eitaa logo
تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله خزعلی قدس سره
121 دنبال‌کننده
192 عکس
342 ویدیو
37 فایل
دوستداران آیت الله خزعلی ره باارسال مطالب مرتبط با ایشان ؛برای اینجانب ؛ دعای خیر آن روح پاک را تحصیل میکنند ان شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
باغبانا !!! چو من بگذرم حرامت با گر به جای من ؛ سرو غیر دوست بنشانی توصیه پدرم در خصوص صیانت از بنیاد غدیر
e.r: الان دوروز است از سر صلات صبح تو رادیو، تا اخبار پس از شامگاهی تو تلویزیون، اعلام میکنه، زنهار!! آگاه باشید و هوشیار که هوا این هفته سرد خواهد شد!!  حالا چی؟  چند درجه، فقط چند درجه ناقابل هوا قراره سرد بشه. مطمئنم که کل سیستم هواشناسی رو، این جدیدی ها اداره میکنند که اینقدر هول برشون داشته وگرنه قدیمی ترها یادشونه زمستون های سرد و بخاری های نفتی پِت پِتی رو!! برفهای سفید و چکمه های رنگی کفش ملی رو. از اول مهر هوا رو به خنکی میرفت،آبان دیگه سرد بود.مدرسه ها بخشنامه داشتند، از وسط آذر بخاری روشن میکردند، قبلش باید دیگ دیگ می لرزیدی تو کلاس. از همون اول پاییز  لباس کاموایی ها از تو بقچه در میومد، کی با یه تا پیرهن میگشت تو خونه؟  دو لا، سه لا لباس میپوشیدی یه بافتنی مامان دوز هم روش، جوراب از پامون کنده نمیشد. اوایل آبان بخاری های نفتی و علاالدین های سبز و کرمی رنگ از تو انباری ها در میومد. تویست هم بود که ژاپنی بود و با کلاس.تازه بو هم نمیداد. بخاری نفتی ها اکثرا یا ارج بودند یا آزمایش، همشون هم سبز و سیاه. ملت یا بشکه دویست و بیست لیتری نفتی تو حیاط داشتند یا مثل ما اگه باکلاس بودند، یه تانکر بزرگ ته حیاطشون!  نفت آوردن نوبتی بود، پسر و دختر هم نداشت، اگه زرنگ بودی و یادت بود تا قبل از غروب بری و سهمت رو بیاری که هیچ، وگرنه تاریک و ظلمات باید میرفتی ته حیاط بشکه به دست، عینهو کوزت. برف که اکثراً بود رو زمین، شده دو سانت. برف هم اگه نبود، یخ زده بود زمین، باید تاتی تاتی میرفتی تا دم تانکر، گاهی مجبور بودی از تو بشکه های بیست و دو لیتری نفت رو منتقل کنی به بشکه های کوچولو، اون موقع یه وسیله ی کارآمد ی بود که هیچ اسم خاصی هم نداشت از قضای روزگار. یه لوله کرم رنگ با یه چی آکاردئون مانند نارنجی به سرش و شیلنگی که عین خرطوم فیل آویزون بود، خدایی اسم نداشت ولی کار راه بنداز بود. بخاری رو میذاشتن تو هال و بسته به شرایط جوی و گذر فصل، دکوراسیون خونه رو هی تغییر میدادند، یعنی سرد و سردتر که میشد، در اتاق ها یکی یکی بسته میشد و محترمانه منتقل میشدی به وسط هال، دی و بهمن عملا خونه یه هال داشت با دمای قابل تحمل و یه آشپزخونه ی گرم.اتاق ها در حد سیبری سرد بودند و اگه یه وقت قصد میکردی بری تو اتاقت و یه چیزی برداری باید یه نفس عمیق میکشیدی، درو باز میکردی، به دو میرفتی و به دو برمیگشتی. تو همون زمان، حداقل چهار نفر با هم داد میزدند... درو ببند!!  سوز اومد!!! باد بردمون!!! گاهی که خسته میشدی و دلت میخواست بری تو اتاقت،یا امتحانی چیزی داشتی، یه بخاری برقی قرمز با دو تا لوله ی سفالی سیم پیچ شده میدادند زیر بغلت، بدیش به این بود که باید میرفتی تو بغلش مینشستی تا گرم بشی دو قدم دور میشدی نوک دماغت قندیل میبست. بخاری محل تجمع کل خانواده بود، موقع سریال همه از هم سبقت میگرفتند که نزدیکترین جا رو به بخاری پیدا کنند، حتی روایته شام هم نصفه ول میکردند از هول دور موندن از بخاری. پشت بخاری معمولاً مخفیگاه جورابهای شسته شده بود، که باید خشک میشد تا صبح به پا بکشی و بری مدرسه. و اما روی بخاری، آشپزخونه ی دوم مامان بود، همیشه یه چیزی بود برای خشک شدن.