فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙
⏝
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
.
√ سخنگویان آمریکا
دروغ می گویند😏
.
⊰🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
⊰❤️ #سلامتےامامخامنهاےصلوات
⊰🚩 #شهید_نیلفروشان
⊰📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
⊰🔖 #نگارهٔ 𓈒 1519 𓈒
.
𓂃شبنشینےبامقاممعظمدلبرے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌙
⏝
🍳
⏝
֢ ֢ #صبحونه ֢ ֢
.
صــبح است
و هوا و نفـس دلڪـش پاییز🌬
من هستمـ
و یڪــ سینہے از مهـر تو لبریـز🥲🫀
زیبـاست تو را دیــدن
از این پنجرهے صبح🖼
زیباسـت هواے تو
در این صبـح دلانگیز🤩🌻
صبــح پاییــزیتون بخیــر🧡🍁
.
𓂃صبحروعاشقانهبخیرکن𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🍳
⏝
💛
⏝
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
«اذا خطب الیک رجل رضیت دینه و خلقه فزوجه و لا یمنعک فقره و...»
امام رضا علیه السلام فرمودند:
هنگامی که مردی از شما خواستگاری کرد که از دین و اخلاق او راضی بودید به ازدواج با او رضایت دهید. و مبادا فقر او ترا از این رضایت باز دارد و...❤️👌
منبع:میزان الحکمة، ج 4، ص 280✍
.
𓂃حرفایےکهمیشنچراغراهِت𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💛
⏝
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
از برون خستـ🥲ــه یــ♡ـاریم
و درون رستـــ😍ــه ی یـ♡ــار
#مولانا
#دروضعیتینامعلوم¬_¬
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
آنقَدَر زیبا💚
دلم را بر دلش وابسته کرد 😍...
یارم انگاری تخصص داشت در پیوندِ قلب🫀
#بدونشرح☺️🦩
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
45.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
از ایـن بہ بعـد کـوکـو سیـب زمـینے رو
ایـنطور درسـت ڪن😇
بدون تخم مـرغ و جـذب روغن ڪم!😎
مــواد لازم :
ڪـره ۵۰ گرم🧈
آرد حدود ¼ پیمانه
آرد سـوخارۍ ½ لیوان
سـیب زمینـے ۱ کیلوگرم🥔
پیـاز رنـده شده ۱ عدد🧅
آب حدود ¼ پیمانه
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
🥤
⏝
֢ ֢ #منو_مجردی ֢ ֢
.
📩 دوست پیام داد بیداری؟
گفتم: بله
گفت: با مامان بابام دعوام شده
زدم بیرون امشب باید تو پارکینگ
بخوابم
گفتم: مگه من مُرده باشم😢
پاشو بیا تو پارکینگ ما بخواب😄
دو ساعته هر چی زنگ میزنم
جواب نمیده نگرانم😂🥴
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1053 𓈒
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین.
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃پاتوقمجردے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🥤
⏝
🪖
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢ ֢
.
روایت همسر محترم:وقتی مسئولان گفتند
عقیــــل به شهادت رسیده،قــــرار شد فــــردای آن روز پیکــــر همســــرم را بیاورند🇮🇷پســــرم باورش نمیشد؛آن شب تا صبح گریــــه میکرد😭و میگفت:خانمها، آقایان!✋🏻گریه نکنید پدرم شهید نشده🌹پدرم زنده است و از سوریه برمیگردد بابا عقیل من میآیــــد🕊
تا اینکه صبح پیکر پدرش را آوردند،وقتی به بالین پدرش رفت،بچه مانده بود چه کار کند😨چندسال از شهادت پدرش میگذرد ولی پســــرم هنوز گریــــــــه میکند😔پسرم با شنیدن اسم پدرش اشــــــــک میریــــــــزد!!!!هــــــر کــــاری کردیــــــم،نتوانست با شهادت پدرش کنار بیاید!💔
⊹🌷 #شهدارایادکنیمباذکرصلوات
#شهید_عقیل_شیبک
#روایت_عشق❤️
.
𓂃اینجاشهدامیزبانعشقاند𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🪖
⏝
🧃
⏝
֢ ֢ #ویتامینه ֢ ֢
.
