#دعـاۍفـࢪج🌖🌦
إِلٰهِۍعَظُمَالْبَـلاءُ،وَبَـرِحَالْـخَفاءُ،
وَانْڪَشَـفَالْغِـطاءُ،وَانْقَـطَعَالـرَّجاءُ،
وَضـاٰقَتِالْأَرْضُ،وَمُنِــعَتِالسَّماءُ،
وَأَنْــتَالْمُسْتَعانُ،وَإِلَیْڪَالْمُشْتَـڪیٰ،
وَعَلَیْڪَالْمُـعَـوَّلُفِۍالشِّـدَّةِوَالــرَّخاءِ.
الـلّٰـهُمَّصَـلِّعَـلۍٰمُحَــمَّدٍوَآلِمُحَـــمَّدٍ
أُولـِۍالْأَمْـرِالَّـذِینَفَرَضْتَعَلَیْناطـاعَـتَهُمْ،
وَعَــرَّفْتَنابِذَلِڪَمَـنْزِلَتَهُمْ،
فَـفَـرِّجْعَـنّـابِحَــقِّهِمْفَـرَجاًعاجِـلاًقَـرِیباً
ڪلَمْحِالْبَـصَرِأَوْهُــوَأقْـرَبُ.
یَاٰمُحَـــمَّدُیَاٰعَلِۍُّ،یَاٰعَلِۍُّیَاٰمُحَـــــمَّدُ
اڪْفِیـاٰنِۍفَإِنَّڪُـماٰڪـآفِیـانِ،
وَانْصُرانِۍفَإِنَّڪُـماٰناصِـرانِ.
یَـاٰمَوْلاناٰیَـاٰصاحِبَالزَّمــانِ،
الْغَوْثَالْغَوْثَالْغَوْثَ
أَدْرِڪْـنِۍأَدْرِڪْـنِۍأَدْرِڪْنِۍ،
السَّـاٰعَةالسَّـاٰعَةَ السّـاٰعَةَ،
الْعَــجَلَالْعَــجَلَالْعَــجَلَ،
یَاأَرْحَـــــمَالرَّاحِمِینَ
بِحَقِّمُحَمَّدٍوَآلِہالطَّـاهِـرِینَ.!
| @Ba_rasm_shahadat |
#بیبیرقیه
#امام_حسینی
روبه روی آفتابِ روی تو
ذرّهـ ام،گردم،غُبارم
هیچْ
هیچْ
صَلْ اَللّٰهُ عَلَیْڪَ یاٰ سَیِّدَنَا ألْمَظْلوُمْ...😔💔
| @Ba_rasm_shahadat |
.
من فقط میخوام
سایهی تو به سرم باشه؛
قبر من کُنـــج حرم باشه..
+میشه آقای امام حسین؟♥️(:
| @Ba_rasm_shahadat |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أنتَ کَهْفي حینَ تُعییني المذاهبُ في
سَعتِها و تَضیقُ بِیَ الارْضُ بِرحبِها
تـو پناهگاه منی!
تـو کهف منی!
تـو مأمن منی!
وقتی که راه ها و مذهب ها
با همه خرافه هایش مرا
به عجز می کشاند
و زمین با همه وسعتش
بر من تنگی می کند!
#امام_حسینی🖤
| @Ba_rasm_shahadat |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مداحی
آبرودارسلام🖐🏽
بیکسویارترین...😭💔
| @Ba_rasm_shahadat |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
بابا ای لعنت به شامیا
بابا صد رحمت به کربلا
#بیبیرقیه
#پیشنهاد_دانلود
| @Ba_rasm_shahadat |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با تو خوشم ..
با تو که مدیون توام
با تو که عمریه گدای کرم رقیه خاتون توام
#امام_حسینی
#بیبیرقیه
| @Ba_rasm_shahadat |
🖤͜͡🥀
ربّناولاتحَمِلنامالاطاقَتَهلنابِه
+ولیآقایامامحسین،ماپشتمان
ضعیفترازآنبُوَدکہتوبارفراقو
دوریِخودرابرآننَهی:))
🎞¦⇠#استوری
🥀¦⇠#روزسوممحرم
| @Ba_rasm_shahadat |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بیبیرقیه
#امام_حسینی
عمه بابا آمده برخیز تا کاری کنیم
آبرو داری کنیم (۲)
با لباس پاره باید مهمان داری کنیم
آبرو داری کنیم (۲)
حســــــین(ع)...💔!
| @Ba_rasm_shahadat |
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂
🌸🍂
🍂
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#پارت_صد_و_هفتم 🌈
اوایل مهر بود.یک روز از سرکار برمیگشتم.به سر کوچه که رسیدم ماشین کامران رو دیدم.بدنم شروع کرد به لرزیدن.خودم رو به ندیدن زدم و قصد ورود به کوچه رو کردم که از ماشین پیاده شد و صدام کرد.ترجیح دادم جوابشو ندم.دنبالم اومد و مقابلم ایستاد.صورتم رو به سمت دیگر چرخوندم .
