7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خودتُ تغییر بده، عالم برات تغییر پیدا مےکنہ^^!
_استادپناهیان🌱
🔥 @Ba_velayat_tashahadat
『آیندهســاز🌱』
#صبر_و_آرامش😄✌️🏿
.
روزهفتم↯
.
چقدردرروایتداردكهائمهاطهارفرمودند :
.
«الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِر»
.
[منلايحضرهالفقيه، ج۴، ص۳۶۲]
.
یعنیدنیازندانمومنوبهشتکافراست
دنیاچيست؟زنداناست
درزندانکهخوشینیست
.
منوشما،الآندرزنداندنياهستیم؛پستوقعنداشتهباش
.
آنمراتبعالیهرابگذاربراےعالمبرزخو قیامتوبهشت
اینجاچهارروزاستكهمیگذرد
.
یککاریبکنیمکهخداازماراضیباشدامام زمان﴿؏﴾ازماراضیباشد؛همینبسیارعالیاست
.
توقعاتخودرابالانبروقتیتوقعاتخودرا بالابردی،خداممکناستتوقعاتخودشرا ازتوبالاببرد
.
توكهچیزهاےبزرگمیخواهیچهکارهای بزرگےکردهای؟
.
چهعباداتفوقالعادهایکردهای؟
.
چهاطاعتفوقالعادهایکردهایکهاينها
رامیخواهی؟
.
ناصریچهجوابيبدهد؟
👤 آيت الله ناصری
🔥 @Ba_velayat_tashahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ټٰایـمِـ⏰ــ #اښټـــــوري🤞🏻
#تنها۱روز💔
•|سرداردلـہـ♥️ــاخونݜد....!
#HERO
🖤•| @BA_VelayaT_TashahadaT
『آیندهســاز🌱』
#حـــرفاےدرگوشے 🌱🌸 توگوشیشیهعالمھ عڪس #حاجقاسمداره..؛ بعدنمازشقضا میشه...🤨 پ.ن: عڪسشهدارا
#حـــرفاےدرگوشے 🌱🌸
فَطُوبَی لِذِي قَلْبٍ سَلِیمٍ
.
خوشابهحالڪسیڪہقلبیسالم دارد...
#نهجالبلاغهخطبه214
سعیڪنیم،قلبهایخودمانرا که #حرم_خداست
و محلنزول الطافالهیست...
محلرفتو آمدهر ڪسینڪنیم...
قلبهایمانآنقدربا ارزشهستندڪه
خداآنرا #سند_بزند به نامخودشو بفرماید:
#القلب_حرم_الله ...
پس مواظبش باشیم...❢💎
𝑗𝑜𝑖𝑛↯
🖇 @BA_VelayaT_TashahadaT
『آیندهســاز🌱』
🌹🌸🌹 🌸🌹 🌹 #رمان_از_جهنم_تا_بهشت #قسمت_چهل_و_دو به روایت امیرحسین ………………………………… _جونم داداش ؟ محمدجو
🌹🌸🌹
🌸🌹
🌹
#رمان_از_جهنم_تا_بهشت
#قسمت_چهل_و_سه
به روایت زینب
چشمام رو چند بار باز و بسته میکنم ، بیدار شدن برای من زجر آور ترین کار ممکنه. با یاد آوری ساعت ۹ با فاطمه قرار دارم آروم و بی حوصله نگام رو سمت ساعت سوق میدم با دیدن عقربه کوچیکه ساعت که ۸ و عقربه بزرگش که ۱۰ رو نشون میده سریع مثله برق گرفته ها از جا میپرم.
_ مامان. مامان.
مامان_ به جای داد زدن بیا اینجا ببینم چی میگی.
_ نمیییخواد دیرم شده. هیچی.
سریع مانتو سفید و شلوار و شال مشکیم رو با لباس های توخونه ایم عوض میکنم و از دم در با مامان خداحافظی سرسری میکنم و سریع از خونه بیرون میرم. همزمان با بسته شدن در حیاط ، صدای زنگ موبایل بهم میگه که باید خودم رو برای هر طوفانی از سوی فاطمه آماده کنم، هرچند هیچوقت عصبانیتش رو ندیدم اما تو این چند ماه به خوبی متوجه شدم که روی وقتشناسی فوق العاده حساسه .
_ فاطمه به خدا خواب موندم ببخشید الان میام اصلا غلط کردم.
فاطمه _ سلام منم خوبم. نفس بکش دختر. زنگ زدم بگم که سر کوچتون وایسی من با بابا داریم میام دنبالت. بهترین خبر ؛ اونم صبحه اول وقت که عزا گرفته بودم برای اینکه چجوری باید این چندتا کوچه رو پیاده برم تا به تاکسی برسم؛ بود.