ظریف و لطیف رفتار کنید و در حین غذا خوردن تمیز و خانومانه غذا بخورید😌
😎از عینک آفتابی و کرم های ضد آفتاب استفاده کنید 🧴
البته منظور این نیست که همه ی کارهایتان را آنقدر با عشوه های بی جا همراه کنید که از اصل قضیه جا بمانید ولی به هرحال توصیه می کنم ظرافت خودتون را حفظ کنید☺️
❌یک مرد وقتی این تفاوت درجات ظرافت را نسبت به خودش در شما می بیند ناخودآگاه به این نتیجه می رسد که شما موجودی #ظریف و زیبا هستید و این در او حس احترام می آفریند🌱
در یک کلام، #زنانگی خود را حفظ کنید که سلاح شماست😘🤌
.
𓂃ویتامینعشقتاینجاست𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧃
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
.
ما در پی تعظیم و طوافیم، اما🌼
آغاز زیارت تو دل باختن است❤️
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویستوسیوهشت :_با اجازه ی پدر و مادرم...بله صدای کل ب
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوسیونه
باورم نمیشود... این آدم،الآن همسر من است؟
چه شوخی تلخی...
*مسیح*
از محضر که بیرون میآییم،آفتاب در حال غروب است.
نیکی در محاصره ی مامان و خاله و زنعموست.
بغض کرده،صورتش سرخ شده و چهره اش مغموم است...
مانی کنار جدول ایستاده،به طرفش میروم و دستم را روی شانه اش میگذارم.
برمیگردد،با تلفن صحبت میکند. با دستش اشاره میکند به موبایلش.
صبر میکنم تا مکالمه اش تمام شود.
:_باشه،حارا بعدا حرف میزنیم.. من الآن برم،باشه ... قربونت خداحافظ
قطع میکند و موبایل را داخل جیبش میاندازد.
:_جونم؟
+:مانی به مامانینا گفتی پروازمون کیه؟
:_خودت گفتی بگو امشب دیگه..منم گفتم ساعت سه و نیم،چهار نصفه شب..
+:چرا اونموقع حالا؟
:_گفتم یه وقتی بگم که نخوان بیان فرودگاه دیگه..
ببین..
+:هوم؟
:_عمووحید داره میره
+:چی؟
:_امشب پرواز داره،ساعت یازده...
ناخودآگاه برمیگردم و به نیکی نگاه میکنم.
با عمووحید مشغول صحبت است.
آشوب و آرامشش به دست عمووحیداست.
خودم دیدم،عمووحید قبل از عقد چطور با چند جمله نیکی را آرام کرد.
بابا میگوید: خب سوار شید بریم دیگه...
به طرفشان میروم و آن طرفـتر،نزدیک عمو میایستم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوچهل
مانی از آن طرف میگوید:عمووحید بیاین با من بریم.
عمو برمیگردد و دستش را برای مانی تکان میدهد.
:_الآن میام..
به طرف نیکی برمیگردد.
:_من برم دیگه..
نیکی سرش را پایین میاندازد،قبل از اینکه چیزی بگوید،مامان جلو میآید:نیکی جان،مسیح راه
بیفتید دیگه..
عمووحید لبخند میزند
:_برو عروس خانم...
جلو میروم و در ماشین را باز میکنم.
نیکی میآید و آرام،مینشیند.
جلوتر از همه،استارت میزنم و راه میافتم.
نیکی هیچ نمیگوید،سرش را پایین انداخته و با انگشتان دستش بازی میکند.
دست میبرم و ضبط ماشین را روشن میکنم.
صدای موسیقی راک فضا را پر میکند.
خواننده میخواند:
پـای چـــپ جــهـــان را با اره ای بـریــــدنـد
چپ پاچه های شلوار،سیگــار پشت سیگـــار
موسیقی مورد علاقه ام،سرد،خشک و حتی کمی خشن.
نیکی زیرچشمی نگاهی به ضبط میکند،اما چیزی نمیگوید.
مثل اینکه در این مورد هم با هم تفاهم نداریم !
تمام راه تا خانه در سکوت کامل طی میشود.
ماشین را پارک میکنم،ترمز دستی را میکشم و میگویم:ر سیدیم.
نگاهی به ساختمان های اطراف میاندازد
:_اینجا کجاست؟
بالاخره قفل کلامش شکست...
