|•بیسیـمچۍ•|
حالا باید بعد از رو به راه شدن ارتباط قلبی تو با امام زمان وارد خودسازی بشی✋ رو اخلاقت رو رفتارت در
وقتی کار فرهنگی را شروع میکنید با اولین چیزی
که باید بجنگیم خودمان هستیم!
اولین مشكل، مشكل تنبلی و سهلانگاری است...
#شهیدمصطفیصدرزاده
4_5834498731273095346.mp3
8.32M
نوکر باید بره پیش اربابش...
#دانلودواجب
#امامزمان
|•بیسیـمچۍ•|
سلام صبحتون بخیر #گمناممجنون هستم payamenashenas.ir/Shohada پاسخگوی سوالات اعتقادی و مشاوره در
گناهی نکردم اما پدر و مادرم فکر میکنن من گناه کردم ، چیکار کنم؟ فقط خدا میدونه که اینجوری که اونا فکر میکنن نیست
واقعا نمیدونم چیکار کنم🤕🤦🏻♀️
ـــــــــــــــــــــــــ
سعی کن با محبت و احترام به پدر و مادرت به تدریج اعتمادشونو جلب کنی
یهو که اینجوری نشدن، بهرحال یه اتفاقی افتاده که اینطور فکر میکنن
انتظارم نداشته باش که به یکباره حسشون نسبت بهت خوب بشه، ولی مطمئن باش اگر بهشون ابراز محبت کنی و بهشون اهمیت بدی کمکم قضیه درست میشه
#گمناممجنون
|•بیسیـمچۍ•|
سلام صبحتون بخیر #گمناممجنون هستم payamenashenas.ir/Shohada پاسخگوی سوالات اعتقادی و مشاوره در
سلام من میخوام نکته های مثبت تو خودم بزارم ولی نمیتونم همش گیر میشم یه جا لنگ میزنم چی میگید شما همون اراده ندارم به شدت نیاز به کمک دارم
ـــــــــــــــــــــــــ
نماز اول وقت اراده رو قوی میکنه
همچنین رفتن به اماکن مذهبی و زیارتی حتی اگه هیچ کارم نکنی ارادهت قوی میشه
دربارهی قوی شدن اراده آقای دکتر رفیعی یه سخنرانی داره اگه سرچ کنی پیدا کنی گوش کنی خیلی مفیده
#گمناممجنون
تنهام حوصله ندارم کسل شدم کلا همیشه صبح ساعت شش بیدار میشدم اما الان نه
دلم می خواد یه کتاب خوب در مورد روانشناسی بخونم که کمکم بکنه
یا با یه نفر صحبت کنم که راهنمایی بکنه
ـــــــــــــــــــــــــ
به احتمال زیاد مشکل از طبعتون هست و بلغمتون زیاد شده...
درمان کنید تا بد تر از این نشید
#گمناممجنون
|•بیسیـمچۍ•|
تنهام حوصله ندارم کسل شدم کلا همیشه صبح ساعت شش بیدار میشدم اما الان نه دلم می خواد یه کتاب خوب در
https://eitaa.com/B_30m_chi/5890
بلغم تب سرده
من تب گرمی دارم
انگیزه ندارم انگار که یکی داره جلومو میگیره
ساعت که می ذارم بیدار میشم اما بعد دو دقیقه میگم ولش کن آخرش که چی می خوابم
ـــــــــــــــــــــــــ
اینجور نمیشه تشخیص داد
باز هم چک کنید طبعتون رو
پیشنهاد میکنم کتاب رنج مقدس ١ و ٢ رو بخونید
برای اراده کردنتون میتونه مفید باشه
همچنین کتاب عشق و دیگر هیچ
بسمحق... :)🍂
#پارت3
پسرکفلافلفروش
اینقسمت #روزگارجوانی
_._._._ ._
در روستاهای اطراف قوچان به دنيا آمدم. روزگار خانواده ما به سختی ميگذشت.
هنوز چهار سال از عمر من نگذشته بود كه پدرم را از دست دادم. سختی زندگی بسيار بيشتر شد. با برخی بستگان راهی تهران شديم.
