eitaa logo
💚‌عـاشقان‌امـام‌زمـان‌(عج)💚
1.8هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
11.7هزار ویدیو
127 فایل
بسم رب الذی خلق المهدی❤ 🔹ارتباط‌بامرڪزپاسخگویےومشاوره‌‌رایگان‌حوزه‌ علمیہ‌قم‌درزمینہ‌هاےدینے،اعتقادے،خانوادگےو احکام و تربیت کودک و. @pasokhgo313 کپی باذکرصلوات برای تعجیل فرج ❤ همسایهامون @golljin// @ibrahim_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
امام كاظم عليه السّلام فرمود: من چيزى به تو مى‌گويم كه پدرانم آن را مى‌گفتند،اگر در بين شما به تعداد افراد جنگ بدر(۳۱۳ نفر) باشند، قائم ما قيام می کند. اهل حق راهشان از اهل باطل جداست (اهل حق) انتظار امر ما را مى‌كشند و از خدا اميد دارند كه بلندى دولت ما را ببينند. 🍁💎🍁 💎آنان پرگو و افشاگر و تهى و خودنما نمى‌باشند و به واسطه پيوندشان به ما كسب معاش نمى‌كنند،و طمع كار نيستند.خوبان و نيكان امّت،و همچون نورى در تاريكيهاى زمينند،و نورى در تاريكيهاى فتنه و ستم هستند،و نور هدايتند كه روشنايى مى‌دهند،دوستان خود را از امر خير منع نمى‌كنند،و دشمنانشان هم نمى‌توانند در آنها طمع كنند. اگر نزد آنها كسى از ما به نيكى ياد كند،خوشنود شوند،و دلهايشان آرام مى‌گيرد و چهره‌هايشان بر افروخته مى‌گردد،و امّا اگر ما را به زشتى ياد كند دلهايشان افسرده مى‌شود،پوست بدنشان مى‌لرزد و صورتشان سياه مى‌شود،و ياريشان را آشكار مى‌كنند،آنچه در درون دلهايشان است ظاهر كنند،دامن همت بالا زده و پا در جاى پاى ما مى‌گذارند و به فرمان ما عمل مى‌كنند. تقوا و ترك دنيا از صورتهاى آنان مشاهده مى‌شود. 🍁شب را بر خلاف معمول بین مردم به صبح مى‌رسانند و همچنان روز را بر خلاف معمول مردم به شب مى‌رسانند 《با استغاثه و تضرع و فریاد و ناله》از خداوند تقاضاى اصلاح امت توسط‍‌ ما را دارند (طلب فرج مینمایند) كه خداوند ما را وسيلۀ رحمت ضعيفان و تودۀ مردم قرار دهد. آنان شيعيان ما و از ما و حزب مايند و آنان اهل ولايت ما هستند. 📘مشکاة الأنوار ج ۱، ص ۶۳
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 ▪️امشب عزای امام عالمین است دل را هوای قبر غریب کاظمین است باب الحوائج امشب حاجت روا گردیده مهدی به یاد جدش،صاحب عزا گردیده ⚫️ سالروز شهادت امام موسی کاظم (ع) بر وجود نازنین امام زمان ارواحنا فداه و کلیه منتظرین تسلیت باد. ‌‌ ┄┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🌐 https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
🔴 مظلومیت امام زمان ارواحنا فداه در بیان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام 🔵 داود بن کثیر رِقّی می گوید: 🌕 از امام موسی بن جعفر (ع) درباره صاحب این امر (یعنی امام زمان علیه السلام) پرسیدم؟ 🟢 حضرت فرمودند: ◾️ او رانده شده از میان مردم! بی کس! تنها! غریب! و غایب از خاندان خود! و خونخواه پدرش می باشد. 📚 کمال الدین ص ۳۶۱ ح ۴
27.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔یا امام غریب... 🥀شما ۴ سال در زندان‌های هارون اسیر بودید و کسی برای فرج شما کاری نکرد 🥀امروز هم فرزندتان مهدی هزار و صد و اندی سال است که در زندان غیبت به سر می‌برد و اکثرا برای فرجش کاری نمی‌کنند❗️ 🥀اکنون مهدی فاطمه؛ وارث غدیر است... او را تنها نگذاریم و به جهانیان معرفی کنیم تا دعا کنند و را از خداوند بخواهند. ‌ ┄┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
