عاشقان کلام وحی
*«شاهزاده ای در خدمت»* *قسمت :اول* 🌹 به نام خالق یکتا 🌹 «ولایة علی بن ابیطالب حصن
دوستان این بهترین داستان واقعی👆👆 که خیلی ها به دنبال اش هستند و توفیقی هست برای خوانندگان اش وقتی که چند قسمت رو خواندید متوجه خواهید شد😍😍😍😇
16.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸غم مهسا ما را کُشت!
🔹لُختِ انقلاب جدید را ببینید. از پرفورمنس تا طناب دار.
#کلیپ
#تحلیلگر خارج از مرز
📌 این برنامه را در کانال یوتیوب جدال ببینید.
📺youtu.be/p0NsuhVmLCM
13.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸فقط سه حرف: کوش؟؟؟
🔹همدستان داعش به اسم زندگی آمدند و فقط مرگ، مرگ و مرگ برای ما آوردند.
اما در مقابل جنبش تبهکاران راه حل فقط #زندگی است. زندگی را از سر بگیرید.
#کلیپ_کوتاه
#توصیه_به_زندگی
عاشقان کلام وحی
😍😍 آرامش 1 استاد محمد شجاعی🎧 خودشناسی تخصصی 👌 تقدیم به تمام کسانی که برای روح بلند و والای انسان
فایل صوتی آرامش 1 👆👆خودشناسی تخصصی
AUD-20220304-WA0014.mp3
9.49M
آرامش 2 استاد محمد شجاعی🎧 خودشناسی تخصصی
تقدیم به کسانی که برای روح بلند و والای انسانی خودشان احترام قائل اند .
ادامه دارد....
@Asheghankalamvahy
*«شاهزاده ای در خدمت»*
قسمت دوم 🎬:
ملکه قصر ،در حالیکه بلند بلند ،دخترش را صدا میزد به پیش آمد، دخترک فی الفور خود را به مادر رسانید و بدون اینکه اجازه دهد او لب به گلایه بگشاید بوسه ای به گونه اش زد و گفت : سلام مادر ، نمی دانی دخترت چه شاهکاری کرده ، بیا ....بیا ببین....
ملکه که کلاً غافلگیر شده بود ، انگار یادش رفت برای چه آمده ،با او همراه شد و نزدیک ظرف حاوی مایع و طلای دست ساز او شد.
دخترک با شوق و ذوق ،شروع به تعریف از کارش کرد و وقتی حرفش تمام شد ، سکوت اختیار کرد و به چهرهٔ مادرش خیره شد تا تاثیر کلامش را ببیند.
مادرش آهی کشید و در حالیکه به سمت دیگر اتاق میرفت ،کنار صندوقی بزرگ و چوبین ایستاد ، درب صندوق را به زحمت بالا داد و دستش را داخل صندوق برد و مشتش را که پر از جواهرات گرانبها و درخشان بود ،بیرون آورد و همانطور که مشتش را جلوی پای دخترش ،بر زمین خالی می کرد گفت : بفرما، اینهمه طلا و زمرد و یاقوت ، هرچه که بخواهی و هر چه اراده کنی در چشم بهم زدنی برایت فراهم می شود ، تو را چه به کیمیا و کیمیاگری...تو حتی التفاتی به این زیورالات فریبنده که آرزوی هر دختری ست نمی کنی و با اشاره به سر تا پای او ادامه داد : کو گردنبدی بر گردنت ؟کجاست گوشواره و حلقهٔ زیبای دماغت ؟خلخالی هم به دستها و پاهایت نمی بینم ، اصلا چیزی که نشان دهد تو شاهزاده خانم این سرزمین هستی در وجود تو آشکار نیست ، اصلاً بگو بدانم ، اینهمه زبان های مختلف یاد گرفتی و سر در کتبی که از هر طرف دنیا به دستمان رسید کردی ،به کجا رسیدی؟ می خواستی کیمیاگر شوی؟؟ حال که شدی...دیگر چه در سرت میگذرد؟؟
دخترک آهی کشید و گفت : نه مادر، اشتباه نکن ، من اگر زبان های اقوام مختلف را یاد گرفتم وکتابهای فراوان می خوانم نه برای این بود که کیمیا گر شوم ،بلکه طبیعتم اینطور است، دوست دارم سر از واقعیت های این دنیا درآورم ، دوست دارم هر رازی را کشف کنم و دربارهٔ هر چیزی اطلاعات کسب کنم.
ملکه همانطور که خیره به صندوق پر از طلا بود، آه بلندی کشید و گفت : بدان که هرگز نخواهی توانست به خواسته ات برسی و ناگهان در یک حرکت روی پاشنه پایش چرخید و روبروی دخترش ایستاد و همانطور که با انگشت تلنگری بر شانهٔ او میزد ادامه داد : تویی که رسم بندگی کردن و عبادت خدایان نمی دانی و در روز شکر گزاری از خدایان خود را به کیمیاگری مشغول کردی و اصلاً التفاتی بهاین موضوع حیاتی ننمودی ، محال است به هدفت برسی چون توجه خدایان را از خود برداشته ای و با لحنی محکم تر ادامه داد : تو.....تو.....شاهزادهٔ این سرزمین هستی...باید هم اینک به نزد خدایان برویم و از گناهانت توبه نمایی...
دخترک سرش را پایین انداخت و همانطور که خیره بود ،به انگشترها و مرواریدهای غلتانی که مادرش بر زمین ریخته بود، گفت : مادر، من این زیور الات را دوست ندارم ،چون معتقدم ،زیبایی باید از خود انسان و فطرتش باشد ، زیبایی که با آویزان کردن این ابزارات بوجود می آید پشیزی نمی ارزد...
اما برای شرکت در مراسم هم باید بگویم ، انسان جایی پا میگذارد که به آن اعتقاد قلبی داشته باشد ، من از پرستیدن سنگ و چوب و ستاره و خورشید و گاو و....که خود اختیاری از خود ندارند و واضح است آنها هم خلقت آفریدگاری دیگرند بیزارم.....من تا با قلبم به چیزی اعتقاد نیاورم ،هرگز به سوی آن نمیروم و در هیچ مراسمی هم شرکت نخواهم کرد....
ناگاه ملکه ، چون اسپند روی آتش به سمت دخترکش یورش آورد و....
ادامه دارد....
🖍به قلم :طه_حسین مصری
❣️مترجمی زبان قرآن
@Asheghankalamvahy
2. سوره بقره - آیات 1 الی 5.mp3
6.5M
تفسیر آیه 1 تا 5 سوره بقره
استاد سید علی حسینی یزدی
@Asheghankalamvahy