يك بچه يتيم در آن روزگار چه ميكرد؟ چه كسي به او توجه داشت؟
زندگی من به سختی ميگذشت. چه روزها و شبها كه نه غذايی داشتم نه جايی برای استراحت.
تا اينكه با ياری خدا كاری پيدا كردم. يكی از بستگان ما از علما بود. او از
من خواست همراه ايشان باشم و كارهايش را پيگيری كنم.
تا سنين جوانی در تهران بودم و در خدمت ايشان فعاليت ميكردم. اين هم كار خدا بود كه سرنوشت ما را با امور الهی گره زد.
فضای معنوی خوبی در كار من حاكم بود. بيشتر كار من در مسجد و اين مسائل بود.
بعد از مدتی به سراغ بافندگی رفتم. چند سال را در يك كارگاه بافندگی گذراندم.
با پيروزی انقلاب به روستای خودمان برگشتم. با يكی از دختران خوبی كه
خانواده معرفی كردند ازدواج كردم و به تهران برگشتيم.
خوشحال بودم كه خداوند سرنوشت ما را در خانهی خودش رقم زده
بود!
خدا لطف كرد و ده سال در مسجد فاطميه در محلهی دولاب تهران به عنوان خادم مسجد مشغول فعاليت شديم.
حضور در مسجد باعث شد كه خواسته يا ناخواسته در رشد معنوی فرزندانم
تأثير مثبتی ايجاد شود.
از زبان پدر شهید
ادامه دارد...
پارتِاول:
https://eitaa.com/B_30m_chi/5859
📚@B_30m_chi
بسمحق... :)🍂
#پارت4
پسرک فلافل فروش
اینقسمت #روزگارجوانی
_._._._._
فرزند اولم مهدي بود؛ پسری بسيار خوب و با ادب، بعد خداوند به ما
دختر داد و بعد هم در زمانی كه جنگ به پايان رسيد، يعنی اواخر سال 1367
محمدهادی به دنيا آمد. بعد هم دو دختر ديگر به جمع خانوادهی ما اضافه شد.
روزها گذشت و محمدهادی بزرگ شد. در دوران دبستان به مدرسهی
شهيد سعيدی در ميدان آيتاهل سعيدی رفت.
هادی دورهی دبستان بود كه وارد شغل مصالح فروشی شدم وخادمی
مسجد را تحويل دادم.
هادی از همان ايام با هيئت حاج حسين سازور كه در دههی محرم در
محلهی ما برگزار ميشد آشنا گرديد. من هم از قبل، با حاج حسين رفيق بودم. با پسرم در برنامههای هيئت شركت ميكرديم.
پسرم با اينكه سن و سالی نداشت، اما در تداركات هيئت بسيار زحمت
ميكشيد.
بدون ادعا و بدون سر و صدا براي بچههای هيئت وقت ميگذاشت.
يادم هست كه اين پسر من از همان دوران نوجوانی به ورزش علاقه نشان ميداد. رفته بود چند تا وسيلهی ورزشی تهيه كرده و صبحها مشغول ميشد.
به ميلهای كه برای پرده به كنار درب حياط نصب شده بود بارفيكس ميزد. با اينكه الغر بود اما بدنش حسابی ورزيده شد.
از زبان پدر شهید
ادامه دارد...
پارتِاول:
https://eitaa.com/B_30m_chi/5859
📚@B_30m_chi
#ناشناس
برادر شهیدتون شهید حججی هست ؟ اسمشون رو بگید و کتابشون اگه خونید ..
•
•
بله شهیدی که اون روز ازشون گفتیم شهید محسن حججی هستن
کتابشونم کتاب سربلند هست
پیشنهاد میکنم حتما مطالعه کنید👌
#ناشناس
سلام.پی وی اف کتاب قرار بی قرار رو میخام ندارین؟هرکتابی که در مورد شهیدصدرزاده اس لطفا اگر پی دی اف یا پارتهاش رو دارین؛بفرستید باتشکر🌹🌱
•
•
سلام و رحمت
نداریم ولی حتما پیگیری میکنم اگه موجود بود نسخه pdf کتاب رو میزارم کانال براتون