🏴انا لله و انا الیه راجعون🏴
⚫️ آیتالله محمد یزدی دار فانی را وداع گفت
🔘 ایشان عضو خبرگان رهبری بود و چندی پیش بهعلت بیماری از عضویت شورای نگهبان استعغا کرد.
ریاست مجلس خبرگان، ریاست قوه قضاییه، ریاست جامعه مدرسین قم، عضو شورای نگهبان و نمایندگی مجلس را در کارنامه داشتند.
☑️ خداوند روح این بزرگ مرد رو با اولیای الهی محشور بفرماید
🔥 @Ba_Velayat_Tashahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌🏻الگو سازی
💠 #استاد_رائفی_پور
📅 ٥ شهریور ۱۳۹۹ -
تهران ٫ اجتماع نوجوانان موسسه مصاف😊
@Ba_velayat_tashahadat
#آیاتمهربانے
عِندَما أَتَذكَّر أَن كُلَ شَئْ بِيَدَالله يَطمئِن قَلبى...✨
‹ وقتىيادمميفتهكههمهچيز
دستخُداستقلبمآرومميگيره🌿 ›
#پروفایل🌱
#دخترونه
#پسرونه
#راھبۍپایان
🆔 @BA_VelayaT_TashahadaT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اښټـــــوري
#دیــالوگ📽
-منعملیــــاتیم😎⛓
⚜•|@BA_VelayaT_TashahadaT
دلبسپاربهاغوشخدا
sᴛᴏʀʏ🌿.
🌺@Ba_velayat_tashahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_یعنی بابات تا حالا تو رو ندیده؟!
+نه!
_داری گریه میکنی؟!😢
+:))))))
#فرزندانجانبازان💔 :)
🌸@Ba_velayat_tashahadat
من احساس عشق را
تجربه نڪردهام...
اما گاهی حسرت آن دستی را میخورم
ڪه حسین (ع)
بر صورت حُرّ و جُون ڪشید...
_استادعینصاد_
🌱@Ba_velayat_tashahadat
.
.
_- بزرگے میگھ ::🌱 باید بھ باورے از #خدا برسے🌻 ڪھ اگر لهت هم ڪرد!!🌙 بگے منو ساختھ!🌈 خدایا؛ از این باورا بھ ما هم بدھ! :)🌼✨ #حدیث_عشق... . @BA_VelayaT_TashahadaT
#قران
#بسم_الله
•
ولسوف یعطیک ربک فترضی
و بزودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد
که #خشنود شوی!
•
| #ضحی ۵ |
•💌• ↯
@Ba_velayat_tashahadat
-حواستونبه عمقِشادۍهاتونباشه..!!
"نشاط و انرژی انسان اگر ناشی از عوامل سطحۍ باشد، بھ دنبالش یک افسردگی
عمیق خواهد بود و اگر ناشی از عوامل پایـدار و عمیـق باشد بھ دنبالش نشاط بالاتر و انرژی خواهد بود.
#استادپناهیانِعزیز🌱
🍁@Ba_velayat_tashahadat
『آیندهســاز🌱』
🌹🌸🌹 🌸🌹 🌹 #رمان_از_جهنم_تا_بهشت #قسمت_بیست_و_ششم *ﺑﻪ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺍﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻦ* ﭼﯽ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺍﻻﻥ ﺩﻭ ﺳ
🌹🌸🌹
🌸🌹
🌹
#رمان_از_جهنم_تا_بهشت
#قسمت_بیست_و_هفتم
ﺑﻪ ﺭﻭﺍﯾﺖ زینب
ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﺩ ﻭ ﻣﺴﯿﺮ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻮ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺎﻣﻞ ﻃﯽ ﺷﺪ .
ﻭ ﻣﻨﻢ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﻃﺮﺯ ﻓﮑﺮ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ و ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺍﺳﻤﺶ ﺍﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻨﻪ بودم.
ﻧﺰﺩﯾﮑﺎﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ .…
به نجمه گفتم:ﻧﺠﻤﻪ ﻣﻦ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻢ .
ﻧﺠﻤﻪ _:ﺑﺎﺷﻪ .
ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ . ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ آﺭﻭﻣﯽ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﮔﻔﺘﻢ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺸﺪﻡ .
ﻋﺎﺷﻖ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺑﻮﺩﻡ .
ﻋﺠﯿﺒﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﺎﻝ ﻭ ﺑﺎﺭﻭﻥ؟ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺍﻣﺮﻭﺯ . ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺗﺎﺯﮔﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﮔﺸﺖ ﻭﺍﯾﺴﻪ ﺟﻠﻮﻣﻮﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻭ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺗﺎﺯﮔﯽ ﺩﺍﺷﺖ .
ﮐﻼﻓﻪ ﺯﻧﮓ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺯﺩﻡ .
ﺻﺪﺍﯼ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺣﮑﻢ ﺁﺭﺍﻣﺒﺨﺶ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺖ .
ﻣﺎﻣﺎﻥ:ﮐﯿﻪ؟
_ ﺑﺎﺯﮐﻦ .
ﺩﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﺷﺪﻡ . ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺳﺮﯾﻊ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺭﺳﻮﻧﺪ ﻭ گفت: ﺍﯼ ﻭﺍﯼ . ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯾﻪ؟ ﭼﺮﺍ ﺍینقدر ﺯﻭﺩ ﺍﻭﻣﺪﯼ؟ ﺧﻮﺏ ﺯﺑﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟
_ ﻭﺍﯼ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﮕﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻬﻠﺖ ﺯﺑﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﻢ ﻣﯿﺪﯼ؟ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺸﺪﻩ ﯾﮑﻢ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻡ . ﻣﯿﺰﺍﺭﯼ ﺑﯿﺎﻡ ﺗﻮ ﺣﺎﻻﻣﺎﻣﺎﻥ ﺟﺎﻥ؟
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﯽ ﺣﺮﻑ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﻭ ﻣﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ .…
#ادامه_دارد...
✨💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖✨
🌹
🌸🌹
🌹🌸🌹
@Ba_velayat_tashahadat
به استاد لبخند زدم😊
حس میکردم از چیزی
حرف میزنه که میفهمم...💝
استاد پرسید:
سخنرانی هروه رو گوش کردی؟
گفتم: بله!
گفت: ۲۰سال قبل توی یه کنفرانس یه سخنرانی داشتم
اون روز، بعداز تموم شدن حـرفای من
حضار همین قدر باشــور و حرارت🔥
برای من دست زدن و👏🏻👏🏻
تشویقم کردن...😃😎
🌪گفت:
اما اون روز من دقیــقا برعکس حرفایی
رو که امروز هروه زد...
ثابت کردم!!
بیست سال با تئوریام کنفرانس دادم و برام دست زدن...
وامروز هروه خلافـــ حرفا رو ثابت میکنه و
براش همین قدر دستمیزنن😓😐👌🏻