زهرا سلام الله علیها مرا محکم
در دستش فشرد و گفت ؛
نمیگذارد مولایش را ببرند :)
نگرانش بودم ..
تازه پدر از دست داده بود و ماجرای سقیفه و
سلام های بی جوابِ علی به مردم ؛
حسابی ضعیفش کرده بود 💔:)
از طرفی در بطنِ وجودِ مطهرش ..
کودکی از جنسِ علی رشد میکرد ؛
و این هم شده بود پایهی نگرانیام!💔
با صدای مردِ حرامی که فریاد کشید
درب خانه را به آتش میکشد ..
ترس در وجودم دمید
اما زهرا سلام الله علیها همچنان
محکم ایستاده بود!