eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
257 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° انگار یه پارچ آب یخ ریختن روم چی؟ بابای محمد مرد؟؟؟ شوک بدی بهم وارد شده بود دم‌خونشون‌ک رسیدیم کرایه ماشینو دادم و پیاده شدم‌ چقدر شلوغ شده بود به پارچه های سیاهی که روی دیوار نصب شده بود نگاه کردم وای مگه میشه؟ من‌که چند روز پیش دیده بودم باباشو سالم‌بود یه نیرویی نمیزاشت برم تو‌ روح الله و علی دم دروایستاده بودن صدای قرآن بلند بود‌ نتونستم اشکام روکنترل کنم جلوتررفتم به عکسا وپارچه مشکی ها خیره شدم‌ک‌روح الله گف +بفرمایید سرم رو تکون دادم و وارد شدم وای خدایا مگه میشه یه آدم انقدر زود بمیره اونم آدم ‌سالم؟ با گوشه ی چادرم اشکم رو پاک کردم و کفشمو در اوردم ورفتم داخل چشم هام به ریحانه خورد که داد میزدو گریه میکرد عه عه عه من چرا باورم نمیشد؟ رفتم سمتش بغلش کردم وبهش تسلیت گفتم ک گفت +دیدی فاطمه؟ دیدی چیشد؟ بابام رفت فاطمه فاطمه دیدی یتیم‌شدم؟ در جوابش فقط اشک ریختم و چیزی نگفتم زنداداشش هم گریه میکرد‌ اونم‌بغل کردم و تسلیت گفتم یه گوشه نزدیک ریحانه نشستم محمدروندیده بودم دلم‌شور میزد براش اون چی به سرش اومده؟ چشمم خورد به چفیه باباش که هنوز رو طاقچه بودجای خالیش بود ولی خودش نه اذیت شدم خیلی حالم بد شده بود من که دوبار دیده بودم اون مرد نازنین رو انقدر حالم بد شد! بچه هاش چه حالی داشتن واقعا؟ یه خانوم که نمیشناختمش اومد و جلوم چایی گذاشت چشم هام به ریحانه بود که بلند بلند گریه میکرد‌ و فریاد میکشید یه چند دقیقه که گذشت روح الله یا الله گفت و اومد تو و به ریحانه گفت پاشیم‌بریم مسجد رو کرد سمت من حس کردم میخاد چیزی بگه که پشیمون شد ورفت ریحانه رو بلند کردم و راهی مسجدی شدیم که با خونشون زیاد فاصله نداشت تو مسجد نشسته بودیم که ریحانه با گریه گفت: +وای کیفم!جا گذاشتمش خونه اشک رو صورتم رو با دستمال خشک کردم و گفتم _کیفت رو میخای چیکار؟ +باید کارت بدم به روح الله _آهان. میخای من برم بیارم برات؟ +نه به سلما میگم‌ زحمتت میشه _نه زحمتی نیست. میارم برات اینو گفتم و خواستم پاشم که ریحانه به بغل دستیش اشاره زد و گفت +کیان جون کاش به داداشت میگفتی بره دنبال محمد‌ هنوز سر خاکه تا اسمش اومد گوشم تیز شد بیچاره بهش حق میدادم غم بزرگی بود به ریحانه نگاه کردم که یه کلید سمتم دراز کرد +بیا این کلید خونس کیفم هم تو اتاقم پشت کتاباس ازش گرفتمو از مسجد رفتم بیرون تو گوشیم به خودم نگاه کردم و راه افتادم سمت خونشون بعداز پنج دقیقه رسیدم دم خونشون کلید انداختم ودر رو باز کردم‌ به خیال این کسی خونه نیست در اتاق ریحانه رو باز کردم خواستم برم تو که دیدم یکی تو اتاق زیر پتو دراز کشیده تو این گرما پتو چی میگه یه سرفه کردم تا طرف به خودش بیاد و بفهمم کیه ولی از جاش تکون هم نخورد با صدای بلند تر گفتم +ببخشید دیدم بازم کسی جواب نداد حدس زدم شاید خواب باشه برای همین بیخیالش شدم و رفتم سمت کتابای ریحانه دست دراز کردم که کیفشو بردارم به محض اینکه کیف رو برداشتم خواستم برم بیرون که صدایی ک شنیدم‌مانع شد اول ترسیدم بعد که دقت کردم فهمیدم صدای محمده کابوس میدید؟ ریحانه ک گفته بود هنوز سر خاکه؟ خواستم نزدیکش شم حدس زدم حالش بده که با وجود این گرمارفته زیر پتو ولی ترسیدم دوباره شر به پا کنه،داد و بیداد کنه آبرومو ببره بگه بهم نزدیک نشو ایستادم و نگاهش میکردم‌ که یهو دیدم تو جاش میلرزه کیف روانداختم ورفتم سمتش پتو رو از قسمت پاش از روش کشیدم خیلی احتیاط کردم از دور این کار رو انجام بدم و دستم بهش نخوره که چیزی بگه آروم پتو رو دادم کنار که دیدم خیسه خیسه انگار یکی روش آب ریخته! استرس داشتم .