_ حتی آدما و اتفاقایی که قبلا حالمو خوب میکردن دیگه باهاشون خوشحال نمیشم، البته شاید استثنایی وجود دلشته باشه؟ نمیدونم
تمام زندگیم شده این که رو مبل لنگامو بندازم رو هم و دراز بکشم و به سقف خیره شم و منتظر یه اتفاق خوب باشم که قرار نیس هیچ وقت بیاد چون این خود منم که با بهترین اتفاقا هم از اعماق وجودم حالم خوب نمیشه
ولی شاید استثنایی باشه؟
راستشو بخوایین الان که دارم اینو مینویسم از خودم در حد مرگ متنفرم و میخوام سریعتر نفس کشیدنم قطع بشه
آدما با رفتاراشون یجوری بهت فشار میارن که انگار داری زیر یه کوه خیلی بزرگ خفه میشی .