eitaa logo
بيت الشـھـ🥀ــدا مدافعان حرم ولایت
375 دنبال‌کننده
7هزار عکس
7.2هزار ویدیو
191 فایل
به‌بیـت‌الشـھــ🕊ـــد🥀 مدافعان حرم ولایت خۅش‌آمـدید با شرکت درچله ها ومتوسل شدن به چهارده معصوم(ع) وشهدای والامقام به درجات معنوی خود سازی برسیم👌 حضور شما در این کانال اتفاقی نیست❣️ پیام ناشناس https://harfeto.timefriend.net/1735933 @BEIT_Al_SHOHADA
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرفی شهید امروز: شهید مهدی مهدوی 💐🌺🕊💐🌺🕊💐🌺🕊💐 نام: مهدی نام خانوادگی: مهدوی نام پدر: غلامرضا تاریخ تولد: 1349/07/01 محل تولد: خانوک تاریخ شهادت: 1367/03/04 سال تفحص: 1374 محل شهادت: شلمچه سن؛ ۱۷ سال مزار: گلزار شهدای زادگاهش 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤زندگینامه مهدی اولین فرزند خانواده بود که در مهر 1349 برابر با نیمه شعبان، در خانوک به دنیا آمد. وی دوران ابتدایی را در دبستان «علوی» زادگاهش پشت سر گذاشت و سپس پا به مدرسۀ راهنمایی آنجا گذاشت. او در تعطیلات تابستان، برای تأمین مخارج تحصیلش کار می کرد. در سال 64 زمانی که دانش آموز سال سوم راهنمایی بود، به اتفاق برادرش «جابر» با دست بردن در شناسنامه هایشان و تغییر سال تولدشان، عازم جبهه شدند و بعد از سه ماه، به مرخصی آمدند و به درسِ خود ادامه دادند. مهدی بعد از پایان دوران راهنمایی، عازم کرمان شد و در هنرستان «اقبال لاهوری» رشتۀ صنایع فلز را برای ادامۀ تحصیل برگزید. او در حال تحصیل در کلاس اول هنرستان بود که بار دیگر عازم جبهه شد و از آنجا با برادرش«جابر» و جمعی از رزمندگان کم سنّ و سال ـ مثل خودش ـ به دیدار امام شتافت. وی در کنار درس خواندن، بارها به جبهه رفت و در یکی از عملیاتها از ناحیۀ چشم مجروح شد. فروردین سال 67، زمانی که دانش آموز سال چهارم هنرستان بود، برای آخرین بار عازم مناطق جنگی شد و در دستۀ یک، گروهان امام سجاد«علیه السلام» لشکر 41 ثارالله به عنوان آر.پی.جی زن مشغول خدمت گشت و سرانجام در چهارم خرداد 1367 در تک عراق در منطقۀ شلمچه به همراه برادرش «جابر» شهید و مفقود گشت. پیکر مطهر این دو برادر، بعد از سالها ماندن در منطقۀ شلمچه، در سال 1374 تفحص و در گلزار شهدای خانوک به خاک سپرده شدند. 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🌺🌸 برگهایی زرین از تقویم زندگی دانش آموز شهید «مهدی مهدوی» (خاطرات) 🔹«تعظیم در مقابل مادر» مهدی احترام زیادی برایم قائل بود. هر وقت وارد خانه می شد، دستش را به نشانه ادب، روی سینه می گذاشت و در مقابلم تعظیم می کرد. بعد جلو می آمد و دستها و پیشانیم را می بوسید. بزرگتر که شد، همین کارها را تکرار می کرد؛ حتی وقتی که از جبهه می آمد. 🔹جواب منافقان را بده مدتی از اولین حضورش در جبهه می گذشت که نامه ای برایم فرستاد. در آن نامه، خطاب به من نوشته بود: مادرجان! مبادا اجازه دهی منافقین با حرفهایشان گمراهت کنند. اگر به تو گفتند فرزندانت با سنّ کم به جبهه رفتند، در جوابشان بگو سنّشان از علی اصغر(علیه السلام) کمتر نبود. اگر گفتند فرزندانت بدون آموزش رفتند، بگو مگر علی اکبر امام حسین(علیه السلام) هر روز آموزش می دید؟ اگر گفتند قَدِ پسرانت کوتاه بود، بگو مگر قَدِ قاسم ابن الحسن(علیه السلام) چقدر بود؟ مادر! جواب منافقان را بده، اجازه نده هر چه دلشان خواست، به تو بگویند و سرزنشت کنند. مادر! زینب وار باش و حجابت را حفظ کن. دیگران را امر به معروف کن؛ حتی اگر به خاطر این کار، کتک خوردی. توصیه ات به خواهران، حفظ حجاب باشد. از محصّلان بخواه تا با قلم و کاغذ خود، مبارزه کنند. 👇👇 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹تعبیر خوابی که به حقیقت پیوست 🔻مادر دو شهید» سالها قبل از شهادت مهدی و جابر، خواب دیدم که در ساحل یک دریای بزرگ، درختی وجود داشت که عده ای دورش جمع شده بودند و ریسمانی به تنه اش بسته بودند و سعی می کردند آنرا از ریشه، بیرون بیاورند. من و شوهرم آخرین نفراتی بودیم که کنار آن درخت رفتیم. به محض آنکه به ریسمان دست زدیم، درخت از ریشه درآمد. از خواب که بیدار شدم، نزد مادرم رفتم و خوابم را برایش تعریف کردم. او گفت: جنگ با رفتن اعضای خانواده تو به جبهه، تمام می شود. تو هم روزی به جمع خانواده شهدا می پیوندی. این حرفش تعجبم را برانگیخت، گفتم: