eitaa logo
کانال رسمی باباشیخعلی
2.9هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
13.1هزار ویدیو
362 فایل
کانالی شهری با کلی مطالب متنوع این کانال بهترینه چون شما عضوی ادمین @Farhadram تبلیغات شخصی هزینه دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مردم آزاری جدید رو ببینید تا برای چند لحظه از تهه دل و جان قهقهه بزنید!😂 https://eitaa.com/Babashikhali
4.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احساسات چقدر ماندگاری دارند ؟ 😔 شرم : 30 دقیقه 😰 ترس : 42 دقیقه 😏 تحقیر : 48 دقیقه 😇 مهربانی : 1 ساعت و 18 دقیقه 😡 عصبانیت 2 ساعت 😮 تعجب : 2 ساعت 😤 غرور : 2 ساعت و 36 دقیقه 😍 اشتیاق : 6 ساعت 😊آرامش : 8 ساعت 😒 حسادت : 15 ساعت 😀 امید : 24 ساعت ️😣 ناامیدی : 24 ساعت 😢 اضطراب : 24 ساعت 😁 شادی و لذت : 35 ساعت 😪 نفرت : 60 ساعت 😭 غم : 120 ساعت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‎‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌           ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌https://eitaa.com/Babashikhali  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
4.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌روی کمک هیچ کسی حساب نکن… یادت باشه روی کمک هیچ کسی جز خدا حساب باز نکنی، اوست که بی منت می بخشد، اوست که بی انتها عطا میکند و اوست که عاشقانه و بی توقع حمایتت می کند. https://eitaa.com/Babashikhali
‍            ⚜ دست های دعا کننده ⚜ در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با ۱۸ فرزند زندگی می کردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی ساعتهای طولانی در روز، به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا میشد تن می داد. در همان وضعیت اسفباک آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از ۱۸ فرزند) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می کردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند که پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد. یک شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سکه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای کار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می کرد تا در آکادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری که تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می کرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد. آن ها در صبح روز یک شنبه در یک کلیسا سکه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناک جنوب رفت و برای چهار سال به طور شبانه روزی کار کرد تا برادرش را که در آکادمی تحصیل می کرد و جزء بهترین هنرجویان بود حمایت کند.        نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اکثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود. وقتی هنرمند جوان به دهکده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به کانون خانواده پس از چهار سال یک ضیافت شام برپا کردند. بعد از صرف شام آلبرشت ایستاد و یک نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی که او را حمایت مالی کرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف کرد و چنین گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم! حالا نوبت توست، تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی و من از تو حمایت می کنم. تمام سرها به انتهای میز که آلبرت نشسته بود برگشت. اشک از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: نه! از جا برخاست و در حالی که اشک هایش را پاک می کرد به انتهای میز و به چهره هایی که دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت: نه برادر، من نمی توانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ‌ببین چهار سال کار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شکسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می کنم، به طوری که حتی نمی توانم یک لیوان را در دستم نگه دارم. من نمی توانم با مداد یا قلم مو کار کنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده. بیش از ۴۵۰ سال از آن قضیه می گذرد. هم اکنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر قلمکاری ها و آبرنگ ها و کنده کاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری می شود. یک روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی که برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را که به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر کشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری کرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهکار کردند و کار بزرگ هنرمندانه او را “دستان دعا کننده” نامیدند. عکس پایین اثر این هنرمنده که به "دستان دعا کننده" معروفه👇 https://eitaa.com/Babashikhali
1.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ميدونستين برای هر بيماری يک آبميوه هست؟ هویج،زنجبیل، زردچوبه و لیمو سیب، تربچه،گریپ فروت،خیار،زنجبیل لبو ،هویج ،سیب ،آناناس سیب زمینی شیرین،سیب،کرفس،زنجبیل،زردچوبه بروکلی،کلم،فلفل سبز،زنجبیل، سیر https://eitaa.com/Babashikhali
آیا قورت دادن آدامس خطرناک است؟ پروفسور گوارش بالینی در دانشگاه آکسفوردِ انگلیس: 🔻 این که آدامس پس از بلعیده شدن، سال‌ها در معده باقی می‌ماند، بیشتر شبیه یک افسانه قدیمی است. 🔻 بلعیدن آدامس تنها در صورتی برای بدن مضر است که بیش از حد انجام شود. 🔻 اگر آدامس را قورت بدهید بدون هیچ تغییری از بدن دفع می‌شود. 🔻 مواردی وجود دارد که آدامس در نوزادان و حتی کودکانی که تعداد زیادی آدامس را قورت داده‌اند، موجب انسداد روده شده است. البته من طی بیش از ۳۰ سالی که طبابت می‌کنم، هرگز به چنین موردی برنخورده‌ام. https://eitaa.com/Babashikhali
4.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 یک نوار چسب خلاقانه برای بستن زخم‌های باز بدون نیاز به بخیه که در موراد اضطراری می‌توان از آن استفاده کرد.👌 https://eitaa.com/Babashikhali
تورگنیف داستان کوچکی نوشته است: در شهری انسان بسیار باهوشی زندگی می کرد و نفوذ بسیاری داشت . در همان شهر یک احمق به تمام معنا نیز زندگی می کرد. یک روز احمق به باهوش رسید و از او خواست که به او راه باهوش شدن را نشان دهد. باهوش از او پرسید که آیا می خواهد که باهوش شود یا باهوش به نظر برسد ؟ زیرا باهوش شدن روندی طولانی است اما باهوش به نظر رسیدن بسیار آسان است. احمق پاسخ داد که راه آسان تر را می خواهد که به اندازه کافی باهوش به نظر برسد. او اهمیتی به هوشمندی نمی دهد. سپس احمق خواستار آموختن حقه شد فرد باهوش چیزی را در گوش او زمزمه کرد و از آن روز به بعد احمق در شهر به فردی باهوش معروف شد . او به احمق گفته بود که هر حرفی را که می شنود فوراً آن را نفی کند . مثلا اگر کسی بگوید که چیزی به نام مراقبه بر مجسمه وجود دارد احمق باید فورا بگوید که چنین چیزی نیست. احمق از باهوش پرسید که آیا وقتی که چیزی در مورد موضوع نمی دانم هم باید چنین چیزی را بگویم ؟ باهوش پاسخ داد اصلا لازم نیست خودت را مشغول دانستن چیزها کنی . فقط هر چیزی که گفتند نفی کن.  به آنها بگو که ثابت کنند ! اگر کسی گفت که موسیقی بتهوون آسمانی است ، از آن شخص بخواه ثابت کند که موسیقی آسمانی شبیه چه چیزی است . فقط همه چیز را انکار کن و اگر کسی با تو به بحث برخاست ، این چالش را ایجاد کن که آنها گفته شان را اثبات کنند . بعد از چند هفته احمق در شهر به هوشمندی معروف شد . مردم می گفتند که او بسیار عمیق است و درک و قضاوت او بسیار دشوار است اگر کسی می گفت که اشعار شکسپیر زیبا هستند او پاسخ می داد که کلا چرندند ، سپس آن شخص به تردید می افتاد زیرا اثبات گفته اش سخت می شد . به گونه ای می توان این قرن را قرن انواع حماقت ها نامید و پایه و اساس حماقت ما نفی کردن است . یک قرن تمام همه چیز را یکی پس از دیگری انکار کرده ایم و وقتی دیگران نیز نتوانستند چیزی را اثبات کنند، آنها نیز به نفی کنندگان پیوستند. اما به یاد بسپار که هرچه در زندگی نفی بیشتر باشد زندگی ناچیز تر می شود  بدون مثبت بودن هیچ حقیقتی را نمی توان شناخت اوشو_ رازهای پنهان ترجمه: حامد مهری https://eitaa.com/Babashikhali