او دستها رو داخل جیبش انداخته بود و از پشت عینک سیاهش نگاهم میکرد..
گفت:باهات حرف دارم.
گفتم:من حرفی با کسی ندارم.مزاحم نشو.
خواستم از کنارش رد شم که چادرم رو کشید.
به سمتش برگشتم ودرحالیکه اطرافمو نگاه میکردم گفتم:چیکار میکنی؟خجالت بکش.من اینحا آبرو دارم.
پوزخند زد:هه!! سوار شو اگه خیلی آبروت واست مهمه وگرنه به علی قسم واست تو این محل آبرو نمیزارم.
عصبانیت از لحنش میبارید.باید چیکار میکردم؟؟
گفت:فقط پنج دیقه بیا و جواب یک سوالمو بده بعدم بسلامت!!!
آب دهانم رو قورت دادم.مردم نگاهمون میکردند.
گفتم:همینجا بگو من سوار ماشینت نمیشم.
چقدر خشمگین بود.
میترسی بلایی سرت بیارم؟! خیالت راحت!میشینی تو ماشین یا داد بزنم همه بفهمن کارم باهات چیه؟
چاره ای نداشتم.سوار ماشینش شدم.او هم به دنبال من سوارشد و با سرعت زیاد حرکت کرد.گفتم:کجا داریم میریم.قرار بود واسه پنج دیقه حرف بزنی بری..
جوابم و نمیداد.ترسیدم.نکنه میخواست بلایی سرم بیاره.دستم رو داخل کیفم کردم و تسبیح رو فشار دادم.
خدایااا خودم و سپردم دستت ..
داد زدم:نگه دار...منو کجا میبری!؟
گفت:یه جایی که راحت بتونم سرت داد بکشم..هرچی دهنمه بهت بگم..بعد میتونی گورتو واسه همیشه گم کنی.
همه ی این رفتارها نشون میداد که کامران پی به اون راز برده! والبته شاید با چاشنی بیشتر و دروغ بیشتر.!
صدای ضبطش رو زیاد کرد .یک موسیقی درباب خیانت و بی وفایی پخش میشد.
سکوت کردم و زیر لب دعا خوندم.
نمیدونم چقدر گذشت .رسیدیم به یک جاده ی خاکی در اطراف تهران..
نفسهام به شمارش افتاده بود.فرمونش رو کج کرد و وارد جاده ی خاکی شد.گفت:پیاده شو.
اشکهام نزدیک بود پایین بریزه ولی اجازه ندادم.نمیخواستم از خودم نقطه ضعفی نشون بدم.
خودش زودتر از من پیاده شد و به سمت در عقب، جایی که من نشسته بودم اومد و در رو باز کرد.
با لحن طعنه واری خطابم کرد:پیاده شید رقیه ساداااات خانووووم...
فکم میلرزید.اگر لب وا میکردم اشکم پایین میریخت.
صورتم رو ازش برگردوندم.
گفت:خیلی خب اگه دوست نداری پیاده شی نشو..
بریم سراغ پنج دیقه مون..
مکثی کرد و پرسید:چراااا؟؟؟؟
هنوز ساکت بودم.
با صدای بلند تری فریاد زد:پرسیدددم چرا؟
ترسیدم.
لعنتی! اشکم در اومد.
حالا اون هم صداش میلرزید.نمیدونم شاید از شدت عصبانیت.شاید هم مثل من گلوش رو بغض میسوزوند.
روبه روی صندلی م نشست و در ماشین رو گرفت تا تعادلش به هم نخوره.
گفت:فکر میکردم با باقی دخترهایی که دیدم فرق داری.!! تو چطوری اینقدر قشنگ بازی میکنی؟ هیچ کی نتونسته بود منو دور بزنه هیچکی...
گفتم:من بهت گفته بودم که نمیخوام باهات باشم..بهت گفته بودم خسته شدم از این کار.پس دیگه این بازیا واسه چیه؟اگه قصدم فریبت بود اون ساک وبهت برنمیگردوندم.
پوزخندی زد:اونم جزو بازیهات بود..خبر دارم.