من که کسی را ندارم به جبهه برود، شوهرم مریض است و خانه نشین است. نمی توان از او توقع داشت که به جبهه برود. مهدی و جابر هم که هنوز سنّی ندارند! مادرم گفت: بالاخره روزی تو هم مادر شهید می شوی، شاید مادر دو شهید!!! آن زمان، مهدی دوازده سال و جابر یازده سال داشت؛ در حالی که هیچ امیدی به جبهه رفتنشان نداشتم، هر دو با دست بردن در شناسنامه هایشان، به جبهه رفتند و همانگونه که مادرم گفته بود، آنها بعد از چندبار آمدن و رفتن، در آخرین عملیات جنگ، شهید شدند و با شهادت آنها، جنگ به پایان رسید و من که تا آن زمان با ندادن شهید، جلوی خانواده شهدا سرافکنده بودم، توانستم با افتخار سرم را بالا بگیرم. ✍راوی؛ فاطمه زاد خوش، مادر شهیدان جابر ومهدی مهدوی 👇👇 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹یا ابا عبدالله همینکه دوفرزند شهیدم را قبول داشته باشید برایم کافیست به اتفاق برادرش جابر، عازم جبهه بود. موقع خداحافظی گفت: مادر! ما می رویم تا راه کربلا را باز کنیم و به زیارت امام حسین(علیه السلام) برویم. آنها رفتند و هر دو در منطقه شلمچه به شهادت رسیدند. چند سال بعد، من به زیارت کربلا مشرّف شدم. وقتی وارد حرم سیدالشهدا(علیه السلام) شدم، روبروی ضریح مطهّر ایستادم و گفتم: آقاجان! از اینکه فرزندانم را به جبهه فرستادم و آنها شهید شدند، ناراضی نیستم و شکایتی ندارم. قصد ندارم خواهش بیجایی از شما بکنم، نمی گویم فرزندانم همنشین علی اکبرِ شما باشند؛ همین که غلام او باشند، برایم کافیست؛ همین که شما قبولشان داشته باشید و لحظه شهادت، سرشان را به دامن گرفته باشید، برایم کافیست. 🔹شفای مادر ✍توسل به شهدا لطف آقا ابوالفضل العباس و امام حسین و تربت امام حسین علیه السلام طبق روایت مادر شهید مهدی مهدوی... 🔹سالها از شهادت مهدی می گذشت که به بیماری سختی مبتلا شدم مرا به بیمارستان بردند و بلافاصله روانه اتاق عمل کردند. 🔸حالم خیلی بد بود در اتاق عمل قبل از آنکه بیهوشم کنند حس می کردم آخرین لحظات عمرم را سپری می کنم. 🔹با دلی شکسته و چشمانی پُر از اشک گفتم اگر شهدا به دادم نرسند و شفایم ندهند که من بیچاره ام. 🔸در حال درد دل کردن با مهدی بودم که بیهوشم کردند در عالم بیهوشی مهدی بالای سرم آمد در حالی که کوله پشتی اش روی دوشش و قمقمه ای در دستش بود به من گفت مادر ناراحت نباش بلند شو به لطف آقا ابوالفضل علیه السلام و امام حسین علیه السلام شما خوب شدی و دیگر خطری تهدیدت نمی کند. 🔹مادر من برایت کمی از تُربت امام حسین علیه السلام آورده ام. 🔸ذکر یا امام حسین علیه السلام بر لبم بود و دائم مهدی را صدا می زدم که به هوش آمدم. ✍راوی؛ مادر شهیدان جابر و مهدی مهدوی 👇👇 ┏🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر به خون خفتگان اسلام و رزمندگان پُرتوان و حماسه آفرین جبهه های نبرد که از جان و مال خود گذشتند و از دیار خود، هجرت نمودند که برای آنها اجری عظیم از طرف پروردگارشان در پیش است. وصیت ما رزمندگان اسلام به مردم عزیز و شهیدپرور خانوک و همچنین تمام مردم حزب الله این است که همانگونه که تاکنون به اسلام و مسلمین خدمت کرده اید و با به جبهه فرستادن جگرگوشه های[1] خود و با نان پختن و کمک به جبهه ها، امام امت و امت اسلامی را از خود راضی کرده اید، تا آخرین لحظه و آخرین قطره خونی که در بدن دارید از مسئولین دولت جمهوری اسلامی که همان ملت هستند، حمایت کنید و امام را تنها نگذارید. در نمازهای جماعت و جمعه شرکت کنید؛ [چرا] که این وحدت شما، مُشتی محکم به دهان منافقان و مخالفان جمهوری اسلامی است. امیدوارم بعد از ما، مردم ننشینند و تا [آزادی] کربلا و پیروزی تمامی مستضعفین عالم بر مستکبرین، از جهاد بازنمانند و جبهه ها را خالی نگذارند؛ [چرا] که این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است. در پایان، از شما می خواهم که وقتی می خواهید برای شهیدان خود گریه کنید، به یاد زینب(سلام الله علیها) و دردهای دل او باشید و برای امام حسین(علیه السلام) و یارانش گریه کنید؛ که خونِ ما رنگین تر از خونِ گلوی علی اصغر(علیه السلام) و خونِ فرق شکافته علی اکبر(علیه السلام) و دیگر یاران امام حسین(علیه السلام) نیست؛ بلکه آنها بر ما حقّ بیشتری دارند 👇👇 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا