eitaa logo
بنام مرد 🇵🇸
243 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.2هزار ویدیو
129 فایل
تاریخ شروع کانال :99/10/13 اسم کانال مخفف اسم شهداست ب: بابک ن: نوری ا : احمد م: مشلب م: محمد ر: رضا د : دهقان ادمین ↶ @FB_135_18 تبادل‌و‌مدیر ↶ @Shahidehdahe80
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت بیست و هشتم «تنها میان داعش» ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را میپوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد. جریان خون به سختی در بدنم حرکت میکرد، از دیشب قطره ای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم. درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت. بین هوش و بیهوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم میشنیدم تا لحظه ای که نور خورشید به پلکهایم تابید و بیدارم کرد. میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراری اش بادم میزد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمیآمد دیشب کِی خوابیدم که صدای انفجار نیمه شب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد. سراسیمه روی تشک نیمخیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق میچرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید. چشمان مهربانش، خنده های شیرینش و از همه سختتر سکوت مظلومانه آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بیرحمانه به زخمهایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم میخواستم. قلبم به قدری با بیقراری میتپید که دیگر وحشت داعش و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم به جای اشک خون میبارید! از حیاط همهمه ای به گوشم میرسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. به سختی پیکرم را از زمین کندم و با قدمهایی که دیگر مال من نبود به سمت در رفتم
😂 ماشینمو بردم نمایندگی سایپا میگم آقا چرا گیربکسش صدا میده؟؟ . . . . . . . . . میگه خب صدای ضبط رو بیشتر کن ? خدا خیرشون بده امتحان کردم درست شد، تازه پولم ازم نگرفتن ? 😐😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مادرشهید↷• :『♥️』 .➖➖➖➖➖➖ تو 3 ماه بعد رفتنش اونقدر گریه ڪرده بودم ڪه از گریه زیاد همه رگهای پشت عنبیه چشام سوخته بود،چشام عمل شد. .➖➖➖➖➖➖ 💔😔
به روایت مادرشهید : 【😍💔 】 پسر من عین همه جوونای دیگه بود خوش تیپ بود خوش پوش بود اهل خنده و شوخی بودجوون بود باڪلی انرژی اهل ریا نبود پیراهنش رو تا بالای گردن دکمه نمیبست نه انگشتر گنده عقیق انگشتش میکرد نه تسبیح دستش میگرفت نه هرلحظه استغفر الله میگفت.ولی حسینی بود و عاشق ارباباش ودختراربابش عاشق حضرت علی بود و خانوم فاطمه اهل هیئت بود چایی عزادارهای ارباباش رو هر سال میداد عاشورا تاسوعا و اربعین بساط چایی داشت نوکری ارباباش رو میڪرد و این افتخارش بود و بهش میبالید شبها توی قطعه بندی مرغ کارمیڪرد و روزها دانشگاه میرفت با پول خودش و دسترنجش نذرش رو ادا میکرد.
برخی از خصوصیات :❪😍💡❫ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ فوق العاده شوخ طبع و خوش خنده بود.خوش تیپ و خوش پوش بود. پرانرژی بودولی اهل ریا نبود.باغیرت. خانواده دوست و عزیز دردونه خونه. تکواندو کار بود و‌چند مقام کشوری و بین المللی داشت. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شهیدی ڪه رسانه ای نشد! 📱 :【🪴🌸】 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ... چایی عزاداری های اربابش رو هرسال میداد،تاسوعا و عاشورا و اربعین بساط چایی داشت نوڪری اربابش رو میڪرد؛واین افتخارش بودو‌بهش میبالید.باپول خودش و دسترنجش نذرش رو ادا میڪرد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
مادࢪ شهید↷• :🧕💕 ➖➖➖➖➖ امیࢪ من! شهید من! جان من! .به خدای مهࢪبان امانت سپࢪدمت عزیزدل تنگم .دیاࢪبااࢪباب ودختࢪش ‌.گواࢪای وجودت باشه دیداࢪمون به قیامت😔🖤 ➖➖➖➖➖
AUD-20210504-WA0005.mp3
4.63M
ا؎ عشـ♥️ــقِ بۍنشان↯ ا؎ مــ🌙ــاهِ جمڪران↻ عبدالرضا هلالۍ🎤 •🔊| @BAMBenamemard
📚| ڪتاب طلبه دانشجو، 🕊 در کلاس درس درسش بد نبود.در بعضی دروس که استاد یا موضوع درسی مورد علاقه‌اش بود،با جان و دل گوش می‌داد.جزوه می نوشت و حتی در بحث های مشارکتی فعالیت داشت،اما خیلی کم بود و اگر شرکت داشت،موضوعات خوبی مطرح می‌کرد.زیاد اهل مطالعه نبود و بیشتر جنب و جوش و شیطنت داشت. نقل از :(دوست شهید) 🌸| @BAMBenamemard
📚| ڪتاب طلبه دانشجو، 🕊 دایه مهربان وسط خیابان بودم ڪه با من تماس گرفت. با حالتی ناراحت و گرفته خبر تصادف یکی از دوستانش را داد.حتی عکسش را فرستاد و تأکید داشت به طور ویژه دعایش ڪنم و ختم صلوات بگیرم.خیلی به منزل آن دوستش می‌رفت و چون شکستگی‌هایش زیاد بود کمکش می‌کرد تا جا به جا شود و کارهایش را انجام میداد. 📝|نقل شده از خواهر شهید •💚| @BAMBenamemard