❤️ ❤️ 🦋بِسْم الله الرحمن الرحيم🦋 💚سَلاَمٌ عَلَىٰ آلِ يَس ❤️ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا دَاعِيَ اللهِ وَرَبَّانِيَ آيَاتِهِ، 💜ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا بَابَ اللهِ وَدَيَّانَ دِينِهِ، 💛ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللهِ وَنَاصِرَ حَقِّهِ، 💙ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ 🧡ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا تَالِيَ كِتَابِ اللهِ وَتَرْجُمَانَهُ 💚ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ فِي آنَاءِ لَيْلِكَ وَأَطْرَافِ نَهَارِكَ، ❤️ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللهِ فِي أَرْضِهِ، 💜ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللهِ ٱلَّذِي أَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ، 💛ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللهِ ٱلَّذِي ضَمِنَهُ، 💙ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ وَٱلرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ، وَعْداً غَيْرَ مَكْذُوبٍ، 🧡ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقوُمُ، 💚ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ، ❤️ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ، 💜ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَتَقْنُتُ، 💛ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ، 💙ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ، 🧡ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ، 💚ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَتُمْسِي، ❤️ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ فِي ٱللَّيْلِ إِذَا يَغْشَىٰ وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ، 💜ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا ٱلإِمَامُ الْمَأْمُونُ، 💛ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ، 💙ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ بِجَوَامِعِ ألسَّلاَمُ، 🧡أُشْهِدُكَ يَا مَوْلاَيَ 💚أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَـٰهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَريكَ لَهُ، ❤️وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ لاَ حَبِيبَ إِلاَّ هُوَ وَأَهْلُهُ، 💜وَأُشْهِدُكَ يَا مَوْلاَيَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حُجَّتُهُ 💛وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ 💙وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ 🧡وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ 💚وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، ❤️وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ، 💜وَموُسَىٰ بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ، 💛وَعَلِيَّ بْنَ موُسَىٰ حُجَّتُهُ، 💙وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، 🧡وَعَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ، 💚وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، ❤️وَأَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللهِ، 💜أَنْتُمُ ٱلأَوَّلُ وَٱلآخِرُ 💛وَأَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لاَ رَيْبَ فِيهَا 💙يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً، 💚وَأَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، ❤️وَأَنَّ نَاكِراً وَنَكِيراً حَقٌّ، 💜وَأَشْهَدُ أَنَّ ٱلنَّشْرَ حَقٌّ، 💛وَالْبَعْثَ حَقٌّ، 💙وَأَنَّ ٱلصِّرَاطَ حَقٌّ،وَالْمِرْصَادَ حَقٌّ، 💚وَالْمِيزَانَ حَقٌّ، 💙️وَالْحَشْرَ حَقٌّ، 💜وَالْحِسَابَ حَقٌّ، 💛وَالْجَنَّةَ وَٱلنَّارَ حَقٌّ، 💙وَالْوَعْدَ وَالْوَعِيدَ بِهِمَا حَقٌّ،يَا مَوْلاَيَ شَقِيَ مَنْ خَالَفَكُمْ 💚وَسَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ، 💙️فَأَشْهَدْ عَلَىٰ مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ، 💜وَأَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَريءٌ مِنْ عَدُوِّكَ، 💛فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ، 💙وَالْبَاطِلُ مَا