اگر هم نبود، پوست های پرتقالی بود که بابا شکل آدمک و ترازو و گربه ردیف میکرد رو بخاری تا بوی بد نفت زیر عطر پوست پرتقال های نیم سوز گم بشه. موقع خواب، دل شیر میخواست سرت رو بذاری رو بالش یخ  و بالش رو پهن میکردیم رو بخاری، بعد هم جلدی تاش میکردیم که گرمیش نره، سرت رو که میذاشتی رو بالش گرم، انگار گرمی آفتاب وسط تابستون که آروم، لابه لای موهات نفوذ میکرد . پتوهای ببر و طاووس نشان و لحاف های پنبه ای ساتن دوز رو تا زیر چونه بالا میکشیدیم. بیرون سرد بود، خیلی سرد!  ولی دلمون گرم بود. گرم به سادگی زندگیمون، به سادگی بچگیمون. دلمون گرم بود، به فرداهایی که میومد. فرداهایی که سردیش اثری نداشت تو شادیمون، شادی بچه هایی که با چکمه های رنگی کفش ملی،تو راه مدرسه، گوله برفی رو سمت هم پرتاب میکردند، بچه هایی که گرچه دست هاشون مثل لبو قرمزِ قرمز بود ولی دلهاشون گرمِ گرم بود. خوش به حال اون روزها هرچند هوا سرد بود ولی دلها همه گرم . محسن خزعلی: هی روزگار. چقدر خوش بودیم از ته دل می خندیدیم نه غم ملت رو می خوردیم نه از خبر اختلاس مسئولین ؛ سر درد میشدیم نه دلهره سیاسی داشتیم نه این که تورم و اختلاس و ......اون دوره نباشه نه نظام سیاسی مال ما نبود که دلهره داشته باشیم اما حالا دلواپس دین و ایمان نسل جوان هستیم و نظام مال خودمان است 💔
هدایت شده از N G
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد هر که خاک در میخانه ، به رخساره نرُفت . کانال تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله خزعلی قدس سره 👇 @Ayatollahkhazali
بایگانی و مناظره و مصاحبه: الان از خواب بیدار شدم پدر آمد دو زانو مثل همیشه که در محضر حجت حق در خلوت و جلوت زانوی ادب میزد. نشستند. قرآن میخواند: ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب کلامی تلفظ نمیکند مگر اینکه آثار آن و کلام برای دادگاه قیامت ضبط میشود....... آه که از اینجا و محضر حق چقدر غافل بودی..... ما پرده ات را کنار زدیم امروز چشم تو همه چیز را میبیند . بعد گفتند: به محض اینکه چشم بستید چشم باز میشود آن هم چه چشمی حدید نه اینکه از آسمانها زمین رو روح انسان میبیند خانه را میبیند مثلا نیتی کمتر ا یک ثانیه از ذهنت میگذرد میبینم و جواب میدهم قبل از اینکه ذهن تو بفهمد چه شد میبینیم و خیلی ریزتر که باید بروید رفتنیست یکدفعه پوست خربزه کوچکی را برداشتم پشت سر پدر گذاشتم که صدای ایشان در پوست خربزه ضبط شود. ایشان گفت : اینجا دستگاه مشیت روی هر چه بتابد کلام و صوت آن شنیده میشود بیچاره انسان چه غرور و منیتی در برابر خدای تبارک وتعالی این ظلم نیست؟ داد و فر یاد سر میدهد به پوست فلان عضو که در این وانفسا تو چه خبرته تند وتند افشاگری میکنی آبرو نگذاشتی در ابهت دوستان نزدیک خدا برخواست آرام آرام چون خورشید رفت و من نتوانستم بر پای این دوست خدا که از پشت عبای نازک میدرخشید بوسه زنم نمیدانم خدا به یک پیر 90 ساله چه زیبایی و دلربایی میدهد که کمتر زیبارویی از آن نصیب دارد و زمزما میکردم: چرارفتی چرا رفتی چرا من بی قرارم دمی بنشین بکش دستی به چشم تیره تارم نمیبینی نمی بینی تو باچشم جهان بین چه آمد بر سر چشمی که محرم نیست بر روی رخ یار کجا رفتی؟ کجا رفتی؟ تو با که همنشینی؟ که رویای الهی تو دارد نسیم عطروهم بوی خوش یار آن شب قدري که گويند اهل خلوت امشب است يا رب اين تاثير دولت در کدامين کوکب است تا به گيسوي تو دست ناسزايان کم رسد هر دلي از حلقه اي در ذکر يارب يارب است کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف صد هزارش گردن جان زير طوق غبغب است شهسوار من که مه آيينه دار روي اوست تاج خورشيد بلندش خاک نعل مرکب است عکس خوي بر عارضش بين کآفتاب گرم رو در هواي آن عرق تا هست هر روزش تب است من نخواهم کرد ترک لعل يار و جام مي زاهدان معذور داريدم که اينم مذهب است 🌺یا ابن آدم, لا تخافنَّ من ذي سلطان، ما دام سلطاني باقيًا، وسلطاني لا ينفد أبدًا. 🔹ای فرزند آدم، مادام که سلطه ی من باقی است از هیچ سلطه گری نترس و سلطه ی من هرگز تمام نمی شود 🌺يا ابن آدم, لا تخش من ضِيق الرزق وخزائني ملآنة، وخزائني لا تنفد أبدًا. 🔹ای فرزند آدم، مادام که خزانه های من پر است، از تنگی روزی نترس و خزانه های من تمام نشدنی است 🌺يا ابن آدم, خلقتك للعبادة؛ فلا تلعب، وقسمت لك رزقك؛ فلا تتعب، 🔹ای فرزند آدم، تو را برای عبادت آفریدم بازیگوشی نکن و برای تو روزی قرار دادم، خودت را به سختی نینداز 🌺فإن أنت رضيتَ بما قسمتُه لك، أرحتُ قلبك وبدنك، وكنتَ عندي محمودًا، 🔹اگر به آنچه برایت قرار دادم راضی باشی، قلب و بدنت را آسوده می کنم و نزد من ستوده خواهی بود 🌺وإن لم ترض بما قسمتُه لك، فوعزتي وجلالي لأسلطنَّ عليك الدنيا؛ تركض فيها ركض الوحوش في البرية، ثم لا يكون لك منها إلا ما قسمته لك، وكنت عندي مذمومًا. 🔹و اگر به آنچه برایت قرار دادم راضی نباشیی، به عزت و جلالم سوگند که دنیا را بر تو مسلط می کنم بطوری که مثل حیوانات وحشی در بیابان بدوی ولی جز آنچه برایت قرار داده ام نداشته باشی و نزد من هم ناپسند خواهی بود 🌺يا ابن آدم, خلقت السموات السبع والأراضي السبع ولم أعيَ بخلقهن، أيُعييني رغيف عيش أسوقه لك بلا تعب؟! 🔹ای فرزند آدم، من آسمان ها و زمین های هفت گانه را آفریدم و از آفرینش آنها خسته نشدم؛ آیا [گمان میکنی] رساندن نان تازه ای بدون سختی به تو، مرا خسته می کند؟ 🌺يا ابن آدم, لا تسألني رزق الغد كما لم أطلبك بعمل الغد. 🔹ای فرزند آدم از من روزی فردا را نطَلَب همانطور که من از تو عمل فردایت را نمی خواهم. 🌺يا ابن آدم, أنا لك محب؛ فبحقي عليك كن لي محبًّا 🔹ای فرزند آدم دوستت دارم به حقی که بر گردنت دارم تو هم محب من باش.
۲۰۲۲_۱۱_۱۹_۱۵_۵۱_۰۴ (1).mp3
6.3M
یادش به خیر. سال گذشته بیمارستان خاتم با مرگ کشتی میگرفتم و ۹۰٪ ریه را ویروس پر کرده بود مثل پنبه زده شده. پدر آمد و پنبه ها را کنار زد نماز خواند روی قبر من و دعا کرد خدای مهربان چند روزی مهلت جبران دادند. به قول حافظ ره : چند روزی که در این مرحله مهلت داری. خوش بیاسای که از لب به دهان این همه نیست. شماره ۴
1.35M
مجموعه ای از رویاهای همسر آیت الله خزعلی قدس سره که به اصرار دوست عزیز غدیری جناب آقای موسوی به مناسبت سال مادر و هدیه به روح آیت الله کلباسی قده تقدیم میشود. شماره (۱)