_ الهی فدای خودت و بابات. حله اومدم .
سریع با دو خودمو رسوندم سر کوچه.
سریع در ماشینو باز کردم و سوار شدم.
_ سلام. ببخشید دیر شد.
بابای فاطمه_ سلام دخترم همین الان رسیدیم.
فاطمه_ و علیکم السلام بر تو
جواب سلاماشون یه لبخند بود و بعدش هم یه خواب ۱۰ دقیقه ای.
.
.
.
_ مرسی عمو. خداحافظ
بابای فاطمه_ خدانگهدارتون .
فاطمه به محض رفتن باباش محکم زد رو شونم و باذوق گفت _ حدس بزن چی شده؟
_ عه چته؟ چمدونم چی شده.
فاطمه_ میخوان ببرنمون راهیان نور.
_ واااات؟
فاطمه_ وووووی حانیه ساعت ۹/۵ کلاست شروع نشده مگه؟
_ ای وای. بدو
پله های موسسه رو دوتا یکی کردیم تا رسیدیم به دفتر.
_ سلام خسته نباشید.
مسئول ثبت نام خانم عظیمی یه خانم فوق العاده بدحجاب بود که بادیدن فاطمه حالت چهرشو تغییر داد و گفت _ کاری دارید؟
از این طرز بر خوردش که کاملا از نگاهی که به فاطمه انداخت معلوم بود به خاطر چادری بودنه اونه اصلا خوشم نیمد. من هم لحنم رو تند تر از اون کردم و جواب دادم.
_ برای ثبت نام اومدن.
خانم عظیمی_ ایشون؟
و بعد با حالت بدی به فاطمه اشاره کرد.
_ بله. ایرادی داره.
خانم عظیمی_ نه ولی شما که نیاز به زبان یاد گرفتن نداری.
فاطمه_ ببخشید چرا ؟
خانم عظیمی_ هه . هیچی. بشین اونجا برات برگه تعیین سطح بیارم.
فاطمه آروم خطاب به من گفت _ میخوای تو برو سرکلاست.
_ نه نمیخواد.
خانم عظیمی_ هی دختر خانم . بیا بگیر اینو .
_ فاطمه هستش.
خانم عظیمی_ حالا هرچی.
رفتم جلو و برگه رو از دستش گرفتم. برگه رو دادم فاطمه تا بشینه رو صندلی داخل دفتر و منتظر بمونه و خودمم رفتم تو سالن منتظرش بمونم.
بعد از ده دقیقه اومد بیرون .
_ چی شد؟
فاطمه_ تو چرا نرفتی؟
_ چی شد؟
فاطمه_ گفت ده دقیقه دیگه بیا بگیر نتیجشو.
_ باش. پس بیا بریم بشینیم رو صندلی های تو حیاط.
فاطمه_ بیا برو سرکلاست خب.
_ بیا بریم بابا.
فاطمه_ عه.
بی توجه به اعتراض فاطمه به سمت حیاط راه افتادم. اونم که دید حریفم نمیشه دنبالم اومد.
_ خب تعریف کن ببینم راهیان نور چیه؟
فاطمه_ همون جایی که شهدای دفاع مقدس شهید شدن. خیلی حس و حال خوبی داره اصلا اونجا از زمین نیست . باید تجربش کنی.
_ الان ؟ تو این سرما؟ بیخیال
فاطمه_ ضد حال نباش دیگه. به خدا پشیمون نمیشی.
_ کی؟
فاطمه_ پنجشنبه؟
_ همین هفته؟
فاطمه_ اره
_ اونوقت تو الان داری به من میگی ؟ جمعه امتحان پایان ترم زبان دارم .
#ادامه_دارد...
✨💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖✨
🌹
🌸🌹
🌹🌸🌹
@Ba_velayat_tashahadat
⚠️ #پیام_فاطمیه_چیست
.
ایناسٺڪه🖐🏿
حتے اگر دستٺ را شڪستند
دسٺ از یارے#امام_زمانت برندارۍ💔🕊
.
منِ فاطمہ، براے امام زمانم،
امیرالمؤمنین جادادم
.
☝️🏻شمابراے#امام_زمانتان
پسرم مھدی چه ڪردید⁉️
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#HERO
🔥 @Ba_velayat_tashahadat
🏴انا لله و انا الیه راجعون
🔺لحظاتی پیش روح بلند و ملکوتی فقیه انقلابی فیلسوف مجاهد عمار رهبر حضرت آیت الله علامه محمدتقی مصباح یزدی به ملکوت اعلی پیوست.
⭕️رحلت این عالم ربانی را به حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و نایب بر حق ایشان مقام معظم رهبری و عموم ارادتمندان به ایشان تسلیت عرض میکنیم
🔥 @Ba_velayat_tashahadat