eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.2هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
°|🌹🍃🌹|° #همسفرانه |💞| سرسفره عقد💍 میخواست بهم چیزی بگه |👥|اماجمعیت زیادبود خجالت میکشید🙈😬 تو دستمال ڪاغذی نوشت,داد دستم باز کردم✋ دیدم برام نوشته😍 دعاکن #شهید بشم🕊 #زندگی_به_سبک_شہــدا 🌷 #به_روایت_همسر_شهید_عبدالصالح_زارع 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 🍃🌸| @asheghaneh_halal
بے تو اینــ👀 دیده کجا میــل به دیـــــدن دارد...😔 قصــہ عشقــ💙💚💛💜 مگـــر بے تو شنیــدن دارد...😭 🌷 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 |💠| @Asheghaneh_halal
°|🌹🍃🌹|° ‌ ابراهیم یہ روز بعد ازدواج...✨ همسرشو به همسفرے تو جاده جنگ فراخوند و... مرضیه هم لبیک گفت و..✌ ️ باهاش به پادگان شهید بهشتی اهواز رفت...😊 ابراهیم طے نامه ای برای مرضیه به فلسفه این کار اشاره کرد و چنین نوشت: … "دلم میخواست که تو در کنارم باشے و😌 به خداوند تبارکـ و تعالی عرض میڪردم... ای مولای من...! من براے خدمت بہ تو... عیالم را هم به منطقه آوردم🙈 تا شاهد تلاش بیشتر من باشے من جهادم را گسترش دادم... جهاد با نفس و جهاد با شرک کفر و الحاد!! عشق و اُلفَت این دو لحظه ای کم نشد💞 ابراهیم تو نامه‌ای دیگه ای مینویسه: "من آن گریہ تو را…😭 در آخرین دیدارمان…💕 در منزلمان…🏡 در روز جمعه فراموش نمیکنم😢 نبین کہ من در ظاهر گریه نکردم اما... در دل آݧ مقدار که توانستم اشڪ ریختم😓 تا شاید تو ناراحت نشوے💕 مݧ تو را از ته قلب میخواهم و... ❤ تنها یـک دیدار با تو...💕 دنیایے تازه و دیگر به من میدهد! و سرانجام... اردیبهشت ماه سال۱۳۶۲... طے حادثه رانندگی و حین مأموریت... به ‌همراه همسر وفادارش...💕 به بارگاه کبریایے حضرت حق پر کشید💚 😞 🌷 🌺 🌻 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 °🍓° @Asheghaneh_halal
°|🌹🍃🌹|° 😥|• از شب قبل مدام نگران بودم. پرسیدم : «هوای ارومیه خرابه، چه جوری می‌خواهید بروید. احتمالاً پرواز انجام نمی‌شه». گفت : «هرچی خدا بخواهد». ☎️|° از او خواستم شماره تلفنی به من بدهد تا از حالش باخبرشوم. صبح دلشوره‌ام بیشتر شد. رفتم چند اسکناس برداشتم و دور عکس احمد چرخاندم و در صندوق صدقات انداختم و ولی آرام نشدم. دلم طاقت نمی‌آورد. 💰|• به خاطر همین سکه‌ای را که روز نیمه شعبان به عنوان فرمانده‌ ی نمونه به او هدیه داده بودند، را نذر کردم تا روز عیدغدیر برایش گوسفند بخریم و قربانی کنیم. 💍|° پیش از این نیز یک بار النگوهایم را نذر مسجد لُرزاده کردم و او به سلامت به خانه بازگشت. با خودم فکر کردم اِن شاء الله اگر هم قرار باشد اتفاقی بیافتد، این نذر جلوی آن را می‌گیرد. 🕚|• ساعت ۱۱ بود که چند تن از دوستانم به دیدنم آمدند. حزن و اندوه در چهره‌هایشان نمایان بود. 🍧|° رفتم داخل آشپزخانه که وسایل پذیرایی را بیاورم که یکی از دوستانم به فریده [دخترم] گفت : «تلویزیون را خاموش کن» دستانم لرزید با ناراحتی پرسیدم : «برایم خبر آوردی؟» 😭|• دخترانم شروع به جیغ زدن کردن و من مات و مبهوت فقط نگاه می‌کردم. همسر برادرم نیز دقایقی بعد آمد. مدام می‌گفت : «گریه کن» گفتم : «گریه‌ام نمی‌آید». 😔|° با رفتن احمد کوهی از غم و غصّه بر شانه‌ام نشست. 🌷 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 💖~• @Asheghaneh_Halal
°|🌹🍃🌹|° 🌸|• از سید سجاد خواستم قبل از اینکه به حرم بی‌بی زینب(س) برود یک هدیه برایم بخرد و تبرک کند. 📔|° او به قولش عمل کرد و برایم یک قرآن گرفته بود و در حرم عمه سادات حضرت زینب(س) تبرک کرده بود. 😔|• اما... بعد از شهادتش، قرآن تبرک شده به دستم رسید. 🌷 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 /💔/ @Asheghaneh_halal
