‹ 🍂 ›
با سلام
خوشحال میشم
ما را در ایتا پیگیر باشید .
https://eitaa.com/joinchat/959905816C26f9e2e38d
کانال خبری تفریحی زاینده رود ✅
❍↬❥ https://eitaa.com/z_rood
اخبار زاینده رود را از ما بخواهید.
─═इई🍃🌺🍃ईइ═─
● کانال زاینده رود ✅ را اینجا دنبال کنید.
پرتره ای از جمیله شیخی و آتیلا پسیانی در سالهای کودکی
🔹جمیله شیخی مادر آتیلا پسیانی از بازیگران توانمند سینما و تلویزیون ایران در سال های دور بود.
https://eitaa.com/Babashikhali
تفاوت دزدها و پولدارها در این است
که دزد مال ثروتمندان را میدزدد
اما پولدار اموال فقرا را ...
جرج برنارد شاو
https://eitaa.com/Babashikhali
19.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ אנו סוף חייה של ישראל
نحن حكم النهاية لحياة إسرائيل
بر عمر اسرائیل، ما حکم پایانیم ...
👊 به مناسبت حمله طوفانی گروههای فلسطینی به شهرکهای صهیونیستی
#الله_اکبر
#مکتب_حاج_قاسم
#طوفان_الاقصی
🚩 بسیج و روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر زاینده رود
─═इई🍃🌺🍃ईइ═─
https://eitaa.com/Babashikhali
1.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨شب و آرامشی دیگر
💫خداوند در کنار توست
✨و آماده برای
💫شنیدنِ حرف هایت
✨پس آرزوهایت را
💫با عشق برایش تعریف کن
✨و دل به دل مهرِ الهی بسپار
✨شبتون غرق در آرامش 💫
https://eitaa.com/Babashikhali
چه متنِ خوبیه :
هر چيزى به اندازه جاى خاليش توى زندگيمون ذهن و زندگيمون رو درگير خودش ميكنه ؛
بعضى جاى خالى ها كوچكند و با چيزهاى كوچك پر مى شوند
✨مثل يك حبه قند كنار چاى
✨مثل يك چتر در روز بارانى
✨مثل يك مسافرت بدون موسيقى
✨مثل يك حساب بانكى خالى
امـــا
امـــان از جاى خالى هاى بزرگ
كه نميشه به راحتى اونها رو پُـر كرد
✨مثل جاى خالى يك نفر كه حالا تبديل به يك قاب عكس و كلى خاطره شده
✨مثل جاى خالى يك لبخند روى صورتى كه ديگر نميخندد
✨مثل جاى خالى يك نفر كه ديگر نگرانت نيست
✨مثل جاى خالى يك پيام شب بخير
✨مثل جاى خالى يك دست نوازشگر و آغوش مهربان
✨مثل جاى خالى يك پدر
✨مثل جاى خالى يك اميد
✨مثل جاى خالى يك اعتماد
✨مثل جاى خالى يك خيال شيرين
✨مثل جاى خالى يك زندگى نزيسته
✨مثل جاى خالى خــــدا
اميدوارم كه جاى خالى هاى زندگيتون پُـــر باشه و اگه جاى خالى ، وجود داشت فقط جاى خالى هاى كوچيك باشه
https://eitaa.com/Babashikhali
2.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقاشی دیواری رو ببینین 👌👍
https://eitaa.com/Babashikhali
4.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید این مادر چقدر زیبا با بچش حرف میزنه👌
https://eitaa.com/Babashikhali
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#این مردم آزاری جدید رو ببینید تا برای چند لحظه از تهه دل و جان قهقهه بزنید!😂
https://eitaa.com/Babashikhali
4.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احساسات چقدر ماندگاری دارند ؟
😔 شرم : 30 دقیقه
😰 ترس : 42 دقیقه
😏 تحقیر : 48 دقیقه
😇 مهربانی : 1 ساعت و 18 دقیقه
😡 عصبانیت 2 ساعت
😮 تعجب : 2 ساعت
😤 غرور : 2 ساعت و 36 دقیقه
😍 اشتیاق : 6 ساعت
😊آرامش : 8 ساعت
😒 حسادت : 15 ساعت
😀 امید : 24 ساعت
️😣 ناامیدی : 24 ساعت
😢 اضطراب : 24 ساعت
😁 شادی و لذت : 35 ساعت
😪 نفرت : 60 ساعت
😭 غم : 120 ساعت
https://eitaa.com/Babashikhali
4.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌روی کمک هیچ کسی حساب نکن…
یادت باشه روی کمک هیچ کسی
جز خدا حساب باز نکنی،
اوست که بی منت می بخشد،
اوست که بی انتها عطا میکند و
اوست که عاشقانه و بی توقع
حمایتت می کند.
https://eitaa.com/Babashikhali
⚜ دست های دعا کننده ⚜
در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با ۱۸ فرزند زندگی می کردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی ساعتهای طولانی در روز، به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا میشد تن می داد.
در همان وضعیت اسفباک آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از ۱۸ فرزند) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می کردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند که پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد.
یک شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سکه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای کار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می کرد تا در آکادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری که تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می کرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد.
آن ها در صبح روز یک شنبه در یک کلیسا سکه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناک جنوب رفت و برای چهار سال به طور شبانه روزی کار کرد تا برادرش را که در آکادمی تحصیل می کرد و جزء بهترین هنرجویان بود حمایت کند.
نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اکثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود.
وقتی هنرمند جوان به دهکده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به کانون خانواده پس از چهار سال یک ضیافت شام برپا کردند. بعد از صرف شام آلبرشت ایستاد و یک نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی که او را حمایت مالی کرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف کرد و چنین گفت:
آلبرت، برادر بزرگوارم!
حالا نوبت توست، تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی و من از تو حمایت می کنم. تمام سرها به انتهای میز که آلبرت نشسته بود برگشت. اشک از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت:
نه!
از جا برخاست و در حالی که اشک هایش را پاک می کرد به انتهای میز و به چهره هایی که دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت:
نه برادر، من نمی توانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ببین چهار سال کار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شکسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می کنم، به طوری که حتی نمی توانم یک لیوان را در دستم نگه دارم.
من نمی توانم با مداد یا قلم مو کار کنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده.
بیش از ۴۵۰ سال از آن قضیه می گذرد. هم اکنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر قلمکاری ها و آبرنگ ها و کنده کاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری می شود.
یک روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی که برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را که به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر کشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری کرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهکار کردند و کار بزرگ هنرمندانه او را “دستان دعا کننده” نامیدند.
عکس پایین اثر این هنرمنده که به "دستان دعا کننده" معروفه👇
https://eitaa.com/Babashikhali