eitaa logo
بنام مرد 🇵🇸
242 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.2هزار ویدیو
129 فایل
تاریخ شروع کانال :99/10/13 اسم کانال مخفف اسم شهداست ب: بابک ن: نوری ا : احمد م: مشلب م: محمد ر: رضا د : دهقان ادمین ↶ @FB_135_18 تبادل‌و‌مدیر ↶ @Shahidehdahe80
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 عکس‌های قسمت چهارم سریال گاندو
برای یوسف شدن ....😌 باید👆🏻 قید زلیخاها را زد💄 زلیخای پول💰 ماشین 🚗 عشق های خیابانی و اینترنتی 🛣📱 و در نهایت ...👇🏻 عزیز خدا شدن🕊 @roshangari_114
👏👏ﺍﺯ ﺳﻪِ ﺗﺎ " ﺝ " ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺘﺮﺱ : 🔅ﺟﻬﻞ ... 🔅ﺟﻨﮓ ... 🔅ﺟﻔﺎ ... 👏👏ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻪِ ﺗﺎ " ﻭ" ﺍﺭﺯﺵ ﻗﺎﺋﻞ ﺑﺎﺵ : 🔅ﻭﻗﺖ ... 🔅ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ... 🔅ﻭﺟﺪﺍﻥ ... 👏👏ﺗﻮِ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻋﺎﺷﻖِ ﺳﻪ ﺗﺎ " ﺹ" ﺑﺎﺵ : 🔅ﺻﺪﺍﻗﺖ ... 🔅ﺻﻠﺢ ... 🔅ﺻﻔﺎ ... 👏👏ﺳﻪِ ﺗﺎ " ا" ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻩ : 🔅ﺍﻣﯿﺪ ... 🔅ﺍﺻﺎﻟﺖ ... 🔅ﺍﺩﺏ ... 👏👏ﺳﻪ ﺗﺎ " ﺵ" ﺗﻮِ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﺩﺍﺭﻩ : 🔅ﺷﮑﺮﺧﺪﺍ ... 🔅ﺷﺎﻧﺲ ... 🔅ﺷﻬﺎﻣﺖ ... 👏👏ﺳﻪِ ﺗﺎ " ﺥ" ﺭﺍ هيچ ﻮﻗﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ : 🔅ﺧــــــــﺪﺍ ... 🔅ﺧﻮﺑــﯽ ... 🔅ﺧﻨــﺪﻩ ... 👏👏ﺁﺭﺯﻭﯼِ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ، ﺳﻪِ ﺗﺎ "ﺳﯿﻦ " 🔅ﺳﻌﺎﺩﺕ ... 🔅ﺳﻼﻣﺖ ... 🔅ﺳﺮﺑﻠﻨﺪﯼ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@roshangari_114
نائب الزیاره اعضای کانال در جوار حضرت رضا علیه السلام هستیم😊
... 🌿... تو پدافندي شلمچه👈 سه راه شهادت, که همیشه زیر آتیش توپ و خمپاره بود😍 يك هم سنگري داشتیم به نام "آقا فریبرز"😄 كه بالای سرش روی یه مقوا نوشته بود😵 هرگونه نماز با تضرع و خشوع ممنوع😵 نمازهای مستحبی, نافله, غفيله, جعفر طیار و... ممنوع😀دعا همراه با گریه ممنوع😍 خواندن زیارت عاشورا و خصوصا نماز شب در سنگر اکیدا ممنوع 😳 و مقوا را چسبانده بود بالای سرش😇 وراحت و بی خیال 👈 می خوابید زیر این نوشته اش....😄 🌿... يك روز با مسئول گردان رفتيم بهشون سر بزنيم،✌ رسیدیم و رفتیم داخل سنگرشان فرمانده گردان گفت نماز عصرم را نخوندم و شروع كرد به نمازخوندن🙌اون هم با چه حال خوبی... 😵 يك دفعه چند تا خمپاره خورد كنار سنگر😬 فریبرز, سریع رو به فرمانده گردان کرد و گفت👈 پدر صلواتي😄دیدی معنویت رفت بالا و خمپاره آمد😇فریبرز در یک حرکت سریع😟 و غافلگیرانه😵 تا ديد معنويت سنگر زياد شده يه  قابلمه برداشت و شروع كردن به خواندن شعرهای فکاهی و خنده دار...😄در كمال تعجب ديدیم خیلی سریع آتش خمپاره ها قطع شد...😰 برگشت رو به فرمانده گردان گفت👈 عزیز دلم, من تمام زحمتم اینجا این است که, داخل این سنگر معنویت شکل نگیرد 😚و شما آمدید داخل سنگر, معنویت ترزیق می کنید😝 حالا ديديد من حق دارم تمام مستحبات را اینحا ممنوع اعلام کرده ام😎 🌿...تا یادم نرفته بگم موقع شروع عملیاتها ودر زیر آتش دشمن همه یکصدا فریاد می زدند👈 "حسین جان, کربلا ولی فریبرز بر خلاف همه می گفت, یا "امام رضا (ع) غریب" میشه یه بار دیگه زیارت مشهد را نصیب ما کنی, وکار بدین جا هم ختم نمی شد👈اگر شدت آتیش دشمن زیاد میشد😞 تمام امامزاده ها را از حضرت معصومه (س) و شاهچراغ و شاه عبدالعظیم و... همه رو یکی یکی ردیف می کردبرای خدا😍 و در مناجات هائی بی نظیر روبه خدا 🙌 می گفت شما ما را نجات بده از دست این بعثی ها👈 بهت قول میدم هرچی امامزاده تو ایران است, زیارت کنم😉 و بعد عملیات هم به بچه ها می گفت👈 دیدید "شهادت, لیاقت منو نداشت"...😄
ی رزمنده ای میگفت ی رفیق خعلی مومن داشتیم نصف شبا تو قبر نماز شب میخوند اومدیم اذیتش کنیم رفتیم پشت خاکریز قابلمه جلوی دهنمون گرفتم .. گفتم اقرا؛؛ این رزمنده بیچاره ب خودش می‌لرزید فکر میکرد جبرئیل براش نازل شده😂😂 دوباره گفتم (اقرا), این تو قنوت مثل بید می‌لرزید .. با ترس گفت: چی بخونم .. همونجور ک جلو خندمونو داشتیم میگرفتیم گفتم: بابا کرم😂😂😂😂 میگ افتاد دنبالمون .. این بدو .. اون بدو😂😂
آش صدام روزهاي اولي كه خرمشهر آزاد شده بود، توي كوچه پس كوچه‌هاي شهر براي خودمان صفا مي‌كرديم. پشت ديوار خانه مخروبه‌اي به عربي نوشته بود: « عاش الصدام. » يك دفعه راننده زد روي ترمز و انگشت به دهان گزيد كه: پس اين مرتيكه آش فروشه! آن وقت به ما مي‌گويند جاني و خائن و متجاوز!😳 كسي كه بغل دستش نشسته بود، گفت: پاك آبرومون رو بردي پسر، عاش، بيسواد يعني زند باد!😂