+:خونه ی ما.. یعنی خونه ی بابام،واسه شام دعوتیم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙
⏝
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
.
√ زبانِ قاصر از عظمت شهیدان😔
✨️سفارش حضرت آقا به
خواندن وصیت نامه شهیدان🕊
.
⊰🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
⊰❤️ #سلامتےامامخامنهاےصلوات
⊰🚩 #شهید_نیلفروشان
⊰📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
⊰🔖 #نگارهٔ 𓈒 1520 𓈒
.
𓂃شبنشینےبامقاممعظمدلبرے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌙
⏝
🍳
⏝
֢ ֢ #صبحونه ֢ ֢
.
خبـرِآدمو عـالـمبـهدرخـانهٔتـوست
ماکهدرچایِتوفالهمهعالمدیدیم🙃💞
صبــح بخیــر🍁
.
𓂃صبحروعاشقانهبخیرکن𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🍳
⏝
💛
⏝
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
«العبد کلما ازداد للنساء حبا ازداد فی الایمان فضلا»
امام صادق علیه السلام فرمودند:
هر چه محبت مرد بر زن بیشتر گردد، بر فضیلت ایمانش افزوده می شود.❤️
منبع:من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 251✍
.
𓂃حرفایےکهمیشنچراغراهِت𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💛
⏝
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
🤫خواستگاری همزمان
✖دخترخانمها به هیچ وجه همزمان دوتا خواستگار را نپذیرید بلکه در ابتدا وضعیت یک خواستگار را مشخص کنید و اگر به جایی نرسید، نفر بعد اقدام کند.
⇦علت این امر این است که اگر همزمان دو خواستگار را بپذیرید شروع میکنید آن دو را باهم مقایسه کردن در نتیجه موجب سردرگمی و شک و تردید و سخت شدن تصمیم گیریتان میشود ضمن این که اگر پسری متوجه شود پای خواستگار دیگری در میان است حتما آزرده خاطر خواهد شد و احتمالا از این خواستگاری منصرف میشود.
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
فقط میتونم بگم
«با اومدنت معجزه زندگیم شدی»
تو انتخابِ من نبودی،
سرنوشتِ من بودی.💚
تنها انگیزهیِ ماندنم
در این وانفسای شلوغ؛
در این زندگیِ بیاعتبار
#معجزهزندگیم☺️
#فرماندل۷۲۱
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
آیــا میدانستید کہ ...😎
برای این که ماکارونی شما به هم نچسبہ
باید در اولین دقیقه که ماکارونی رو در آبجــوش ریختیـد، اون رو هم بزنــید🍝
این ڪـار بــاعـث پخت یڪدست ماکارونی
و
جـلوگیری از چسبیـدن اون بہ هم میشہ☺️
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
🥤
⏝
֢ ֢ #منو_مجردی ֢ ֢
.
📩 چهار سال پیش ترمینال همدان بودم
یه آقایی بغل دستم نشسته بود گفت:
"اتوبوسم نیم ساعت دیگه حرکت میکنه
یه چُرت کوچولو میزنم
بیست دقیقه بعد بیدارم کن😌
الان یادم اومد😬🤭
بنظرتون هنوز داره چُرت میزنه
یا رسیده خونشون؟😢
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1054 𓈒
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین.
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃پاتوقمجردے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🥤
⏝
🪖
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢ ֢
.
روایت همسر محترم شهید :یکی از خصوصیات بارز اخلاقی ایشان احترام و حرمت به والدین و بزرگترها بود در هر شرایطی در برابر پدر و مادرش سرش پایین بود هیچ وقت ازش بی احترامی ندیدم و در زمان ازدواج و در صحبتهای اولیه ایشان از شهادت برای من صحبت کرده بودند ولی خوب کلا نادر از همان مجردی هميشه به همه می گفت: «دعا کنید شهید بشم»بعد از ازدواج هم دائما این را می گفت...
به خوبی به خاطر دارم از همان روزهای اول زندگی مشترکمان هر کاری می کرد یا هدیهای برای من می خرید وقتی من از ایشان تشکر میکردم با همان لبخند همیشگیاش می گفت: «تشکر نکن دعا کن شهید بشم» حتی به مادر و خواهرانش هم همین را می گفت و وقتی من معترض می شدم آرام به من می گفت: «بده من روز قیامت شفاعتتون کنم...»
