمیگویم. :_نزدیک دویست میلیون دیگه سر پروژه‌های پاساژ و مجتمع الهیه بهم طلب دارن،ولی طول میکشه تا وصولش کنن....باید برم شاید حداقل یه کمش رو بهم بدن... مانیم خودش صد،صد و پنجاه داره...اوف،هنوز خیلی کم دارم... +:خدا بزرگه... متعجب نگاهم میکند. بااطمینان و محکم میگویم +:شک نداشته باشین پسرعمو. خدا خیلی بزرگه... به نشانه‌ی تأیید سر تکان میدهد و فنجان چای‌اش را سر میکشد. چند لحظه در سکوت سپری میشود. مسیح به فکر فرو رفته.زمزمه‌وار انگار با خودش حرف میزند. :_هنوز خیلی کمه... میگویم : +کم نیست... :_چرا هست؛خیلی کمه... +:پسرعمو... نکنه واقعا میخواین نیم میلیارد تومن بهره‌ی حرام بدین؟؟ با حسرت میگوید :_میتونم ندم؟تا این پول رو ندم مانی از اون خرابشده بیرون نمیاد +:جدا از اینکه این پول،خیلی زیاده،از طرفی حرومه پسرعمو.. ربا،اعلان جنگ با خداست دادن و گرفتن ... به پشتی صندلی تکیه میدهد :_خودتو بذار جای من...اگه برادرت گوشه‌ی بازداشتگاه بود،چی کار میکردی؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