سرم رو به طرفش چرخوندم و با عصبانیت گفتم:کدوم بازی؟!!! اصلا این کارچه سودی داشت برام؟
داد زد:چه سودی داشت؟؟ معلومه خواستی دیوونه ترم کنی..گفتی تا وقتی محرم هم نشیم نمیخوام باهات باشم! واقعا که خیلی زرنگی!! پیش خودت گفتی این که خرشده حالا بزار یه مهریه و یه شیربهایی هم ازش به جیب بزنیم بعدم الفرار...
دستم رو مشت کردم.با حرص گفتم:
اینا رو خودت تنهایی فهمیدی یا کسی هم کمکت کرده؟؟ برو به اون بی شرفی که این خزعبلاتو تو گوشت پرکرده تا از من انتقام بگیره بگو بره به درررک!! و تو آقای محترم!!!
تو که ادعات میشه خیلی زرنگی و..هیشکی دورت نزده پس چرا خام حرفهای اون خدانشناس شدی؟!
او بلند شد و با لگد لختی خاک به گوشه ای پرتاب کرد و گفت:همتون آشغالید..
ادامہدارد...
| @Ba_rasm_shahadat |
🍂
🌸🍂
🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
#دعـاۍفـࢪج🌖🌦
إِلٰهِۍعَظُمَالْبَـلاءُ،وَبَـرِحَالْـخَفاءُ،
وَانْڪَشَـفَالْغِـطاءُ،وَانْقَـطَعَالـرَّجاءُ،
وَضـاٰقَتِالْأَرْضُ،وَمُنِــعَتِالسَّماءُ،
وَأَنْــتَالْمُسْتَعانُ،وَإِلَیْڪَالْمُشْتَـڪیٰ،
وَعَلَیْڪَالْمُـعَـوَّلُفِۍالشِّـدَّةِوَالــرَّخاءِ.
الـلّٰـهُمَّصَـلِّعَـلۍٰمُحَــمَّدٍوَآلِمُحَـــمَّدٍ
أُولـِۍالْأَمْـرِالَّـذِینَفَرَضْتَعَلَیْناطـاعَـتَهُمْ،
وَعَــرَّفْتَنابِذَلِڪَمَـنْزِلَتَهُمْ،
فَـفَـرِّجْعَـنّـابِحَــقِّهِمْفَـرَجاًعاجِـلاًقَـرِیباً
ڪلَمْحِالْبَـصَرِأَوْهُــوَأقْـرَبُ.
یَاٰمُحَـــمَّدُیَاٰعَلِۍُّ،یَاٰعَلِۍُّیَاٰمُحَـــــمَّدُ
اڪْفِیـاٰنِۍفَإِنَّڪُـماٰڪـآفِیـانِ،
وَانْصُرانِۍفَإِنَّڪُـماٰناصِـرانِ.
یَـاٰمَوْلاناٰیَـاٰصاحِبَالزَّمــانِ،
الْغَوْثَالْغَوْثَالْغَوْثَ
أَدْرِڪْـنِۍأَدْرِڪْـنِۍأَدْرِڪْنِۍ،
السَّـاٰعَةالسَّـاٰعَةَ السّـاٰعَةَ،
الْعَــجَلَالْعَــجَلَالْعَــجَلَ،
یَاأَرْحَـــــمَالرَّاحِمِینَ
بِحَقِّمُحَمَّدٍوَآلِہالطَّـاهِـرِینَ.!
| @Ba_rasm_shahadat |
حسین🩸 علیه السلام:
اےحـُــرّ
عذر ڪمتـــر جـو ڪه در ایـن بارگــاه
عفـو میگردد بہدنبـــالِ گنــاھ
| @Ba_rasm_shahadat |
#ابناءالزینبـ
زینب همان ڪه زینت باباے خویش بود
در ڪربلا شدند پسرهاش زیورش
#بیبیزینب | #عمه_زینب
| @Ba_rasm_shahadat |
#حرمتعجبصفایےدارد💚
پیادهمیرومآخربہ#کربلا ےحسن؏
یقینڪنیدڪهروزےبهچشمخواهمدید
#امام_حسینی
| @Ba_rasm_shahadat |
« 🖤🥀»
#بیبیزینب | #عمه_زینب
جانزکفمیدهمبهپایغمش
جــــاننثــــارعقیـــلةالعربم:)
🖤¦↫#روزچهارممحرم
🥀¦↫#دوطفلانحضرتزینب
| @Ba_rasm_shahadat |
•💔🥀•
بیادوتاپسرمراخــودمفداتکنم
کهدشمنتونگویدجگرنداشتهام:)
#روزچهارممحرم
| @Ba_rasm_shahadat |
كسی كه سوخته شد، با غم ِتو ساخته شد.
#آقایاباعبدالله
| @Ba_rasm_shahadat |