✳️ دستورات امام رضا علیه السلام خطاب به حضرت عبدالعظیم حسنی برای شیعیان
⚜ای عبدالعظیم به دوستدارانم سلام مرا برسان و به آنها بگو:
1⃣ برای شیطان راهی نسبت به خودشان قرار ندهند.
2⃣ راستگو باشند.
3⃣ امانت را ادا کنند.
4⃣ اهل سکوت باشند و جدال بیهوده را رها کنند.
5⃣ نسبت به یکدیگر اقبال داشته باشند و به زیارت یکدیگر بروند. چراکه این کار موجب نزدیکی به من می شود.
6⃣ خودشان را به تفرقه و جدایی و کوبیدن یکدیگر مشغول نکنند، چرا که من قسم به جانم خورده ام که هرکسی این کار را انجام بدهد و ولیی از اولیای مرا خوار و ذلیل کند برای او شدیدترین عذاب دنیا را از خدا بخواهم و در آخرت از زیانکاران باشد.
7⃣ آنها را آگاه کن که خدای تعالی حتما نیکوکارانشان را می آمرزد و از گناهکارانشان می گذرد، مگر کسی که مشرک شود و یا ولیی از اولیای مرا اذیت نماید یا قصد سویی به او داشته باشد. چرا که خدای تعالی او را نمی آمرزد تا از آن قصد سوء برگردد وگرنه روح ایمان را از قلبش می گیرد و از ولایت من خارج می شود و هیچ نصیبی از ولایت ما اهل بیت نمی برد و پناه بر خدا از این.
📙(شیخ مفید، الاختصاص، ص ۲۴۷)
@Asheghanezohoor
به نام حضرت دوست💝
#تشرفات_خدمت_امامزمان"عج"
قسمت اول👇
#تشرفدرمسجدصعصعهوزیدبنصوحان🌹
محمدبن ابی رواد رواسی می گوید:
در مسجد صعصعه در حال نمازخواندن بودیم که مرد شتر سواری از راه رسید از شتر خود پیاده شد و در زیر سایه ای زانویش را بست.
آن گاه داخل مسجد شد و دو رکعت نماز خواند ولی آن دو رکعت نماز را طول داد بعد هم دست های خود را بلند کرد و گفت
اللهم یاذالمن السابقه... تا آخر دعا (این دعا در مفاتیح الجنان در اعمال ماه رجب و اعمال مسجد صعصعه آمده است )آن گاه برخاست و نزد شتر خود رفت و بر آن سوار شد بی اختیار برخاستیم و به نزد او رفتیم و گفتیم:" تو را به خداوند قسم میدهیم به ما بگو که کیستی؟" فرمود :"شما را به خداوند قسم میدهم فکر میکنید که باشم ؟"عرض کردیم فکر کردیم که خضر هستید" فرمود :"والله من کسی هستم که خضر محتاج دیدن اوست برگردید که منم امام زمان شما"...
#ادامهدارد..
🌸@Asheghanezohoor🌸
🌸 ﷽🌸
#سلام_امام_زمانم ✋
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلامی تقدیم به ساحت مقدس ولی امر،مهدی موعود(عج)👇👇
السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان*
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#یا_صاحب_الزمان_عج
🦋 @Asheghanezohoor🦋
🍃🌸🍃
#سلام_امام_زمانم💖
سَر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم
هرگز نمی شود که از این در برانیَم
یابن الحسن برای تو بیدار می شوم
روزت بخیر ای همه ی زندگانیم
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌸
@Asheghanezohoor
🍃🌸🍃
🏴🍀🏴🍀🏴🍀🏴
#کـربـلا را بـا خودت تـا #شهـرری آورده ای
وَه چه #نـزدیک است بـا مـا#کـربـلا
#عبدالعظیم
پانزده شوال ، سالروز وفات
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی
تسلیت باد .
شادی روحش
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🏴 @Asheghanezohoor🏴
🌹عاشقـــ♡ــان ظهور 🌹
قسمت ششم👇👇 #اعمال خوبیها👈 از طرف مَنِ خداست بـــدیها👈 از طرف خود توسـت معادله واضح است! خدا به
قسمت هفتم👇👇
#گناهکبیره
خودمان دوست داریم کسی پشت سر ما بدگویی کند؟!!!😡👊پس چرا پشت سر دیگران بدگویی میکنیم؟!!🤔
#غیبت=#خوردن_گوشت_برادر_مرده
👌گفته برادر....یعنی فرد غیبت شونده مثل برادر توست
👌گفته مرده....یعنی فرد غیبت شونده غائب است و مثل مرده توان دفاع ندارد
سوره حجرات آیه ۱۲
🆔 @Asheghanezohoor
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ کوتاه
راز مقام عظیمالقدر عبدالعظیم علیهالسلام
@Asheghanezohoor
♥️ ❥꧁ یامهدی ꧂❥♥️
🌹عاشقـــ♡ــان ظهور 🌹
🌸 #داستانبیتوهرگز 🌸 #قسمتشصتوپنجم برو دایسون یکی از بچه ها موقع خوردن نهار … رسما من رو خطاب
🌸 #داستانبیتوهرگز 🌸
#قسمتشصتوششم
با پدرم حرف بزن
پشت سر هم زنگ می زد … توان جواب دادن نداشتم … اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم … توی حال خودم نبودم … دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد …
- چرا دست از سرم برنمی داری؟ … برو پی کارت …
- در رو باز کن زینب … من پشت در خونه ات هستم … تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه …
- دارو خوردم … اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان…
یهو گریه ام گرفت … لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم … حتی بدون اینکه کاری بکنه … وجودش برام آرامش بخش بود … تب، تنهایی، غربت … دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم …
- دست از سرم بردار … چرا دست از سرم برنمی داری؟ … اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟…
اشک می ریختم و سرش داد می زدم …
- واقعا … داری گریه می کنی؟ … من واقعا بهت علاقه دارم… توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟ …
پریدم توی حرفش …
- باشه … واقعا بهم علاقه داری؟ … با پدرم حرف بزن … این رسم ماست … رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم …
چند لحظه ساکت شد … حسابی جا خورده بود …
- توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟ …
آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم … دیگه توان حرف زدن نداشتم …
- باشه … شماره پدرت رو بده … پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟ … من فارسی بلد نیستم …
- پدرم شهید شده … تو هم که به خدا … و این چیزها اعتقاد نداری … به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم … از اینجا برو … برو …
و دیگه نفهمیدم چی شد … از حال رفتم
#ادامهدارد...
@Asheghanezohoor