أَسْخَطْتُمُوهُ، وَالْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ، 💚وَالْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ، 💚️فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِاللهِ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِرَسُولِهِ وَبِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَبِكُمْ يَا مَوْلاَيَ أَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ، 💛وَنُصْرَتِي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَمَوَدَّتِي خَالِصَةٌ لَكُمْ آمِينَ آمِينَ. ❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
Ziyarat Ale Yasin.mp3
19.79M
🔊 🔖 زیارت ▫️ با صدای علی السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ... 🌹 ️❤️ ♥️🦋♥️@Ashghaneemamezaman313
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده 💫 🔥قسمت ۴۷ و ۴۸ صدای تیز و عصبانی فتانه در گوش روح الله پیچید: 🔥_به به، میبینم شازده پسر تشریفشون را آوردن و انگار ما را قابل نمیدونن که خبری هم بدن! روح الله کمی نیم خیز شد و سلام کرد و گفت: _میخواستم اول کارهای باغ را انجام بدم و سر شب بیام خونه... فتانه که انگار چشمش به دست روح الله بود و چیزی از حرفاش نمی فهمید گفت: 🔥_این دفترچه بانکی هست دستت؟! و بعد بدون اینکه اجازه صحبت کردن به روح الله را بدهد جلو آمد و در یک لحظه دفترچه را قاپید و همانطور که دفتر را بالا و پایین میکرد گفت: 🔥_اینو از کجا آوردی؟ به اسم خودته؟ روح الله سری به نشانه تایید تکان داد و گفت: _پس اندازی هست که مادرم برام جمع کرده، توی بانک، الانم بهم داده تا هر چی وسیله احتیاجم هست برا خودم بخرم. چشمان فتانه برقی زد و گفت: 🔥_عه...چ...چقدر پول داخلش هست؟! روح الله که ذات فتانه را میشناخت و میدانست سواد ندارد و چیزی از عدد و رقم سردرنمی آورد و از طرفی ، دروغ در وجودش راه نداشت، مبلغ واقعی داخل دفترچه را گفت و فتانه که از حرکاتش ذوق زدگی برمی آمد ، در عملی ناباورانه، کنار روح الله نشست و لبخند مهربانی زد و گفت: 🔥_حالا چی میخوای باهاش بخری؟! روح الله شانه ای بالا انداخت و گفت: _نمیدونم، هر چی که برای یه زندگی جم و جور و مجردی لازمه،به اضافه پول اجاره یه خونه کوچولو و نقلی.. فتانه خودش را کمی جلو کشید و دستی به استکان چای گرفت و گفت: 🔥_ای وای، چاییت سرد شد،بزار برات عوضش کنم و با لحن ملایم و مهربانی ادامه داد: 🔥_پسر گلم! فردا برو پول را بگیر بیا بده به من، بهترین وسایل را برات میگیرم،آخه مردها خیلی سر در نمیارن از وسایل منزل، ما زنها واردیم هاا روح الله از مهربانی بی سابقهٔ فتانه متعجب شده بود، پس گفت: _نه دیگه راضی به زحمت شما نیستم، خودم میرم یه چیزی میخرم خوب.. فتانه خودش را جلو‌کشید و‌گفت: 🔥_اصلا من فردا شهر کار دارم، باهم میریم پول را بگیر و بعد یه سری وسیله برات میگیرم. انگار فتانه دست بردار نبود و روح الله هم چاره ای جز قبول نداشت و گویی زبان روح الله در مقابل فتانه، قفل شده بود و با خود فکر کرد، شاید دل فتانه تنوع میخواد و برای خرید تنگ شده، پس سری تکان داد و گفت: _باشه چشم،فقط زود باید برگردیم شب جمعه است و میخوام داخل مسجد اینجا، دعا کمیل بخونم. فتانه لبخند گل گشادی زد و گفت: 🔥_ای به چشم! قربون پسر دعا خون خودم بشم.. روح الله نفس کوتاهی کشید و زیر لب گفت: _نمردیم و مهربانی فتانه هم دیدیم. فتانه بی توجه به حرفی که شنیده یا نشنیده بود گفت: 🔥_پاشو، پاشو بریم خونه یه غذایی چیزی بخور ،پاشو ... و روح الله هر لحظه متعجب تر میشد. صبح روز بعد، ماشین بابا محمود دست روح الله بود و این انتهای شگفتی بود، چون فتانه هیچ وقت به روح الله اجازه نمیداد حتی به آن نگاه کند، حالا سوویچ را خودش از محمود گرفته بود و همراه روح الله و مجید راهی شهر بودند. هر سه سوار ماشین شدند و مجید از