eitaa logo
بنام مرد 🇵🇸
243 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.2هزار ویدیو
129 فایل
تاریخ شروع کانال :99/10/13 اسم کانال مخفف اسم شهداست ب: بابک ن: نوری ا : احمد م: مشلب م: محمد ر: رضا د : دهقان ادمین ↶ @FB_135_18 تبادل‌و‌مدیر ↶ @Shahidehdahe80
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ 🍃 کسانی را که به جای خدا، حاکمانِ دنیا می‌‌خوانید مالکِ پوستِ هسته‌ی خرما هم نیستند. 🍃 خداوند متعال 📚 قرآن، سوره فاطر، آیه۱۳ @BAMBenamemard
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ [یَحُولُ‌بَینَ‌المَرءِ‌وَ‌قَلبِهِ] "خداوند‌از‌هرچیزۍبہ‌انسان نزدیک‌تراست،‌حتۍاز‌قلب‌او‌بہ خودش"♥️🕊 @BAMBenamemard
‌ھواشناسی اعلام کرد : هوای مـہـدے فـاطـمـہ را داشته باشید خیلی تنهاست برای سلامتیشون صلوات خجالت نکش عزیز کپی کردنش عشق میخواد:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇👇👇 روزی حلال🌹 💫پيامبر اعظم(ص) می فرمايد: فرزندانتان را در خوب شدنشان ياری كنيد، زيرا هر كه بخواهد می تواند نافرمانی را از فرزند خودبيرون كند. 💫بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصلا كوتاهی نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوائی بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق حلال بسيار اهميت می داد. 💫او خوب می دانست پيامبر (ص) می فرمايد: عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزی حلال است. 💫برای همين وقتی عده ای از اراذل و اوباش در محله اميريه شاپور آن زمان، اذيتش كردند و نمی گذاشتند كاسبی حلالی داشته باشد، مغازه ای كه از ارث پدری به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت. آنجا مشغول كارگری شد. صبح تا شـب مقابل كوره می ايستاد. تازه آن موقع توانست خانه ای كوچك بخرد. 💫ابراهيم بارها گفته بود: اگر پدرم بچه های خوبی تربيت كرد، به خاطر سختی هائی بود كه برای رزق حلال می كشيد. 💫هر زمان هم از دوران كودكی خودش ياد می كرد می گفت: پدرم با من حفظ قرآن را كار می كرد. هميشه مرا با خودش به مسجد می برد. بيشتر وقت ها به مسجد آيت الله نوری پائين چهارراه سرچشمه می رفتيم. آنجا هيئت حضرت علی اصغر(ع) بر پا بود. پدرم افتخار خادمی آن هيئت را داشت. 💫يادم هست كه در همان سال های پايانی دبستان، ابراهيم كاری كرد كه پدر عصبانی شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد. 💫ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه برای ناهار چه كرده. اما روی حرف پدر حرفی نمی زدند. 💫شب بود كه ابراهيم برگشت. با ادب به همه سلام كرد. 💫بلافاصله سؤال كردم: ناهار چيكار كردی داداش؟! 💫پدر در حالب كه هنوز ناراحت نشان می داد اما منتظر جواب ابراهيم بود. 💫ابراهيم خيلی آهسته گفت: تو كوچه راه می رفتم، ديدم يه پيرزن كلی وسائل خريده، نميدونه چيكار كنه و چطوری بره خونه. من هم رفتم كمک كردم. وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلی تشكر كرد و سكه پنج ريالی به من داد. نميخواستم قبول كنم ولی خيلی اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم. 💫پدر وقتی ماجرا را شنيد لبخندی از رضايت بر لبانش نقش بست. خوشحال بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزی حلال اهميت می دهد. 💫دوستی پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتی عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشد شخصيتی اين پسر مشخص بود. اما اين رابطه دوستانه زياد طولانی نشد! ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايت های پدر را از دست داد. در يک غروب غم انگيز سايه سنگين يتيمی را بر سرش احساس كرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگی ادامه داد. 💫آن سال ها بيشتر دوستان وآشنايان به او توصيه می كردند به سراغ ورزش برود او هم قبول كرد. 🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
قسمت چهارم روزی حلال🌹 🗣خواهر شهید 👇👇👇 🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا چه خانم چه اقا ، تا جایی که می تونید این هشتک و انتشار بدید تو کاناتون سر این قضیه هتک حرمت و کشیدن چادر از سر دختران🖐🏻
خب داشتین میگفتین سر و صورت مهسا امینی چی شده بود؟ همین شهدا بابت تک تک فحش و توهین و دروغ و تهمت هاتون به پلیس و نظام و... اون دنیا یقه تون رو میگیرن... البته اگه به اون دنیا اعتقاد داشته باشین و دین تون انسانیت نباشه ...