یک عمر تماشای دری خون آلود یاد آوری حادثه ای سرخ و کبود کم کم به علی بال پریدن میداد ای تیغ نیازی به حضور تو نبود .. #شهادت_امام_علی [؏] «باباعلی🥀» @Balosh °•🖤

می روی با فرقِ خونین پیش بازوی کبود شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود .. #شهادت_امام_علی [؏] « باباعلۍ🥀» #بہ_وقت_عاشقۍ ¹⁷:¹⁷🌱 «انالله‌واناالیه‌راجعون» @Balosh °•🖤

بی‌سبب‌ نیست‌ شبِ‌جمعه، شبِ‌ رحمت‌ شد مادری گفت حسین جان همه را بخشیدند .. #بہ_وقت_عاشقۍ ²¹:¹²🌱 #شب_قدر "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ " @Balosh °•🖤

‌ ای دل .! یقین محاسبۀ حشر با علی‌ست شرم از رُخ علی کن و کمتر گناه کن .. #شب_قدر @Balosh °•🖤

ناصحا، بیهوده می‌گویی که: دل بردار از او من به فرمان دلم ، کی دل به فرمان من است .؟ #هلالی‌_جغتایی @Balosh °•💚🌿

﷽ غم زمانه به پایان نمی‌‌رسد برخیز به شوقِ یک نفس تازه در هوای بهار .. #فریدون_مشیری @Balosh °•💚☘

از زندگی از این همه تکرار خسته‌ام از های و هوی کوچه و بازار خسته‌ام .. دلگیرِ آسمانم و آزرده‌ی زمین امشب برای هرچه و هر کار خسته‌ام بیزارم از خموشی تقویم روی میز وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته‌ام .. #محمد_علی‌_بهمنی @Balosh °•💚🌿

#نیما_یوشیج در ستایش عشق میگه : به تو که می‌رسم، مکث می‌کنم .! انگار در زیبائی ‌ات چیزی جا گذاشته‌ام ... مثلاً در صدایت آرامش یا در چشم‌ هایت زندگی ..♥️ #بہ_وقت_دیوانگۍ ²³:³²🌱 @Balosh °•💚🌿

هر ڪس با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت زین میان پروانہ را در اضطراب انداختۍ .. #حافظ @Balosh °•💚🌿

﷽ بی تفاوت می نشینیم از سر اجبار ها مثل از نو دیدن صد باره ی اخبار ها .. خانه هم از سردی دل های ما یخ می زند در سکوت ما ، صدا می آید از دیوار ها .. هر شبم بی تابی و بی خوابی و بی حاصلی حال و روزم را نمی فهمند جز شب کارها .. دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون دوستت دارم شده قربانی تکرار ها .. خنده های زورکی را خوب یادم داده ای ‌مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها .!! گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم .؟ بغض کردم ، خود خوری کردم ، نگفتم بارها .. #سید‌_تقی‌_سیدی @Balosh °•💚🌿

قربانِ سرِ کوی حبیبی که به بویی دیوانه‌ی خود کرده تمامِ عُقَلا را .. "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ " #بہ_وقت_عاشقۍ ²²:⁴⁴🌱 @Balosh °•💚🌿

﷽ بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه كه بودم یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم .. بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم .!! #فریدون_مشیری @Balosh °•💚🌿