همان ابتدای سفر اخمهایش را در هم کشیده بود و هر وقت به روح الله نگاه می کرد انگار دشمن خونی اش را میدید. فتانه که صندلی جلو نشسته بود از بین دو صندلی با شوخی لپ مجید را کشید و گفت: 🔥_داریم با داداش روح الله میریم ددر ددور تو چرا اخم کردی؟! مجید، با انگشت روح الله را نشان داد و گفت: _چون از این غول تشن خوشم نمیاد. فتانه لبش را به دندان گرفت و گفت: 🔥_واه این چه حرفیه پسرم، غول تشن چیه؟! زشته این حرف،داداش بزرگته خوب مجید خودش را محکم به صندلی کوبید و گفت: _خودت میگی بهش غول تشن، چرا تو بگی من نگم؟! فتانه قهقه ای سرداد و با نشان دادن درختان اطراف جاده و وراجی های زیاد حرف را عوض کرد و روح الله خوب میدانست که فتانه، مجید را جوری بار آورده که به روح الله نه به چشم یک برادر بلکه به چشم دشمن خونی نگاه میکند بالاخره به بانک رسیدند و فتانه به همراه روح الله وارد بانک شدند. روح الله مبلغ مورد نیاز را از فتانه پرسید،فتانه همانطور که لبخند موذیانه ای میزد گفت: 🔥_خوب پسرم همه اش را بیرون بکش، بالاخره پول نقد لازم میشه، لازم هم نشد میزاری تو جیبت، به قول معروف پول رفیق راه آدم هست. روح الله که انگار جلوی فتانه زبانش بسته بود و حتی اگر با کارش مخالف بود، نمی توانست این مخالفت را ابراز کند، سری تکان داد و گفت: _آخه... فتانه لبخندش را پررنگ تر و لحنش را ملایمتر کرد، انگار میخواست با تمام قوا به مقصود برسد و گفت:
🔥_آخه و اما و اگر نداریم، بگیرشون دیگه و به این ترتیب روح الله تسلیم شد. مامور باجه دسته های اسکناس را جلوی روح الله ردیف کرد و روح الله خو شد تا کیفش را از روی زمین بردارد که فتانه از زیر چادر گل مخملی سیاه رنگش ، کیف دستی بزرگی را بیرون آورد و به سرعت شروع به چپاندن اسکناس ها در کیف شد روح الله مثل برق گرفته ها او را نگاه میکرد، آخرین دسته اسکناس هم محو شد، روح الله دستش را جلو برد و گفت: _کیفتون سنگین شد بدین به من بیارمش.. فتانه کیف را که انگار جانش به او بسته بود دو دستی به سینه چسپاند و اشاره به مجید کرد و گفت: 🔥_اینو من میارم تو دست مجید را بگیر. روح الله به سمت مجید رفت، مجید دستش را کشید و پشت سر فتانه راه افتاد. سوار ماشین شدند، روح الله ماشین را روشن کرد و رو به فتانه گفت: _حالا که زحمت کشیدید و آمدید، الان از کجا شروع کنیم، کدام مغازه بریم؟ فتانه کیف را روی پایش گذاشت و با دو تا دستش دو طرف شقیقه اش را فشار داد و گفت: 🔥_هیچی نگو، سرم داره میترکه، بریم طرف روستا، شنبه من خودم میرم برات میگیرم. روح الله نفسش را محکم بیرون داد و ماشین را روشن کرد و به طرف روستا حرکت کرد اما او تصمیم گرفته بود که به هر طریقی شده پولها را از فتانه بگیرد،حالا میفهمید که آنهمه مهربانی برای چی بود؟! اما کور خوانده پولها را باید میگرفت... 👈 ادامه_دارد.... 🌷رمان واقعی تجسم_شیطان ✍ نویسنده ؛ «طاهره سادات حسینی» کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️‌هرشب در پایان شب دست بر سینه گذاشته و به زیارت آقا (ع) می رویم :❤️ 💚اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ 💚 وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم ♥️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ♥️وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ♥️وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ♥️وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن 🔹شخصی از امام صادق (ع)پرسید: من زیاد به یاد حسین بن علی علیه السلام هستم ، دراین حالت چه بگویم؟ حضرت فرمودند: : همانا سلام از دور و نزدیک به حسین بن علی علیه السلام می رسد. آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو قسمت هممون قرار بده ❤️اللهم صل علی محمد وال وعجل فرجهم ❤️ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا