eitaa logo
عصر دانایی
4هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
7.8هزار ویدیو
60 فایل
✅خرمشهرها در پیش داریم ♨️نه در میدان جنگ نظامی، در میدانی که از جنگ نظامی سخت تر است... 🖥 لینک آپارات 👇 🌐 aparat.com/Asredanayi پیشنهادات و انتقادات: @sarbazmhadi313 ارتباط با مدیران 👇 @mohammadreza802001 @Admin_asredanayi
مشاهده در ایتا
دانلود
با صلوات تصویر باز شود 👆👆👆👆👆 رفاقت به سبک شهدا رفاقت‌های زمان دفاع مقدس (روایتی از سردار سلیمانی در مورد سرداران شهید گردان 411 لشکر ثارالله) رفاقت‌های زمان جنگ عجیب بود؛ یک فرمانده گردان به نام «ماشاءالله رشیدی» داشتیم، او شب عملیات «کربلای 5» می‌خواست وارد عملیات شود؛ دم خط ، به سنگر من آمد؛ گردان هنوز نرسیده بود، او موضوعی تعریف کرد. رشیدی فرمانده گروهانی به نام مسعود زکی‌زاده داشت که دو روز پیش شهید شده بود؛ رشیدی می‌گفت: من و زکی‌زاده باهم عهد بستیم که هر کدام از ما زودتر شهید شد، وارد بهشت نشود، تا دیگری بیاید، دیشب زکی‌زاده را خواب دیدم که به من می‌گفت: «ماشاءالله مرا دم در بهشت نگه داشتی چرا نمی‌آیی؟!» وقتی رشیدی این موضوع را تعریف کرد، فهمیدم که به زودی شهید می‌شود؛ او را نگه داشتم اما رفت و درگیر خط شد؛ بلافاصله هم شهید شد. 🎤 راوی: سردار سلیمانی 📚 این مرد پایان ندارد 👆👆👆👆👆 پیام خاطره⬇️ در انتخاب دوست دقت کنید با کسی دوست باشیم که ما را به خدا برساند و خوشبخت و سعادتمند نماید و از یاد خدا غافل نسازد 👈 مثل شهدا دوست پیدا کنیم 👈 دوست یابی را از شهدا یاد بگیرم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🇮🇷https://eitaa.com/nokhbeganejavan
7.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید حاج احمد کاظمی آمریکا غلط کرد... همراه با تصاویر شکست آمریکا در دزدی نفت ایران •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🇮🇷https://eitaa.com/nokhbeganejavan
💌 🌹شهـــید عبـــاس دانشگــر: خدایا تو مرا بیدار کن، صدای العطش می‌شنوم صــدای حـــرم می‌آید گوش عالم کر است.خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد! مرضـی بالاتر از این!! چــرا درمـــانی برایش جستجو نمی‌کنیم، روحمـان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🇮🇷https://eitaa.com/nokhbeganejavan
🌹|شهید اسماعیل دقایقی ✍️ دوری از اختلافات خانوادگی ▫️معمولاً صورت بشاشی داشت. یک‌بار سر مسئله‌ای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت، بعد از خانه زد بیرون... وقتی برگشت دوباره همان‌طور با روحیه باز و لبخند آمد. بهم گفت: بابت امروز ظهر معذرت می‌خواهم. می‌گفت نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🇮🇷https://eitaa.com/nokhbeganejavan
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 یکی از همرزمانش می گوید : اما او از برادرش بود . وقتی به او گفتم حالا که به رسیده ، بهتر است که به بروی . او با عالی جواب داد : اگر بروم دیگر نمی گذارند به برگردم . هنگامی که اصرار کردم گفت او برای خودش شده ، آخرت برای اوست نه من و سپس گفت : اسلحه را برمی دارم تا دشمن بداند با چه کسانی طرف است . سرانجام او را برای مراسم به روانه می کنند . هنوز مراسم چهلم برگزار نشده بود که او با بند سبز رنگ یا ثارالله رهسپار عرصه های و می گردد و پس از حماسه آفرینی ها بی شمار در تاریخ ۲۸/ ۱۰/ ۱۳۶۰ در دشت خیز بر اثر اصابت چندین ترکش به هر دو و هر دو در حالی که زمزمه بر لب داشت به رویان هم رزم خود پیوست . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🇮🇷https://eitaa.com/nokhbeganejavan
🔰 🔅 تاریخ تولد: ۱۸ مهر ۱۳۵۹ 📆 تاریخ شهادت: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ 📌مزار شهید: گلزار شهدا روستا امره 🕊محل شهادت : خانطومان_سوریه 💠 جایی خواندم که عاشقی می‌گفت «باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که موثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود»* ➖آنها که این مفهوم را عمیقاً درک کردند از قید و بند زمین و زمینیان رها شدند و دل به دل آسمانی ها دادند. از چهل سال پیش تاکنون این قانون نانوشته سرلوحه مجاهدان و مبارزان اسلام بود؛ مبارزانی چون سیدجواد! 🔘 جواد آنقدر بیقرار و پیگیر بود که حتی موهایش راهم شبیه خیر‌الله شانه میزد. برادر میخواست راه برادرش را ادامه دهد! آنگونه که بعد از سی و دو سال علم را برداشت، وقتش رسیده بود از تعزیه و علی‌اکبر(ع) خوانی و... دل بکند و راهی منزلگاه ابدی‌اش شود. 🔻خانطومان، میزبان شیرمردانی از خطه مازندران! آن روز سید جواد و دوازده تن دیگر مهمانان این منطقه بودند، حُبشان چنان به دل خانطومان افتاده بود که نمی‌خواست آغوش باز کند و میهمانانش را به وطنشان بفرستد. ◽️ ودرست در شام شهادت موسی‌بن‌جعفر (ع) سید جواد نامه مهر شده شهادتش را از علی‌ابن‌موسی‌الرضا گرفت و تا سه سال مهمان خانطومان شد. ✔️پ.ن: شهید سید خیرالله اسدی برادر شهید سید جواد اسدی که در سال ۱۳۶۶ در سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ✍نویسنده: •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🇮🇷https://eitaa.com/nokh
اگر آیندگان پرسیدند که چرا به جبهه رفتم و شهید شدم ؛ بگویید: من از آموزگاری چون حسین(ع) در سرزمینی چون کربلا و در زمانی چون‌ عاشورا ، درسِ عشق و شهادت و آزادمردی گرفته‌ام و معلم به من گفت: «انی لا اری الموت الا السعادة و الحیوة مع الضالمین الا...» مرگ برای من چیزی جز شهادت و افتخار، و زندگی با ظالمین جز خواری و ذلت نیست. 🌷طلبه مجاهد و عارف شهید حسین قاضی‌ زاده متولد روستای قناتغستان کرمان شهادت : ۱۷ سالگی ۲۲ بهمن ۱۳۶۴ فاو ؛ عملیات والفجر ۸ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🇮🇷https://eitaa.com/nokh
دکتر‌ بهش گفته بود:‌ به‌ اندازه‌ یک‌ دم‌ و بازدم‌ با‌ مُردن‌ فاصله‌ داشتی! مصطفی‌ جواب‌ داد:✨ شما به‌ اندازه یک دم‌ و بازدم‌ می‌بینید اونی‌ که‌ باید شهادت‌ را می‌داد، یک کوه‌ گناه‌ دیده!💔 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🇮🇷https://eitaa.com/nokh
مکن تهدیدم از کشتن که من تشنه زارم به خون خویشتن(: رهبر انقلاب: -شهید سلیمانی را تهدید کرده بودند دشمنان که تو را به قتل خواهیم رساند. ایشان به دوستان گفته بود من را به چیزی تهدید می‌کنند که در کوه و پستی و بلندی دنبال آن هستم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🇮🇷https://eitaa.com/nokh
🌹|شهید منوچهر مدق ✍️ قلوه سنگ ▫️هر چی درست می‌کردم می‌خورد حتی قلوه سنگ! اولین غذایی که بعد از عروسی‌مان درست کردم استانبولی بود. از مادرم تلفنی پرسیدم ولی شده بود سوپ... آبش زیاد شده بود... منوچهر می‌خورد و به به و چه چه می‌کرد. روز دوم گوشت قلقلی درست کردم... شده بود عین قلوه سنگ. تا من سفره را آماده کنم منوچهر چیده بودشان روی میز و با آنها تیله بازی می‌کرد قاه قاه می‌خندید و می‌گفت: چشمم کور دندم نرم تا خانمی یاد بگیرن هر چه درست کنن می‌خوریم حتی قلوه سنگ. 📚 به روایت همسر شهید منوچهر مدق •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🇮🇷https://eitaa.com/nokh
🍂فقط همسر و فرزندانش از اعزام او به سوریه با خبر بودند و وقتی با اصرار همسرش مبنی بر اتمام تحصیل و گرفتن رساله دکتری مواجه شد، گفت می‌خواهم شهید شوم و خدمت به اسلام و امام زمان (عج) بهتر است. او به خاطر تسلطش به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و عربی، در جنگ سوریه فارسی صحبت نمی‌کرد تا شناخته نشود. 🍁مسئول اردوهای جهادی که او در آنها شرکت می‌کرد به ما گفت: او همیشه سخت‌ترین مسئولیت‌ها و سخت‌ترین شرایط را قبول می‌کرد و معتقد بود این سختی‌ها برای خودسازی و رسیدن به آرزوی شهادتش مؤثر است. 🍂همرزمانش می‌گویند که «او لباسش را آویزان می‌کرد و به همرزمان می‌گفت هرکس پول لازم دارد بدون اینکه بگوید از داخل جیب لباسم بردارد و هر موقع توانست برگرداند». •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🇮🇷https://eitaa.com/nokh