⊹🌷 #شهدارایادکنیمباذکرصلوات
#شهید_نادر_حمید
#روایت_عشق❤️
.
𓂃اینجاشهدامیزبانعشقاند𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🪖
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
بخند، یادِ تو را در دلم ذخیره کنم
برای روزِ مبادا پناه کم دارم(:💚
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
.
هر كجای اين حرم دل میبرد از عاشقی
دل از اين مجنون عاشق صحن گوهرشاد برد
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویستوچهل مانی از آن طرف میگوید:عمووحید بیاین با من بریم
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوچهلویک
سرش را تکان میدهد و پیاده میشود.
مظلوم ولی در عین حال، قدرتمند به نظر میرسد.
آرامشش ماورایی است.
پیاده میشوم و در حالی که کلید را درمیآورم خانه را نشانش میدهم.
لبخند میزند،بیشتر شبیه پوزخند.
در را باز میکنم و به طرفش برمیگردم.
+:به چی میخندی؟
با تعصب میپرسم؛انگار پوزخند زدن،تنها در انحصار من است!
:_بچه که بودم آرزو داشتم یه خونه ای باشه، مال فامیل هامون باشه.. منم برم به دوستام
تعریف کنم که دیشب خونه ی عموم بودیم،خونه ی خاله ام میرم...
+:بچه های شمام هیچ وقت ندارن
نگاهم میکند.
+:خاله.. بچه هاتون خاله ندارن...
لبخند میزند،انگار یاد کسی میافتد.
:_چرا دارن...
+:همون دوستت که محضر بود؟
سرش را تکان میدهد.
لبخند به لب دارد،اما آه میکشد.
چیزی نمیگویم،چقدر حس و حال این دختر عجیب است...
انگار نه انگار شناسنامه اش خط خطی شده...
انگار هنوز نمیداند.. انگار یادش نیست وارد چه بازی پر از التهابی شده ایم.
انگار فراموش کرده و انگار از من نمیترسد..
+:بفرمایید تو...
:_اول خودتون،اول صاحبخونه..
+:من دیگه از امشب اینجا صاحبخونه نیستم.. حتی لباسام رو هم بردن اون یکی خونه..
نمیتوانم بگویم خانه ی خودمان... (ما) وجود ندارد.
حتی اگر ترکیب من و نیکی در لفظ،ما بشود، واقعیـنیست..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوچهلودو
وارد حیاط میشوم و در را نگه میدارم تا نیکی هم داخل شود.
سرش را بالا میگیرد و داخل خانه میشود.
نگاهش پی درخت هاست که بلند و سر به فلک کشیده،کل ساختمان را احاطه کرده اند.
زیرلب،انگار ناخودآگاه،میگوید
:_چقدر قشـــنگه اینجا...
دور و برم را نگاه میکنم،تا به حال اینقدر با دقت به حیاط خانه مان نگاه نکرده بودم...
لبخند میزنم،راست میگوید اینجا واقعا زیباست..
مثل بچه ها،حیاط اینجا را با حیاط خانه ی خودشان مقایسه میکند
:_خونه ی ما فقط شمشاد هست و بوته گل.. ما سه چهار تا درخت داریم فقط..
راه میافتد،در را میبندم و از پشت نگاهش میکنم.
روی چمن ها راه میرود و اطراف را می کاود.
دست میبرم و کلید چراغ های حیاط را روشن میکنم.
با غصه به باغچه های کوچک گل ها نگاه میکند.
بوته هایی که زیر سرمای زمستان خشکیده اند.
روی پاهایش مینشیند و به بوته ها دست میزند.
چقدر بچه است!
انگار نه انگار نوزده سال دارد...
بلند میگویم
+:بریم تو سرده...
حواسش نیست..
جلوتر میروم و چند قدمی اش میایستم
صدای پارس سگ از تاریکی بین درخت ها میآید.
شتاب زده بلند میشود و یک قدم عقبـ میآید.
جلو میروم و شانه به شانه اش میایستم.
+:نترس..نترس چیزی نیست.
نگاهم میکند،صورتش روشن تر از قبل شده،مهتابی است و چشم هایش از ترس برق میزند.
نگاهم را از صورتش میگیرم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