°|🌹🍃🌹|° 🌹|• احمد بسیار ساده زندگی می کرد و همیشه به فکر دیگران بود!! 🌸|° در طول سال به ندرت می شد خودش لباسی بخرد وقتی به او می گفتم : احمدجان لباست کهنه شده است دیگر استفاده نکن. می گفت : 😉|• هنوز که پاره نشده، می شود با یک اتو زدن دوباره استفاده کرد. 🌷 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 {🌺} @Asheghaneh_halal
°|🌹🍃🌹|° ‌ از اول نامزدیمون...💍 با خودم کنار اومده بودم که من، اینو تا ابد ڪنارم نخواهم داشت... یه روزے از دستش میدم... اونم با شهادت... وقتی كه گفت میخواد بره... انگار ته دلم ،آخرین بند پاره شد...💔 انگار میدونستم ڪہ دیگه برنمیگرده... اونقد ناراحت بودم... نمیتونستم گریه کنم... چون میترسیدم اگه گریه ڪنم، بعداً پیش ائمه(ع) شرمنده شمـ 😞 يه سمت ايمانم بود و يه سمت احساسم... احساسم ميگفت جلوش وایسا نذار بره...❌ ولی ایمانم اجازه نمیداد... یعنی همش به این فکر میکردم که قیامت... چطور میتونم تو چشماے امیرالمؤمنین(ع)نگاه کنم و... انتظار شفاعت داشته باشم... در حالےکه هیچ کاری تو این دنیا نکردم... اشکامو که دید... دستامو گرفت و زد زیر گریه و گفت...😭 "دلمو لرزوندی ولی ایمانمو نمیتونی بلرزونیـــــا..." راحت کلمه ی... ...دوستت دارم... ...عاشقتم... رو بیان میڪرد... روزی که میخواست بره گفت... "من جلو دوستام،پشت تلفن نمیتونم بگم... ...دوستت دارم... میتونم بگم... ...دلم برات تنگ شده...💔 ولی نمیتونم بگم "دوستت دارم" چیکار کنم...؟!" گفتم... "تو بگو یادت باشه، من یادم میفته... از پله ها که میرفت پایین... بلند بلند داد میزد... ❣یادت باشـہ... ❣یادت باشـہ... منم میخندیدم و میگفتم: یادم هسسست... یادم هسسست...😭 🌷 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 🍂|°• @asheghaneh_halal
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°|🌹🍃🌹|° #همسفرانه داریوش گفت: چادر....🍃 مستند زندگی شهدا👆 #زندگی_به_سبک_شہــدا 🌷 #به_روایت_همسر_شهید_رضایی‌نژاد 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 💗\• @asheghaneh_halal
°|🌹🍃🌹|° #همسفرانه 💍|• همسرم می گفتن : من اگر بخوام توصیه ای به کسی بکنم برای اینکه راهشو پیدا کنه و یا امر به معروف کنم، فقط یک جمله به اون نفر میگم یه جمله طلایی، 👇|° اون هم اینکه : "مطیع خدا باش، تا خدا مطیعت بشه" ❤️|• و البته بعدش هم ذکر کرد که گوینده باید خودش تو این مسیر باشه تا حرفش اثر داشته باشه. به حق خودش عامل بود. #زندگی_به_سبک_شہــدا 🌷 #به_روایت_همسر_شهید_نوید_صفری_طلابری 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 °☂° @asheghaneh_halal
°|🌹🍃🌹|° 🍝|• ناهار خونه پدرش بودیم. همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن... رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید. 💞|° تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم. این قدر کارش برام زیبا بود که تا الآن تو ذهنم مونده...😍 🌷 🕊 ڪلیڪ نڪن عـاشق میشے👇🏻😉 @asheghaneh_halal |❤️|
°|🌹🍃🌹|° #همسفرانه 💍|• گفتم بزار عروسی کنیم یکم طمع زندگی و بچشیم و... بعد حرف رفتن بزن!!! 😔|° اما دیدم رفت و بعد یه مدت پیکرش برگشت... 😭|• وقتی تو معراج شهدا صورتشو نوازش کردم؛ دیدم از چشماش اشک جاری شد! #زندگی_به_سبک_شہـدا 🌷 #به‌روایت‌همسرشهیدامیرسیاوشے 🕊 ڪلیڪ نڪن عـاشق میشے 👇😉 °•|💖 @asheghaneh_halal
°|🌹🍃🌹|° #همسفرانه 💍|• سر سفره عقد قرآن رو که دستش گرفت، نیت کرد تا هر صفحه ای که اومد باهم بخونیم. 🌹|° قرآنُ باز کرد و آیه اول صفحه رو که دید لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق ميزد. آیه ۲۳ سوره احزاب دلش رو آروم کرده بود. ﴾﷽﴿ { مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا} 📋|• ترجمه آیه ۲۳ احزاب برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند. #زندگی_به_سبک_شہـدا 🌷 #به_روایت_همسر_شهید_نوید_صفری_طلابری 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 🍎°• @asheghaneh_halal