ترسیدم حالش بدشده باشه و دوباره به قلبش فشار اومده باشه ولی اگه میخاستم هم نمیتونستم کاری کنم‌ دیدم تلفنم زنگ میخوره‌ مامان بود تلفن و جواب دادم و _الو سلام مامان +سلام مادر من سر خیابونم بیا دیگه _بیا خونشون بابای ریحانه فوت شده‌ من خونشونم الان‌ حال داداشش خیلی بده مامان بیا کمک کن من نمیدونم چیکار کنم اگه چیزی هم داری با خودت بیار خیلی آروم حرف میزدم نمیدونستم میشنیدیا نه ولی این و گفتمو تلفن رو قطع کردم و خودم رفتم تو آشپزخونه‌ نفهمیدم چنددقیقه گذشت که مامان اومد تو خونه و داد زد +فاطمه!فاطمهه با عجله رفتم تو حیاط و دستم رو گذاشتم رو بینیم _هیس مامان بیا بالا +کسی خونه نیست _نه بیا حالا برات تعریف میکنم +بگو چیشده میدونستم اگه نگم دست از سرم بر نمیداره‌ _اومدم کیف ریحانه رو براش ببرم خودشون مسجدن که دیدم یکی اینجا افتاده داداش ریحانس مامان حالش بده بیا داخل دیگه چرا استخاره میکنی؟ مثلا پرستاری ها ملتمسانه گفتم +خواهش میکنم بہ قلمِ🖊 💙و 💚 @montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: چهار چیز بدتر از خود گناه : ۱- کوچک شمــردن گنـــاه ۲- خوشحالـــی از گنـــاه ۳- افتخـــار بـــه گنـــاه ۴- اصـــرار بـــه گنـــاه منبع: مستدرک الوسائل ج‏۱۱ ص۳۴۹ @montazer_shahadat313
✨بسم رب المهدی✨ سلام بر کاربران زینبی ها☺️🖐 خووبییینن😍 بچه بسیجیا، اتقلابیا، مومنا، درچه حالن😁 زود تند سریع میگم .. تعطیلی و استراحت دیگه کافیه.. هرکار میخواین بکنین ولی راس ساعت ۲۲پنجشنبه 21تیردعوتتون میکنم به کانال خودتون... امشب داریم جانمونینا😉 👇 @zeinabiha2 منتظرتونیم فعلا یاعلی👋
(عج)❥ شاید خدا مَرا بہ انتظارِ تُ آفریده است @montazer_shahadat313
پیشنهاد دادم که بیاید باخودم با جناق شود و همین مقدمه ای برای ازدواجش شد. به مادر خانمم گفتم: این رفیق ما ، جعفر آقا ، از مال دنیا چیزی به غیر از یک دوربین عکاسی نداره . گفت:مادر اینها مال دنیاست ؛ بگو ببینم از دین و ایمان چی داره؟ گفتم:از این جهت هرچی بگم کم گفتم!ما که به گرد پای اون هم نمی‌رسیم. گفت :خدا حفظش کنه من هم دنبال همچین دامادی بودم. 🌹شهید سرتیپ حاج محمد جعفر نصر اصفهانی 🌹جانم فدای اسلام ، ص ۴۲ @montazer_shahadat313
🍃بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـ🍃 😎 و اما ایشون به لَعن من و هر پیامبر مستجاب‌الدعوه محکوم میشن. 😠 چرا آقای قاضی؟؟ به چه جرمی؟؟ 😎 به جرم حلال شمردن و اختصاص اموال عمومی برای خود. 😎 ببریدش. 📕|• . ص: ۵۳۹ . @montazer_shahadat313
🕊 کلام اوّل و آخر ، رضاست ... گاه ، رضای دل ، رضای اوست و گاهی ، رضای او ، رضای دل ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@montazer_shahadat313
🕊 بین خودمان بماند، اما... ما در فِراق، بیشتر از وصال عاشقیم... ‌ ...♥️•~° @montazer_shahadat313
✨﷽✨ ✍ * ... 🌀*ازجهان آرا، شجاعت را...* ☀️*ازعبدالرضاموسوی، ایستادگی را...* 🌀*ازبهروزمرادی،تواضع را* ☀️*ازمحمدرضاعسکری فر،مجاهدت را...* 🌀*ازمصطفی چمران،فرماندهی‌را...* ☀️*ازحسن باقری، خودگذشتگی را...* 🌀*ازحسین علم الهدی، انقلابی بودن را...* ☀️*از ابراهیم هادی، پهلوانی را...* 🌀*ازحاج همت، اخلاص را...* ☀️*ازاسماعیل دقایفی، جوانمردی را...* 🌀*ازعلی هاشمی، رشادت را...* ☀️*از احمدی روشن را،همت وپشتکار را...* 🌀*ازسیدسیاح طاهری، خلوص نیت را...* ☀️*از باکری ها، گمنامی را...* 🌀*از علی خلیلی، امر به معروف را...* ☀️*از مجید بقایی، فداکاری را...* 🌀*از حاجی برونسی، توسل را...* ☀️*از مهدی زین الدین، سادگی را...* 🌀*از سعید طوقانی، خوشرویی را...* ☀️*از حسين همدانى، ایمان را...* 🌀*از عباس بابایی، دوری از گناه را...* ☀️*از صیاد شیرازی، نماز اول وقت را...* 🌀*از شهید مرتضی کریمی صبر را...* 🔴 *با این همه نمیدانیم چرا ، موقع عمل که میرسد ، 🍃 انسانهای بد کاره رو الگو قرار می دهیم 🍃 🌸 ‌@montazer_shahadat313 🌸